آرزوي براي انسان طبيعي است
جهاني که ما در آن زندگي مي کنيم، جهان عدل و حکمت است. خداوند هر جا که نيازي قرار داده، رافع نياز را هم در نظر گرفته است. اگر در طبيعت تشنگي هست، آب هم هست. اگر گرسنگي هست، نان هم هست.... اين حقيقتي است که در فلسفه و روانشناسي روي آن بحث شده است که احتياجاتي که انسان و بلکه هر موجودي دارد، خداوند حکيم براي آنها رافع آن احتياجات را آفريده است. و اساسا ربوبيت خداوند معنايش
[ صفحه 65]
همين است، يعني موجودات را با ابزاري که دارند هدايت مي کند که رفع احتياج کنند. اگر آرزو نباشد، اگر انسان اميد نداشته باشد و اگر آرزو براي رسيدن به جايي وجود نداشته باشد، حتي هيچ مادري بچه خودش را شير نمي دهد و هيچ کوه کن و کارگري کار نمي کند. انسان به اميد زنده است، با آرزو زندگي مي کند... منتهي از آنجايي که خداوند به وسيله فرستادن دين، و تشريع قوانين ديني مي خواهد انسان را به اعتدال برده و کنترل کند، اين خواسته انسان را هم کنترل مي کند و تعديل مي نمايد که آمال و آرزوهاي دراز و طولاني را که راجع به دنيا باشد و او را از خدا و مسائل معنوي دور مي کند نداشته باشد. حضرت امام اميرالمومنين عليه السلام در خطبه معروفش مي فرمايد: ايها الناس! ان اخوف ما اخاف عليکم اثنان: اتباع الهوي، و طول الامل. فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق. و اما طول الامل فينسي الاخره. [1] يعني: اي مردم! بدترين چيزي که براي شما از آن مي ترسم دو چيز است: يکي پيروي از هواي نفس و ديگري آرزوي طولاني و بي شمار. اما پيروي از هواي نفس، انسان را از حق باز مي دارد. و آرزوي طولاني باعث مي شود که انسان آخرتش را فراموش کند. با توجه به عبارت اخير مسلم است که در اينجا مقصود
[ صفحه 66]
آرزوي مربوط به مسائل مادي و دنيوي است. در مسائل آخرتي و معنوي، آرزوي صلاح جزء صلاح است. انساني که مي خواهد صالح باشد و آرزوي تقوا دارد، اين خود، جزء صلاح است. و لذا زياد سفارش شده که با علما و پاکان معاشرت کنيد، رفقاي خوب داشته باشيد، با دانشمنداني مجالست کنيد که دانش آنها شما را به ياد خدا مي اندازد و نه اينکه شما را از خدا و آخرت دور مي کند، با کساني همنشين شويد که يذکرکم الله رويته: [2] رويتشان شما را به تذکر به خدا مي دهد. اينها براي چيست؟ براي اين است که انسان وقتي با علما و بزرگان، انديشمندان و کساني که بهتر از خودش هستند، حشر و نشر پيدا مي کند، آرزو پيدا مي کند که مانند آنها باشد و لذا حرکت مي کند. لذا آرزو در وجود انسان يک طبيعت است، يک فطرت است، يک خواسته طبيعي است و در سرشتش نهاده شده. اسلام اين آرزوها را تعديل کرده است که در راههاي صحيح به کار رود و انسان مدام در فکر اين نباشد که: خانه ام چطور مي شود؟ زن و فرزندم چطور مي شوند؟ کارم، منزلم، پولم، مقام و جاهم و... چند شب پيش جواني را سوار ماشين کرده بودم. از گرفتاريهاي خانوادگيش گفت. اين جوان با پدرش قهر کرده بود و اختلاف داشت. يک بار هم با پدرش صحبت کرديم اما اختلافشان حل نشد. پيشنهاد کردم: ازدواج کن. گفت: با چه
[ صفحه 67]
امکاناتي؟ گفتم با همان که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرموده است: کسي از انصار فقير بود. نزد رسول الله صلي الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله من فقيرم و نياز دارم. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: ازدواج کن. سپس جوان گفت من حيا مي کنم دوباره پيش رسول خدا برگردم. مردي از انصار دنبال او رفت و گفت: من دختر خوبي دارم، و به همسري او در آورد. خداوند در اثر ازدواج روزي بسيار به جوان داد. پس از چندي نزد رسول خدا آمد و از وضع خوب خود خبر داد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي جوانان، بر شماست ازدواج! [3] .
حالا من هم به اين آقا مي گويم ازدواج کن - اتفاقا سربازيش را هم انجام داده و مشکلي ندارد - مي گويد: من بايد حتما خانه بخرم، حتما بايد ماشين داشته باشم، حتما کارم فلان باشد... اينها همه اثر آرزوهاي طولاني است و خوب نيست. اسلام آمده اين آرزوها را تعديل کند. مخصوصا اگر جواني براي پاک ماندن، براي حفظ خود و حراست از حريم تقوا، ازدواج کند، و الله - که قسم جلاله است - خدا به بهترين وجه کفايتش مي کند. براي اينکه آيه قرآن است: (و ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله) [4] .
(و اگر فقير باشند، خدا آنها را به فضل خود بي نياز مي سازد).
[ صفحه 68]
پاورقي
[1] نهج البلاغه (صبحي صالح):83، خطبه 42.
[2] بحارالانوار 203:1.
[3] وسائل الشيعه 25:14، ح 3.
[4] نور 24: 32.