بازگشت

خطبه البيان در ترازوي نقد


اين خطبه را جمعي از بزرگان با اختلاف در عبارات - به تفصيل و اختصار - در کتب خود نقل فرموده اند. برخي به واسطه بعضي از جملات موحش و الفاظ غريب و لغات غير مانوس و لغزهايي که در آن مندرج است و همچنين به سبب سياق عبارات آن که در بادي نظر بر خلاف ساير خطب و کلمات صادره از امير مومنان، علي عليه السلام است استشمام رايحه جعل و وضع و غلو کرده در مقام انکار صدور بر آمده اند، غافل از اينکه بسياري از عبارات آن گونه ايست که صدور آن جز از زبان معجز بيان لسان الله ناطق متصور نيست. به علاوه، آنچه از عبارات آن که به ظاهر غلو آميز مي آيد بعد از مراجعه به مجموع اخبار وارده در فضايل و مناقب آن حضرت - از خاصه و عامه - در کتب معتبر ايشان، از قبيل کتاب مستطاب بصائر الدرجات شيخ ابوجعفر، محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290 ق) که معاصر با حضرت عسکري عليه السلام بوده و از مشايخ کبار



[ صفحه 14]



علماي فرقه ناجيه است و مانند کليني و صدوقين و شيخ مفيد رحمهم الله و غير ايشان از متقدمين، در کتب خود از او روايت کرده اند و همچنين از کتب عامه، مانند صحاح سته و کتاب کفايه الطالب محمد بن يوسف کنجي شافعي (م 658 ق) و مطالب السوول ابن طلحه شافعي (م 652 ق) و مجمع الزوائد نورالدين علي بن ابي بکر حجر هيثمي (م 807 ق) و ينابيع الموده سليمان بن ابراهيم قندوزي (م 1291 ق) و ديگران رفع شبهه مي شود. البته بايد توجه داشت که اخبار هم مانند آيات محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مفصل، و تنزيل و تاويل دارد. پس بر شخص منصف است که به مجرد ديدن حديث يا خبري که ظاهر آن در نظر او - به ظاهر - با اصول و قواعد همسويي ندارد تامل و تدبر نمايد و فورا به انکارش کمر همت نبدد. شيخ مفيد رحمه الله (م 413 ق) در کتاب اختصاص حديثي از حضرت صادق عليه السلام به نحو مسند روايت کرده که حضرت فرمود: ان کلامنا ينصرف علي سبعين وجها. [1] همانا سخنان ما به هفتاد وجه باز مي گردد. در نتيجه اگر کلامي در فرمايشات ايشان ديده شد که از متشابهات بود فورا نبايد رد کرد، بلکه سزاوار است که سکوت و توقف کرد، که اين روش موافقت با احتياط است. و رعايت جانب



[ صفحه 15]



احتياط راه نجات است. همچنين در همان کتاب سابق الذکر حديثي را مرحوم شيخ روايت کرده است [2] که حضرت امير مومنان عليه السلام در مسجد نشسته بودند. جمعي که برگرد حضرتش حلقه زده بودند عرض کردند: يا اميرالمومنين! ما را حديث کن. حضرت به ايشان فرمود: رحمت بر شما باد، به درستي که کلام من مشکل و دشوار است. تعقل نمي کنند آن را مگر دانايان. عرض کردند: به ناچار، بايد که ما را حديث نمايي. پس حضرت فرمود: انا الذي علوت فقهرت، انا الذي احيي و اميت، انا الاول و الاخر، و الظاهر و الباطن. منم آن کسي که بلند و برتر شده است، پس قهر و غلبه مي کند. منم آن کسي که زنده مي کند و مي ميراند. منم اول و آخر. منم آشکار و پنهان. چون آن جمع اين سخن بشنيدند گفتند که علي عليه السلام - نعوذ بالله - کافر شده از اين رو، از محضرش برخاستند. پس حضرت به در مسجد اشاره فرمود تا آنها را از رفتن باز دارد. پس در آنها را نگاهداشت. آن گاه فرمود: مگر به شما نگفتم که کلام من مشکل و دشوار است. تعقل نمي کنند آن را مگر دانايان! معناي انا الذي علوت اين است که منم آن کسي که بلندي جستم بر شما به شمشير پس قهر و غلبه کردم بر شما تا به خدا و رسولش ايمان آورديد. و معناي انا احيي و اميت اين است که منم آن کسي که



[ صفحه 16]



زنده مي کند سنت را و مي ميراند بدعت را. و معناي انا الاول آن است که منم اول کسي که به خدا ايمان آورده اسلام اختيار نمودم. و اما اينکه گفتم انا الاخر مرادم اين است که آخر کسي که پيامبر خدا را کفن کرد و آن گاه دفن نمود من بودم. و اما اين گفتارم که انا الظاهر و انا الباطن اشاره به اين نکته دارد که منم آن کسي که علم ظاهر و باطن نزد او است. آن گروه چون اين سخنان بشنيدند گفتند: اندوه از ما زايل کردي، خداوند اندوه از تو زايل کند. پس اين قبيل کلمات ائمه اطهار را بايد به کلمات ديگرشان که مفسر اين کلمات هستند عرضه داشت، زيرا که اخبار ايشان مانند آيات قرآن است که برخي برخي ديگر را تفسير و تبيين مي کند. [3] .



[ صفحه 17]




پاورقي

[1] مفيد: الاختصاص، ص 288، چ مطبعه حيدري.

[2] مفيد: الاختصاص، ص 163، چ مطبعه حيدري.

[3] البته بايد توجه داشت که برخي از بزرگان، همچون فقيد سعيد، آيه الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خوبي ضعف خطبه را از جهت سند دانسته اند (رک مسائل و ردود). در نتيجه، بر مرحوم مير جهاني لازم بود که در اين جهت هم سخني مي داشتند و بيان مي کردند که آيا از اين جهت بر خطبه قدحي رفته است، يا خير؟