حکمت
موضوع علل غيبت امام عصر (ع) از مسائل بحث انگيزي بوده که از همان ابتداي پنهاني حضرت مهدي (ع) بطور گسترده در مورد آن سخن مي رفته است، و حتي گاه اين مساله، دستاويزي مي گرديد بر باورداران ديگر مذاهب اسلامي که عقيده مندي شيعه را در اين مورد - باورداشت قائم منتظر - به تمسخر و استهزاء گرفته و وجود ايشان را انکار نمايند.
[ صفحه 57]
چنانچه نخستين سزري کتابهايي که توسط پژوهشگران شيعي در مورد اثبات اين اعتقاد نگاشته شده است، شاهد اين مدعايند، که از جمله آنها مي توان کتاب کمال الدين شيخ صدوق - رحمه الله - عليه - (متوفي بسال 381 هجري) را برشمرد که اکثر مباحث آن به همين بحث - اصالت غيبت - اختصاص يافته است. اما نکته اي که پيش از ورود به اين گفتار - علل غيبت - قابل يادآوري است آنست که بطور کلي علت اصلي و حکمت بالغه پنهاني امام بر ما پوشيده است چنانچه برخي روايات درک کامل آن را در زمان قيام وعده داده اند. با اين عنايت است که دلائلي هم، که براي غيبت امام ارائه شده است، عوامل ظاهري آن مي باشند و نه برهان قاطع و حتمي پنهاني حضرت. اينک پاره اي از آن اسباب:
«حفظ جان»
يکي از دلائل اوليه غيبت ولي عصر (ع) مساله حفظ جان حضرتش مي باشد زيرا - آن چنان که در گفتار قبل اشاره شد - معتمد عباسي [1] سخت در تلاش بود که هر چه زودتر اين وارث موسي کليم الله را از ميان بردارد، بهمين جهت بود که پيوسته کار - گزارانش را وا مي داشت تا به خانه امام حسن (ع) يورش برده و به آن نيت پليد وي جامه عمل بپوشانند. اما در هر دفعه، خداوند متعال بطرقي ايشان را از شر اين شيطان صفتان نجات مي داد. تا اينکه سرانجام در يکي از حساسترين آن يورشا، که آن
[ صفحه 58]
نامردمان چند گامي بيش با حجت خدا (ع) فاصله نداشتند، بود که مهدي (ع) از چشم آنان و ديگر مردم پنهان گشت و به اين ترتيب غيبت صاحب الامر، آغاز گشت. بنابر اين شاهديم که چگونه سوء نيت آن جانشينان فرعون کار را به آنجا رساند که امام بمنظور نگهداري خويش از هلاکت از زيست آشکار به حيات نهاني گراييد. اما اينکه چرا ايشان همانند اجداد پاکنهادش تن به کشتن ننهاد، مساله اي است که ناشي از ويژگي خاص ايشان - که ديگر ائمه فاقد آن بودند - که همان موضوع قيام حضرتش - بمنظور گستردن عدل و ايمان در سطح زمين - که لازمه آن ادامه حيات تا هنگام ظهور است، مي باشد.
«ايجاد زمينه»
در پي فراز قبل که علت اوليه شروع غيبت را ياد آور شديم اينک در اين گفتار بر آنيم که به بررسي علت ادامه آن پنهاني پردازيم و اينکه چرا آن موج ناآشکاري قائم (ع) پس از 11 / 5 قرن هنوز تموج خود را از دست نداده است. براي پاسخ اين پرسش ابتدا بايد بر اين نکته آگاهي يافت که آن تداوم خود منتج از عواملي است که تنها با شناخت آنهاست که مي توان به علت ادامه غيبت دست يافت. اين استنتاج از قرار زير مي تواند باشد: در مبحث گذشته به اين مطلب اشاره شد که از خصوصيات مهم حضرت حجت (ع) مساله قيام و عدلگستري ايشان و تشکيل حکومت واحد جهاني در سطح زمين مي باشد. [2] اما اين ويژگي بطور مستقل
[ صفحه 59]
مطرح نبوده و بستگي به عواملي دارد که تا هنگامي که آنها حاصل نشود قيام صورت نخواهد گرفت. [3] مجموعه اين عوامل را مي توان در يک جمله خلاصه نمود و آن عبارت از پيدايش استعداد پذيرش قيام قائم موعود مي باشد. اما اين شايستگي درک ظهور هنگامي تحقق مي يابد که بشر مراحلي از رشد و تکامل را پيموده باشد، که اين نيز خود تنها در ابعاد زمانهاست که شکل مي پذيرد و با گذشت روزگار است که کاروان بشريت آن منازل را طي مي کند. بنابر اين نتيجتا سخن به اينجا مي رسد که قيام هنگامي صورت مي گيرد که بشر دوران خيره سري خود را نسبت به برنامه هاي مردان الهي پشت سر نهاده، و در پي ناتواني خود بمنظور دستيابي به سعادت خويش، خواستار امدادي آسماني گردد. به تعبير ديگر غيبت بدان علت ادامه يافت تا مقدمه اي باشد براي حصول قيام قائم (ع). و مفهوم تر آن که اگر ظهور امام در اثر پذيرش دروني انسانها - که لازمه آن وقوع غيبت است - نباشد، باز هم همان بي عنايتي و همان گردنفرازي و همان استکبار بشر در برابر صراط مستقيم تکرار خواهد گشت و در نتيجه اين آخرين اميد هم به ياس مبدل مي شود و لکن مي دانيم که اين چنين نخواهد شد که خداوند بحتم مقرر داشتند که بي ترديد من و رسولانم - بر باطل - چيره خواهيم شد.
[ صفحه 60]
«آزمايش»
در هنگام وقوع مسائل شخصي و پديده هاي اجتماعي، انسانها بر دو گونه اند: گروهي استقامت ورزيده و شکيبائي از کف نمي دهند، و دسته اي ديگر پايدار نبوده و خود را تسليم مکاره دهر مي نمايند. حال گو که تمامي سرمايه هاي ايمان و تحرکشان به تاراج رود. همين سنجش ثبات قدم است که در اديان توحيدي از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و پيوسته بعنوان ملاک و ميزاني که براي شناسائي درجات ايمان بکار مي رود، از تاکيد فراواني برخوردار بوده است. در فرهنگ اسلام هم اين سنت الهي برقرار بوده و بطور گسترده در مورد آن سخن رفته است و از آن جمله اين آيه قرآن کريم است که: آيا مردم گمان بردند که ما با ادعاي ايمان آنها را رها کرده و در معرض امتحان در نيايند؟ [4] زمان غيبت قائم منتظر، يکي از موارد تحقق اين اراده حق - متعال است که حوادث سهمگين هنگام غيبت از آن آزمايشگاهي مي سازد که مردم متدين و خالص و استوار را از منافقان سالوس و رياکار مشخص و ممتاز مي گرداند: بخدا سوگند اين چنين نيست - که مي پنداريد - آنچه چشمداشت آن داريد - ظهور امام عصر (ع) - واقع نمي شود مگر آن که از غربال - زمان غيبت - در گذريد، و باز هم آن انتظارتان به ثمر نمي رسد جز اينکه از هم جدا شويد:... تا آن که پست عنصران به نهايت شقاوت خود رسند و نيک نهادان به اوج سعادت خويش. [5] .
[ صفحه 61]
«قدرشناسي»
انسان عموما نهادش بر اين استوار است که تا هنگامي که بفراق چيزي مبتلا نشود آن را ارج نمي نهد و تا مدتها سرابها او را به خود مشغول نسازند، به چشمه حيات عنايت چنداني ندارد و به قول سعدي: (چه دانند جيحونيان قدر آب - ز واماندگان پرس در آفتاب) پنهاني امام عصر (ع) نيز از اين نوع است که پس از آن همه قدر ناشناسيها که نسبت به اجداد گراميش - که درود خدا بر همگيشان باد - روا داشتند آن چنان که گروهي تکذيبشان نمودند و دسته اي به قتلشان همت گماشتند. [6] از ميان آدميان رخ برتافت و اين چنين سرود که: حال که يازده گوهر درهم شکستيد، به حرمان اين آخرينشان گرفتار آئيد، تا تنگناي ظلمت ناشي از فراق اين چشمه آفتاب، شما را بر آن دارد که بهنگام ظهورش از آن گوهر شب چراغ نور فراوان برگيريد.
پاورقي
[1] خليفه زمان حضرت عسکري (ع) و دوران کودکي حضرت مهدي (ع).
[2] اين بحث بطور گسترده در مبحث قيام خواهد آمد.
[3] البته بر اساس سير طبيعي و جريان عادي امور، هر چند که امکان عدم رعايت آنها هم وجود دارد - مانند تولد حضرت مسيح توضيح بيشتر در مبحث شرائط قيام خواهد آمد.
[4] ا حسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون آيه 2 سوره عنکبوت 29.
[5] عن ابي عبد الله (ع):... ايهات ايهات لا و الله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تغربلوا، لا و الله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تميزوا... حتي يشقي من شقي و يسعد من سعد منتخب الاثر ص 314 حديث اول.
[6] مکرر - کلما جاءهم رسول بما لا تهوي انفسهم فريقا کذبوا و فريقا يقتلون آيه 70 سوره مائده 5.