بازگشت

صنعت شعر


يکي از اين صناعات هم فن شعر است. شعر يعني آنچه ماده اوليه اش خيالات است، تخيلات است. خيالات يعني چه؟ يعني اينکه شاعر يا خطيب از مسائلي که خيالي است و به نظر مردم خوش مي آيد براي رسيدن به اهداف خودش استفاده مي کند. پس شعر از نظر منطق يعني آنچه که تشکيل شده است از تخيلات. البته تخيلات همه اش دروغ نيست، يک چيزهايي از آن هم درست است. شاعر حقايق را به صورتهاي خيالي و رويايي در مي آورد و براي مردم ترسيم مي کند. اين، اصل فن شعر است. و اما اينکه وزن داشته باشد، قافيه داشته باشد، شرط شعر بودن نيست. اگر کلامي تنها وزن و قافيه داشته باشد، نظم است نه شعر. اينکه در قران آمده: (و ما علمناه



[ صفحه 96]



الشعر و ما ينبغي له. ان هو الا ذکر و قرآن مبين) [1] منظور تخيلات است نه کلام با نظم و قافيه. چرا که خود ائمه عليهم السلام به کساني که با وزن و قافيه صحبت مي کردند و سخنان حق مي گفتند صله مي دادند. (و ما علمناه الشعر) يعني ما مسايلي که خيالبافي و رويايي باشد و انسان را از حقايق دور کند به او ياد نداده ايم. چيزي که اين روشنفکران از اروپا برگشته مي گويند که قرآن داستانهايش تخيلي است درست نيست. قرآن به گمان آنها رمانتيک است و حقيقت نبوده، يک چيزهايي را ساخته، براي اينکه مردم تربيت و ادب بشوند. اين، شعر است. پس شعر يعني تخيل و خيالبافي. در صنعت شعر در منطق مي گويند: اکذبه اعذبه: دروغترين و مبالغه آميزترينش، شيرينترين و گواراترينش است. اين طور هم هست. يک شعر هر چه مبالغه آميزتر باشد، به کام آدم شيرين ترا مي آيد. گفته اند که به مجنون گفتند: اين ليلي که اين قدر دوستش داري و برايش شعر مي گويي آبله روي است! خيلي زشت است! جواب مي دهد: دلبرم بس که نازک است تنش مانده جاي نگاه بر بدنش اين، شعر است. وزن هم نداشته باشد شعر است. اين بيت را به نثر هم بگويند، باز هم شعر است. باز هم مي گويند که مجنون گفت: ليلي آن قدر ظريف است که حتي تصورش را هم که مي کنم به بدنش آفت مي رسد و لذا



[ صفحه 97]



تصورش را هم نمي کنم:



تصور تن او ناورم بياد، مباد

که از تصور عقل، آفتي رسد به تنش



اين است که: اکذبه اعذبه. البته دروغ در اينجا به معناي تشبيهات رويايي است و اينکه خيلي در تخيل سطح بالاست، و الا گوينده واقعا قصد حکايت از واقع ندارد که دروغ صدق کند. لذا مي بينيم که مثلا قد طرف مانند گردن شتر کج و معوج است، ولي آن را تشبيه مي کند به سر و ناز! يا بدنش سياه است ولي تشبيهش مي کنند به آفتاب يا ماه و يا اصلا موهايش قابل سرشماري است، مي گويند زلفش مثل شب است!



روز ماه رمضان زلف ميفشان که فقيه

بخورد روزه خود را به خيالش که شب است



و ما علمناه الشعر و ما ينبغي له. ان هو الا ذکر و قرآن مبين). پس شعر و خيالبافي و تخيل و رمانتيک صحبت کردن و روياي حرف زدن و تشبيهاتي که براي انسان حالت رويايي پيش مي آورد و تهييج مي کند در شرع ما نيست. چرا؟ براي اينکه: (انا ارسلناک بالحق بشيرا و نذيرا). [2] دين و رسول ما حق است. و لذا درباره قرآن کريم مي گويد: (ان هو الا ذکر): براي عالميان ذکر است. البته چنانکه تذکر دادم موزون صحبت کردن شعر نيست. ممکن است يکي کسي شعر را در نثر بياورد، و ممکن است نظم



[ صفحه 98]



باشد و ذکر باشد. کساني هم که در نصيحت و موعظه، بخصوص در مورد ائمه اطهار عليهم السلام نظم مي سرايند، اتمه خودشان گاهي الهام و کمک مي کنند. اين براي من وجداني است که ائمه طاهرين سلام الله عليهم خيلي وقتها در توسلات افراد در بيداري و در خواب کمک کرده اند و شعرا و مداحان اهل بيت شعر گفته اند، يعني شعري که امروزه نبايد به آن شعر بگويند بلکه نظم است. ائمه خودشان کمک کرده اند، الهام کرده اند تا افراد توانسته اند شعر بسرايند، مثل داستان دوازده ترکيب بند محتشم کاشاني و خيلي هاي ديگر. يکي از کساني که در نظم - و به اصطلاح امروز شعر - خيلي کمک کرده و صله داده است خود امام رضا عليه السلام است که به بسياري از افرادي که به ايشان متوسل شده اند براي رثاء و مدح يا بيان مسايل توحيدي و اخلاقي، لطف کرده و عنايت فرموده اند. همين قرآن شعر نيست، يعني خيالبافي نيست. در نتيجه ائمه هم که قرآن ناطق هستند شعرو خيالبافي ندارند. اين نکته مقدمه اي بود براي روشن شدن ذهن عزيزان در فهم تعابير روايات. آقايان و خانمها، وقتي تشبيهات و تعبيرات روايات را مي بينيم فکر نکنيم که گويا لامارتين نشسته است آثار شاعرانه خودش را مي نويسد... در زير اين گنبد اسرار آميز لاجوردين که آسمانش مي نامند چشم به جنگلهاي انبوه دوخته ام که مانند... نه. اين طور نيست. تعبيرات ائمه اطهار شعر نيست، غزل حافظ و سعدي نيست، قصيده سرايي نيست، اشعار فردوسي و رودکي و



[ صفحه 99]



عنصري و فرخي و اينها نيست، بلکه متن واقعيت است. پيشوايان معصوم گاهي سربسته و مجمل و گاهي مفصل و مبسوط در مسايل سخن رانده اند و اين حديث شريف - که در معتبرترين کتابهاي ما از جمله کتاب کافي مرحوم کليني آمده است و به عنوان بيان جامع صفات امام عليه السلام است - جمله جمله و کلمه کلمه اش عين واقع است و شعر نيست. به مقام و شان و منزلت پيغمبر و ائمه عليهم السلام مناسب نيست که شاعر باشند و شعر بگويند - يعني خاليالبافي کنند - بلکه کلام آنان هم ذکر است، ياد است، ياد حقيقت، ياد واقعيت، ياد عالم ملکوت، ياد پشت پرده اين عالم... هر چه که پيغمبر مي گويد وحي است، ذکر است و پرده اي از اسرار حقيقتي بر مي دارد.


پاورقي

[1] يس 36: 69.

[2] بقره 2: 119.