بازگشت

تدفين فاطمه و مظلوميت اميرمؤمنان


امير مومنان فاطمه سلام الله عليه را غسل داد، کفن کرد، با دل خون به ميان قبر گذاشت... يک چيزي مي گويم و يک چيزي مي شنويد... آدم با دست خودش عزيزترين عزيزش را، آن هم فاطمه اش را ميان خاک بگذارد. بعد هم از فردا شب ديگر نتواند برود سر مزار فاطمه اش و گريه کند و درد دل کند، که دشمن نفهمد پيکر فاطمه در کجا مدفون است!... حتي گفتنش هم آسان نيست!... خيلي دلخراش است که آدم چهار نازدانه داشته باشد... دو تا دختر، دو تا پسر... اينها مرتب بهانه مادر بگيرند، مرتب بگويند:



[ صفحه 53]



زهراي ما کجاست؟! مادر ما کجاست؟! ما مادرمان را مي خواهيم!... علي از بيرون مجروح، از درون خانه مجروح، دل پر درد، روح پر غم، جايي را پيدا نمي کند مگر اينکه برود و سر بر دهانه چاه بگذارد و درد دل کند... حالا ببينيد در دل علي چيست؟... بيرون خانه آن منظره... درون خانه اين منظره هاي ناراحت کننده و دلخراش... يکسو ام کلثوم... يک طرف زينب... همان زينبي که بايد علي آماده اش کند براي بلا کشيدن و داغ ديدن، آماده اش کند براي پرچمداري و اسارت بعد از عاشورا... درست است امام است، صبر فوق العاده دارد، پهلوان است، شجاع است، ابر مرد است، اما آخر فاطمه سلام الله عليها هم خيلي فوق العاده است، آخر علاقه علي به فاطمه هم فوق العاده است!... در شب عروسي، وقتي پيغمبر اکرم آن دو را دست به دست مي داد، فاطمه را به علي سفارش کرد و علي را به فاطمه... فاطمه جان! تو را سفارش مي کنم به علي... علي جان! تو را سفارش مي کنم به فاطمه... بهتر از فاطمه براي تو نسيت علي!... بهتر از علي براي تو نيست فاطمه!... امشب لابد سفارشهاي پيغمبر به يادش مي آيد. همين طور که دارد بدن اطهر زهرايش را مي شويد، غسل مي دهد، کفن مي کند... شايد زندگي چند ساله اش در نظرش مجسم مي شود، ادب فاطمه... حياي فاطمه... نماز فاطمه... همه طومار زندگي



[ صفحه 54]



فاطمه يک طرف، خاطرات اين هفتاد و پنج روز در يک طرف ديگر... گريه هاي شب فاطمه... گريه هاي روز فاطمه... سرانجام به هر سختي بود، علي بر خودش مسلط شد. فاطمه را در قبر گذاشت... در کتاب شريف کافي کليني از امام حسين نقل کرده که فرمود: لما قبضت فاطمه عليها السلام دفنها امير المومنين سرا... کسي را که همه عالم بايد براي تشييع جنازه اش بيايند، حالا، علي بايد مخفيانه دفن کند. به عزيزانش سفارش کند که آرام گريه کنيد تا دشمنان صداي گريه شما را نشنوند مبادا بر جنازه فاطمه کساني که فاطمه راضي نيست و ساخط است نسبت به آنها و نمي خواهد بر جنازه اش حضور يابند حاضر شوند... بعد از آن که فاطمه را پنهاني دفن کرد، عفا علي موضع قبرها. يعني سعي کرد که قبرش مشخص نباشد و روي قبر را با خاک پوشاند، صاف کرد که اثري از آن معلوم نباشد. خيلي سخت است پنهاني خود به خود تسليت گفتن، خود به خود تعزيت گفتن! وقتي دور و بر آدم دوستانش باشند، آشنايان و بستگانش باشند، تعزيتي هست، تسليتي هست و غم و غصه را کم مي کند... ولي اميرالمومنين عليه السلام هيچ کدام از اينها را ندارد... تازه بايد بچه هايش را هم مراقبت کند و دلداري بدهد که زياد شيون نکنند... ثم قام بعد از اتمام کار تدفين، ايستاد. نمي دانم با چه قدرتي توانست کمر راست کند! شايد هم دستش را به کمر گرفته



[ صفحه 55]



بود... يا به ديواري تکيه داده بود!... وقتي ايستاد چه کرد؟!... فحول وجهه الي قبر رسول الله صلي الله عليه و آله فقال: روي مبارکش را به طرف قبر رسول خدا گرداند و عرض کرد: السلام عليک يا رسول الله عني و السلام عليک عن ابنتک و زائرتک: يا رسول الله، از طرف خودم و از سوي دخترت و کسي که به ديدنت آمده سلام مي کنم. و البائته في الثري ببقعتک: از طرف کسي که در ميان خاکها امشب مهمان تو است. و المختار الله لها سرعه اللحاق بک: از طرف کسي که خدا خواسته که زودتر از همه به تو ملحق شود. قل يا رسول الله عن صفيک صبري! يا رسول الله! به خاطر زهراي تو، صبرم کم شده است! و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدي يا رسول الله! به خاطر سيده النساء، ديگر از شدت مصيبت اين سرور زنان همه عوالم، توانم را از دست داده ام!... يا رسول الله! من موقعي که شما را از دست دادم، به خودم تسليت و تسکين مي دادم... با خودم مي گفتم: علي، ناراحت نباش اگر پيغمبر رفت، فاطمه داري!... علي، تو مونس شبهاي تار داري! علي، اين قدر غصه نخور! اگر پيغمبر از دار دنيا رفت، يک همدم داري که وقتي از بيرون ناراحت و غصه دار مي شوي، مي آيي با فاطمه درد دل مي کني.



[ صفحه 56]



اما حالا!...... قد استرجعت الوديعه يا رسول الله! امانت شما به شما برگردانده شد. و اخذت الرهينه: و آن که در گرو بود پس داده شد. و اخلست الزهراء: ديگر زهرا از دستم ربوده شد. فما اقبح الخضراء و الغبراء يا رسول الله!: يا رسول الله! ديگر چقدر زمين و آسمان براي من بد منظر شده است! اما حزني فسرمد. يا رسول الله، مگر غم من تمام مي شود؟! نه! حزن و غم من هميشگي است! و اما ليلي فمسهد. يا رسول الله، در فراق زهرا، ديگر شبها چشمم به خواب نمي رود. و هم لا يبرح من قلبي. غصه اي دارم در دل که بيرون رفتني نيست. او يختار الله لي دارک التي انت فيها مقيم.: مگر اينکه خدا علي را زودتر از اين دنيا ببرد و در خانه اي که تو اقامت داري سکونت دهد. کمد مقيح. غم و غصه ام چنان شديد است که به سينه ام جراحتي چرکين وارد ساخته است. و هم مهيج. چنان اندوهي به دلم راه رفته که آرام و قراري برايم نمي گذارد! سرعان ما فرق بيننا: چه زود بين ما جدايي افتاد! و الي الله اشکو. يا رسول الله، من نمي توانم بيشتر از اين حرف بزنم و به خدا شکوه مي کنم. و ستنبئک ابنتک بتظافر امتک علي هضمها: الان است که دخترت تو را با خبر سازد که چگونه امتت براي پايمال کردن حق او همدستي و هم پشتي کردند.



[ صفحه 57]



فاحفها السوال. و استخبرها الحال. پس يا رسول الله از فاطمه بپرس که با او چه کردند!... از فاطمه بپرس با ولي و جانشين شما چه کردند!... از سر برهنه علي بپرس يا رسول الله!... از طفل سقط شده فاطمه بپرس يا رسول الله!... از ناله هاي شب فاطمه بپرس يا رسول الله!... فکم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا [1] .

آري يا رسول الله! فاطمه خيلي دردها داشت که در دلش روي هم انباشته شده بود و راهي براي ابراز آن نداشت. فاطمه آن سوز دلها و دردهاي جانکاه را در دل خودش نگه داشت و تا دم آخر ابراز نفرمود و با کسي درد دل نکرد... لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.



[ صفحه 61]




پاورقي

[1] کافي 1: 459 - 458، ح 3.