بازگشت

تفسير و تأويل آيه و لقد کتبنا في الزبور....


و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون سوره انبياء - آيه 105 و سوگند که هر آينه، پس از نوشتن در ذکر، در زبور نگاشتيم که البته بندگان شايسته من زمين را به ارث خواهند برد. اين آيه شريفه قرآن از جمله آياتي است که ارتباط مستقيم با مولودي که از آغاز عالم نويد ولادت و بشارت قيام و ظهورش داده شده دارد. خوب است از اين جهت که سخن راجع به اين آيه تا حدودي کامل باشد ابتداء به تفسير ظاهر آيه بپردازيم: شيخ الطائفه مرحوم محمد بن الحسن الطوسي (قدس الله سره القدوسي) چنين آورده است: گفته شده مقصود از زبور کتب انبياء گذشته است يعني در آنها نوشستيم پس از آن که در ام الکتاب و لوح محفوظ ثبت کرده بوديم، و گفته شده مراد از زبور،



[ صفحه 48]



زبور حضرت داوود عليه السلام است. يعني در زبور داوود نوشتيم بعد از آن که در ذکر يعني در تورات موسي عليه السلام نوشته بوديم و جمعي گفته اند معناي بعد الذکر قبل الذکر است و مراد از ذکر قرآن است، در آن ها نوشتيم که زمين را بندگان صالح من به ارث مي برند. برخي گفته اند مقصود از زمين، زمين بهشت اسيت که به بندگان صالح حق متعال مي رسد. و برخي گفته اند مراد زمين دنيا است. که پس از رانده شدن کفار به مومنين از امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به ارث مي رسد. و کساني هم زمين را به ديار شام تفسير کرده اند که نصيب صالحان بني اسرائيل مي گردد و حضرت باقر عليه السلام فرموده است: به درستي که اين آيه وعده اي است براي اهل ايمان که آنان وارث همه زمين مي گردند. [1] قدوه المفسرين مرحوم جمال الدين شيخ ابوالفتوح رازي در اين آيه شريفه چنين گويد: اصحاب ما به اين آيت استدلال کرده اند بر خروج مهدي عليه السلام و وجه استدلال آن که گفتند خداي تعالي گفت من در کتاب اوايل نوشته ام يکي از پس ديگري و بر پيغمبر مقدم فرستاده که من، جمله زمين را



[ صفحه 49]



[براي آن که لام تعريف جنس است و استغراق را باشد و از اطلاق او جز زمين دنيا نشناسند] به ميراث به بندگان صالح دهم، و اطلاق قديم تعالي در حق شخصي. لفظ صالح دليل بر عصمت او کند. براي آن که يکي از ما که تزکيه غيري کند آن باشد که گواهي دهد بر صلاح ظاهر او، براي آن که باطنش نداند و بر آن مطلع نباشد، چون خداي تعالي اين تزکيه کند دليل عصمت مزکي باشد، براي اينکه او عالم است به ظاهر و باطن و مطلع بر اسرار و نهاني، و در امت کس به عصمت ائمه نگفت و اثبات معصومي نکرد جز امامان پس از اين وجه دليل کند بر آن که مراد به آيت، معصومين باشند. اگر گويند صالحين جمع است و او يکي است، جواب گوئيم براي توقير و تعظيم واحد را به لفظ جمع بر خوانند، دگر آن که روا بود که مراد او باشد و جماعتي از اصحاب او، چرا که عصمت او معلوم باشد به دليل و عصمت ايشان مجوز ما را معلوم نباشد از جهت آن که بر تعيين ايشان دليلي نيست. [2] امين الاسلام مرحوم طبرسي (اعلي الله مقامه) گويد:



[ صفحه 50]



حضرت باقر عليه السلام فرموده است آنان - عباد صالح - اصحاب مهدي عليه السلام هستند در آخر الزمان و دلالت بر اين معني دارد آنچه خاص و عام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل کرده اند که فرمود اگر باقي نماند از دنيا مگر يک روز هر آينه آن روز را خداي تعالي طولاني بدارد. تا مرد صالحي از اهل بيت من برانگيخته شود. و زمين را به داد بدارد آن گونه که از بيداد پر شده است. و در اين زمينه روايات بسياري رسيده است و آنچه از انس بن مالک نقل شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود پيوسته کار شدت يابد و مردمان به بخل و حرص گرايند و دنيا پشت کند و قيامت بر پا نشود مگر بر بدترين مردمان، و مهدي نباشد مگر عيسي بن مريم، پس اين حديثي است که تنها محمد بن خالد جندي نقل کرده و او مردي است مجهول مضاف بر اينکه گاهي از اين و گاهي از آن نقل نموده، و رواياتي که دلالت بر ظهور مهدي عليه السلام دارد، داراي سندهاي صحيحه بوده و بيان گر اين حقيقت است که آن حضرت از عترت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. ابوداوود - صاحب سنن - از ام سلمه از پيامبر اکرم آورده است که فرمود: المهدي من عترتي من ولد فاطمه



[ صفحه 51]



- مهدي عليه السلام از عترت من و از فرزندان فاطمه عليها السلام است. [3] سيوطي در اين آيه شريفه احتمالات بسياري از ابن عباس، سعيد بن جبير، شعبي، ابن زيد، و دگران آورده است. ولي تنها حديثي که نقل مي کند آن هم از تاريخ بخاري اين روايت است: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال الله تعالي ان الارض يرثها عبادي الصالحون فنحن الصالحون [4] رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود خداي تعالي فرموده است بدرستي که زمين را بندگان صالح و شايسته من ارث مي برند، پس مائيم صالحان و شايستگان. مهين مفسر شيعه مرحوم علي بن ابراهيم قمي گويد: الکتب کلها ذکر... الصالحون، القائم عليه السلام و اصحابه قال و الزبور فيه ملاحم و تحميد و تمجيد و دعاء. [5] .

(تمامي کتب آسماني ذکر است و آن بندگان صالح که وارث زمين مي گردند حضرت قائم عليه السلام و اصحاب او هستند. و در زبور اخبار آينده و حمد و سپاس و تمجيد و ستايش حق متعال و دعا و نيايش بوده است). مفسر سترک قرن دهم مرحوم سيد شرف الدين استرآبادي اين احاديث را در ذيل آيه شريفه آورده است.



[ صفحه 52]



عن ابي جعفر عليه السلام قال قوله عز و جل - ان الارض يرثها عبادي الصالحون - هم آل محمد عليهم السلام حضرت باقر عليه السلام فرمود: کلام خداي - صاحب عزت و جلالت - که فرموده است بدرستي که زمين را بندگان صالح من به ارث مي برند. آنان آل محمد خاندان رسالت عليهم السلام هستند. عن ابي صادق، قال سئلت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله عز و جل - و لقد کتبنا في الزبور - الايه - قال: نحن هم قال قلت - ان في هذا لبلاغا لقوم عابدين قال: هم شيعتنا. چون ابي صادق از امام پنجم عليه السلام از اين آيه پرسيد فرمود مائيم آنان (عباد صالحي که اين آيه شريفه مي گويد ما دومان هستيم) و چون از آيه بعد سئوال کرد که در اين امر بلاغ و رسيدني است براي گروهي که اهل عبادت و نيايش هستند. فرمود: آنان شيعيان ما هستند. عن ابي الحسن موسي بن جعفر عليه السلام في قوله عز و جل و لقد کتبنا في الزبور... الايه قال: آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و من تابعهم علي منهاجهم - و الارض - ارض الجنه. حضرت کاظم عليه السلام در اين آيه شريفه فرمود:



[ صفحه 53]



مقصود اهل بيت پيامبرند و کساني که پيرو آنان بوده و بر روش و منهاج آن خاندان زندگي کنند، و زمين زمين بهشت است. عن ابي جعفر عليه السلام قال قوله عز و جل - ان الارض يرثها عبادي الصالحون هم اصحاب المهدي في آخر الزمان. [6] حضرت باقر (سلام الله عليه) در اين آيه فرمود - عباد صالح - ياران حضرت مهدي عليه السلام در آخر الزمان هستند. جامع معقول و منقول مرحوم ملا محسن فيض کاشاني در ذيل اين آيه شريفه آورده است: و في روايه اخري و انزل الله عليه - يعني علي داوود - الزبور فيه تحميد و تمجيد و دعا و اخبار رسول الله و امير المومنين و الائمه من ذريتهما عليهم السلام و اخبار رجعه و ذکر القائم عليه السلام [7] در روايت ديگري آمده است که خداوند متعال زبور را بر داود پيامبر فرو فرستاد که در آن حمد و سپاس، تمجيد و ستايش، دعا و نيايش بوده اخباري نسبت به رسول خدا و امير مومنان و ائمه



[ صفحه 54]



از ذريه آنان (سلام الله عليهم اجمعين) در آن آمده بود. همچنين جريان رجعت و امام قائم عليه السلام در آن ياد شده بود. و آخرين حديث را در اين آيه شريف از کافي شريف بياوريم که مرحوم کليني بسند صحيح از حضرت صادق عليه السلام آورده است. عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله عليه السلام انه سئله عن قول الله عز و جل - و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر - ما الزبور و ما الذکر؟ قال: الذکر عند الله و الزبور الذي انزل علي داوود و کل کتاب نزل فهو عند اهل العلم و نحن هم. [8] عبدالله بن سنان از اين آيه شريفه از حضرت صادق عليه السلام سئوال کرد و پرسيد زبور چيست؟ و ذکر کدام است؟ حضرت در جواب فرمود: ذکر نزد پروردگار است و زبور آن کتابي است که بر داوود عليه السلام نازل شده است و هر کتابي که از آسمان فرود آمده پس آن کتاب در نزد اهل علم است و ما هستيم آن اهل علم، که تمامي کتب نزد آنها است. آنچه در اين آيه شريفه از طريق خاصه و عامه حديث رسيده است بيان گر اين حقيقت است که خاندان رسالت عليهم السلام و اصحاب و ياران امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارث زمين خواهند شد و مجموعه روايات به جز يک حديث از امام هفتم عليه السلام زمين را زمين معهود مورد نظر يعني زمين همين عالم معرفي مي کند و نتيجتا آيه شريفه در مقام بيان آينده اي درخشان و روشن براي زمين است که جمع



[ صفحه 55]



صالح و شايسته (آن هم صالحان و شايستگان که صلاح و شايستگي آن ها مورد رضا و امضاء حق متعال است) عهده دار شئون زمين مي گردند که فعلا در اين جهت آيه سخني نمي آوريم که مجالي وسيع مي خواهد و به آوردن ابياتي از شکوي و توسل مرحوم جوهري بسنده مي کنيم.



اي ولي عصر و امام زمان

اي سبب خلقت کون و مکان



اي به ولاي تو تولاي ما

مهر تو آئينه دلهاي ما



تا تو ز ما روي نهان کرده اي

خون به دل پير و جوان کرده اي



خيز ببين اي شه دنيا و دين

کفر گرفته همه روي زمين



عالم ما عالم ديگر شده

آينه دهر مکدر شده



شرع نبي يکسره بر باد رفت

دين ز کف بنده و آزاد رفت



خانه ايمان همه ويران ببين

گبر و مسلمان همه يکسان ببين



اي به تو اميد همه خاکيان

بلکه اميد همه افلاکيان





[ صفحه 56]





شمس و فلک شمسه ايوان تو است

جن و ملک بنده دربان تو است



مطلع و الشمس بود روي تو

مظهر و الليل دو گيسوي تو



ديده خلقي همه در انتظار

کز پس اين پرده شوي آشکار



هر چه ز بيگانه و خيل تواند

جمله در اين راه طفيل تواند



محتجب از خلق جهان تا به کي؟

در پس اين پرده نهان تا به کي؟



ما که نداريم به غير از تو کس

اي شه خوبان تو به فرياد رس



خيز و بکش تيغ دو سر از نيام

اي شه منصور پي انتقام



خيز و جهان پاک ز ناپاک کن

روي زمين پاک ز خاشاک کن



ذاکر بيچاره همه صبح و شام

مي کند از دور به کويت سلام [9] .



مطلب ديگري که از اين آيه شريف استفاده مي شود و مربوط به



[ صفحه 57]



سخن فعلي ما مي باشد و به همين جهت هم اين فصل را گشوديم اين است که اين حقيقت در کتب سابقه و نوشته هاي پيشينيان از جمله زبور داوود عليه السلام درج شده بوده نويد اين مولود و بشارت قيام و ظهورش علاوه بر اينکه پس از ذات کبر يا مکرر در مکرر در بيان نقطه ختميه رسالت و اوصياء گراميش آمده در ميان انبياء سلف و پيامبران گذشته هم مورد سخن بوده، در کتب آنها هم ذکر شده است و همه اين ها همان سخن را تاييد مي کند که در اول گفتيم: همه بشارت او را داده اند و او مبشر کل است و کل بشارت. اين آيه شريفه اشارتي به آنچه در اين زمينه در زبور داود نبي عليه السلام آمده دارد که خوب است براي بهتر روشن شدن آنچه آيه کريمه به آن نظر دارد ترجمه چند آيه از زبور را بياوريم. به سبب شريران خويش را مشوش مساز، و بر فتنه انگيزان حسد مبر، زيرا مثل علف به زودي بريده مي شوند، و مثل علف زرد پژمرده خواهند شد... خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد، زيرا که شريران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود. هان بعد از اندک زماني شرير نخواهد بود، در مکانش تامل خواهي کرد و نخواهد بود، و اما حليمان وارث زمين خواهند شد. و از فراواني سلامتي متلذد خواهد گرديد، شرير بر مرد عادل شوري مي کند، و داندانهاي خود را بر او مي افشرد، خداوند بر او



[ صفحه 58]



خواهد خنديد، زيرا که مي بيند که روز او مي آيد، شريران شمشير را برهنه کرده و کمان را کشيده اند تا مسکين و فقير را بيندازند، و راست روان را مقتول سازند، شمشير ايشان به دل خود ايشان فرو خواهد رفت، و کمانهاي ايشان شکسته خواهد شد، نعمت اندک يک مرد صالح بهتر است از اندوخته هاي شريران کثير، زيرا که بازوهاي شريران شکسته خواهد شد، و اما صالحان را خداوند تاييد مي کند. خداوند روزهاي کاملان را مي داند و ميراث ايشان خواهد بود تا ابدالاباد. در زمان بلا خجل نخواهند شد، و در ايام قحط، سير خواهند بود. زيرا شريران هلاک مي شوند، و دشمنان خداوند مثل خرمي مرتع ها فاني خواهند شد... و اما صالح رحيم و بخشنده است، زيرا آناني که از وي برکت يابند وارث زمين گردند، و اما آناني که ملعون وي اند منقطع خواهند شد... از بدي بر کنار شو و نيکوئي بکن، پس ساکن خواهي بود ابدالاباد. زيرا خداوند انصاف را دوست مي دارد. و مقدسان خود را ترک نخواهد فرمود. ايشان محفوظ خواهند بود تا ابدالاباد، و اما نسل شرير منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمين خواهند بود،



[ صفحه 59]



و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود، دهان صالح حکمت را بيان مي کند، و زبان او انصاف را ذکر مي نمايد، شريعت خداوند وي در دل اوست، پس قدمهايش نخواهد لغزيد. شرير براي صالح کمين مي کند، و قصد قتل وي مي دارد... منتظر خداوند باش و طريق او را نگاه دارد تا تو را به وراثت زمين برافرازد. چون شريران منقطع شوند آن را خواهي ديد... مرد کامل را ملاحظه کن و مرد راست را ببين زيرا که عاقبت آن مرد سلامتي است اما خطاکاران جميعا هلاک خواهند گرديد و عاقبت شريران منقطع خواهد شد و نجات صالحان از خداوند است. در وقت تنگي او قلعه ايشان خواهد بود و خداوند ايشان را عانت کرده، نجات خواهد داد. ايشان را از شريران خلاص کرده، خواهد رهانيد. زيرا بر او توکل دارند. [10] با دقت بيشتر در اين آياتي که از زبور آورديم به چند نکته پي مي بريم:

1 - با توجه به اينکه کتاب هاي انبياء سلف و پيامبران گذشته نوعا از تحريف محفوظ نمانده و در طول تاريخ گرفتار زياده و نقيصه و کاستي و



[ صفحه 60]



فزوني هاي بسيار گرديده مع ذلک هنوز هم بسياري از حقايق و واقعيت ت ها در گوشه و کنار آن ها به چشم مي خورد.

2 - اين آيات و بسياري از آيات ديگر کتاب هاي مقدي بيانگر اين حقيقت است که اديان الهي و شرايع آسماني در کليات و اصول با يک ديگر توافق داشته، چون سرچشمه همه آنها در فطرت و نهاد آدمي موجود بوده و همه آن ها انسان را به همه چه فطرت سالم دعوت به آن مي کند مي خوانند و لذا مي بينم در اين آيات از شر و بدي و شريري و بدان، به بدي ياد مي شود و از نيکان و صالحان به خوبي نام به ميان مي آيد.

3 - از اين آيات با وضوح و روشني همان چه آيه شريفه مورد بحث بيان مي کند استفاده مي شود اگر قرآن کريم فرمود: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون ديديم چگونه در چند جاي اين آيات از ارث بردن منتظران و صالحان زمين را سخن به ميان آمده است. و اوصاف و خصوصياتي براي آنان بازگو شده که کاملا با آنچه آيه شريفه اشاره دارد و روايات به تصريح بيان مي کند قابل تطبيق است و چه بسا ممکن است در زبور قبل از تحريف مطلبي که آيه کريمه مي گويد با وضوح بيشتري ذکر شده بوده که فعلا در اختيار ما قرار ندارد و آن زمان که صاحب اين آيه آن امام صالح که وارث همه مواريث انبياء سلف و پيامبران گذشته است بيايد و آنها را بياورد که از جمله آن ها زبور واقعي داود عليه السلام است در آن زبور حقيقت بازگو شده در اين آيه را واضح تر و روشن تر مشاهده خواهيم کرد.



[ صفحه 61]



نگرشي در جايگاه اين آيه:

آنچه در اين جا به نظر مي رسد و قابل توجه و دقت است، اين است که اين آيه شريفه در اواخر سوره انبياء آمده است. با نگرشي کوتاه که بر آيات سوره انبياء داشته باشيم شايد بتوانيم ارتباط خاصي را ميان اين آيه و آيات قبل اين سوره به دست آوريم. قسمتي از آيات اين سوره بيان گر اهانت ها و اتهاماتي است که مشرکين نسبت به رسول خدا عليه السلام داشته اند سپس در مقام بيان اين حقيقت بر مي آيد که پيامبران قبل از شما هم با چنين وضعي روبرو بوده اند و پيوسته سبک سران و کج انديشان با استهزاء و تمسخر با آنان مواجه مي شدند. جمعي از پيامبران را نام برده و به اجمال و تفصيل از آنان سخن به ميان مي آورد چونان حضرات موسي، هارون، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، لوط، نوح، داود، سليمان، ايوب، اسماعيل، ادريس، ذالکفل، يونس، زکريا، يحيي، مريم و فرزندش عيسي عليهم السلام و در ميان، رنجش ها و اذيت و آزارهائي را که ديده اند و متحمل شده اند خاطر نشان مي سازد، تا سرانجام به اين آيه شريفه مي رسد: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون. کليم ما موسي، رنج بسيار ديدي. پيامبر ما، هارون تهمت و افترا شنيدي. خليل ما، با نمروديان به ستيز برخاستي و يک تنه چونان امتي واحده در برابر بت پرستان استقامت نمودي و به آتش در افتادي. نوح، رسول سالخورده و نوحه گرما، چه طعنه ها که نشنيدي و چه



[ صفحه 62]



سخريه ها و بي حرمتي ها که نديدي. لوط، پيامبر ساکن در آبادي خبيثان و منحرفان که توار دست کم گرفتند و گوش به سخنت ندادند تا فريادت به اليس منکم رجل رشيد [11] برخاست. اي خليل رنج ديده و آتش پذيرنده ما، ابراهيم. اي چويان پشمينه پوش و صحرا گرد ما موسي. اي پيرمرد کشتي ساز و کشتي بان رنج ديده و کتک خورده ما، نوح. اي پيامبر داغ ديده ما، زکريا و اي رسول سر داده در راه ما، يحيي. اي محور بلايا و سختي ها، ايوب. اي زنداني آبي و محبوس دريائي، يونس. اي و اي رسولان والامقام و پيامبران عظيم الشان ما، که در زندگي سختي بسيار ديديد و رنج فراوان کشيديد. نااهلان قدرتان را نشناختند و فرومايگان پاس حرمت و کيانتان را نداشتند. مظلوم زندگي کرديد و مظلوم از دنيا رفتيد. حزين و غمين نباشيد و بدانيد که روزي فرا مي رسد و به همه اين نابسامانيها خاتمه داده مي شود، بساط ظلم برچيده مي گردد، نشاني از اين نااهلان و ستم آوران باقي نمي ماند و صالحان و شايستگان زمين را به ارث مي برند.



در نااميدي بسي اميد است

پايان شب سيه سفيد است



داود خوش نواي ما، آياتي از زبور را که بر تو فرستاديم بخوان و با آن



[ صفحه 63]



نغمه و آهنگ دلربايت که حتي پرندگان را به وجد مي آوري به اين آيات مترنم شو و خلق را نويد ده که: نسل شرير منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمين خواهند بود. اي پيامبر کمر خميده و اي رسول ديده از دست داده و يا اسفي از دل برکشيده و شکوي در فراق فرزند به درگاه ما آورده، يعقوب، تو هم بشنو:



يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور



اين دل شوريده حالش به شود دل بد مکن

وين سر شوريده باز ايد به سامان غم مخور



دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نبود

دايما يکسان نباشد حال دوران غم مخور



گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سرکشي اي مرغ خوشخوان غم مخور



اي دل ار سيل فنا بنياد هستي بر کند

چون تو را نوح است کشتي بان ز طوفان غم مخور



هان مشو نوميد چون واقف نه اي از سر غيب

باشد اندر پرده بازي هاي پنهان غم مخور



در بيابان گر ز شوق کعبه خواهي زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور



گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد

هيچ راهي نيست کو را نيست پايان غم مخور





[ صفحه 64]





حال ما و فرقت ياران و آزار رقيب

جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور



حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاي تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور [12] .



آري يعقوب باديه هجران غم مخور، تو تلخي فراق ديدي و سرانجام شهد وصال هم چشيدي. اما يک هزار و يکصد و شصت سال است که پيوسته جمعي چون تو يعقوب، در وادي هجران، حيران و جرعه نوش از کوزه زهر فراق با دستي لرزان و چشمي گريان و دلي بريان هستند. تا کي آن يوسف گم گشته که يوسف يعقوب کنعاني به مهر او مفتخر است و او هم آرزوي ديدارش را دارد از چاه غيبت به در آيد و از وادي غربت و ديار عزلت رهائي يابد، خدايش حکم فرجش را امضا نموده و فرمان ظهور موفور السرورش را صادر نمايد. کجا بوديم و به کجا رسيديم، اين فصل را براي تفسير و تاويل آيه اي راجع به آن وجود مقدس گشوده بوديم که قلم به اينجا رسيد ديگر عنان اختيار از کف ربود که ديگر در چنين وادي گويا قلم هم درد فراق را مي فهمد و تلخي هجران را مي کشد و او هم مي خواهد بنالد و بگريد و با بقيه قلم ها هم دست شده دست به دعا بردارد: ن و القلم و ما يسطرون بسرايد و از خدا بخواهد کم ديگر قلم بردارد و حکم ظهورش را امضا نموده و طومار غيبتش را در هم نوردد آخر قلم مي بيند که از نوک قلم ها



[ صفحه 65]



چه زهرها مي ريزد و از نيش خامه ها چه نيش ها زده مي شود و چگونه به ساحت مقدس آن ناز پرورده خطيره القدس کبريا و ناظر شجره طوبي و سدره المنتهي جسارت و اهانت مي شود. دوستان نادان از يک سو و به گونه اي، دشمنان مغرض هم از يک جهت و به نحوي. با نقل چند بند از اين مسمط شيوا و چکامه غرا اين فصل را خاتمه مي دهيم.



قبله کائنات کعبه کوي او

ما سوي را مطاف قد دلجوي او



باب و رکن و مقام طاق ابروي او

زمزم و کوثر است آبي از جوي او



کعبه را پيرهن جعد گيسوي او

ناودان کرم جاري از خوي او



روي ماهش حرم خال مشکين حجر

بر شهنشاهيش انبيا معترف



سرکشان جهان بر درش معتکف



با فروغش شود روي مه منخسف

در طلوعش شود چهر خور منکسف



نيست از حکم او نه فلک منحرف

گر ز عالم شود لحظه اي منصرف



ما سوي الله شود پاک زير و زبر



[ صفحه 66]





انبيا از ازل مست مي خانه اش

اوليا خورده اند مي ز پيمانه اش



شمع گيتي فروز گشته پروانه اش

مهر سرگشته اش ماه ديوانه اش



فيض و رحمت روان از در خانه اش

مخزن رزق خلق دست مردانه اش



پيش جودش بهشت بخششي مختصر

گردن روزگار زير فرمان او



نام مخلوق دهر ثبت ديوان او



اين زمين و بساط خوان احسان او

خلق نعمت خورند بر سر خوان او



هر کسي بي دريغ مي خورد نان او

هر چه روزي خور است هست مهمان او



انس و جن وحش و طير ديو و دد خشک و تر

گه که سازد عيان صورت تابناک



مرده از عشق او سر بر آرد ز خاک



عيسي اش مي زند بانگ روحي فداک

خضر و الياس نيز پيش آن جان پاک



مي زنند اين ندا قد سمعنا نداک

مي سرايند خوش شوقنا باللقاک



اي فداي تو جان وي نثار تو سر



[ صفحه 67]





گويد اي خاکيان من همان آدمم

نوح و شيث و خليل هر که خواهد منم



خضر و موسي منم عيسي مريمم

صاحب دين کل احمد خاتمم



هم علي ولي والي اعظمم

مظهر اوليا قائم و اقومم



انبيا را سليل اوليا را ثمر

پس مسخر کند جمله آفاق را



زير فرمان کشد کل اعناق را



بر گشايد به خلق دست انفاق را

عدل او پر کند صدر تا ساق را



گيرد از آسمان عهد و ميثاق را

بر نمايد به چرخ رسم ارفاق را



گيرد او اختيار از قضا و قدر

تا حساب بشر آورد در حساب



تا رود از قلوب شک و هم ارتياب



تا که رسوا شوند قوم خسران ماب

بي تامل کند پاي اندر رکاب



با شهامت کند باب و عکا خراب

تا که صدق آورند مردم لا کتاب



تا نيارند باز خويش اندر شمر



[ صفحه 68]





ملت باب را خانه ويران کند

شرق و اذکار را سست بنيان کند



بر بيان خط زند رد ايقان کند

بر همه فرقه اي کار آسان کند



جاري اندر زمين حکم قرآن کند

آنچه حق است و صدق او همه آن کند



مدعي را زند بر جگر نيشستر

اي خداوند عدل اي امام زمان



اي تو را زير حکم جمله قدوسيان



وي تو را دوست دار جمله کروبيان

وي تو را منتظر روز و شب شيعيان



بندگان را مران اي شه از آستان

اي تو ما را حيات وي تو ما را امان



اي تو ما را پناه وي تو ما را مفر [13] .



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] تفسير التبيان ج 7 ص 283.

[2] روح الجنان و روح الجنان - تفسير ابوالفتوح رازي - ج 8 ص 65 - 64.

[3] مجمع البيان ج 7 ص 67.

[4] در المنثور ج 4 ص 341.

[5] تفسير قمي ج 2 ص 77.

[6] تاويل الايات الظاهره في فضائل العتره الطاهره. ج 1 ص 332.

[7] تفسير صافي ج 5 ص 107.

[8] اصول کافي - کتاب الحجه - باب ان الائمه ورثوا علم النبي و جميع الانبياء ح 6.

[9] ديوان جوهري - خزائن الاشعار - ص 23 - 21.

[10] کتاب مزامير داود - زبور - مزمور سي و هفتم گزينش از آيات 1 تا. 40.

[11] سوره هود، آيه 78.

[12] ديوان حافظ غزل. 222.

[13] ديوان شمس اصطهباناتي - منظومه شمس - ص 338 - 330.