بازگشت

در آستانه ميلاد


مي دانيد چرا خلفاي غاصب، اين همه به اهل بيت عليهم السلام ستم کردند؟ سخنم را با نقل اين کلام آغاز مي کنم: بني اميه و بني عباس شمشير بر ما کشيدند، فقط به دو علت: اول اينکه خودشان مي دانستند که در خلافت، حقي ندارند. از اين رو، بر خود امنيتي نداشتند، مبادا ما ادعاي خلافت کنيم، و آن امر در مرکز خود استقرار يابد. دوم اينکه از اخبار متواتر دانسته بودند که زوال سلطنت جباران و ستمگران به دست قائم ما است. و در اين نيز ترديد نداشتند که خودشان از جباران و ستمگران هستند. از اين رو، کوشيدند تا اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله را بکشند، و نسل حضرتش را براندازند، در طمع دستيابي به عاملي که مانع تولد قائم عليه السلام شود يا سبب کشتن او گردد. اما خدا ابا کرد از اينکه پرده از امر خود براي يکي از آنها بردارد. و



[ صفحه 82]



(چنين خواسته) که نور خود را به اتمام رساند، گر چه کافران را خوش نيايد. [1] فرزندانم! آنچه شنيديد، کلامي گويا و روشن از حجت معصوم خدا، امام حسن عسکري صلوات الله عليه است، که خلاصه اي از دويست و پنجاه سال 4 تاريخ را - در کلامي کمتر از صد و پنجاه کلمه - بيان مي دارد. البته اين حقيقتي است که من بارها از ديگر حجتهاي خدا عليهم السلام شنيده بودم. و هر بار شنيدنش به من قوت قلبي مي داد که بار سنگين ستمگران و جنايت پيشگان را بر دوش خود بکشم، به اميد روزي که اين دوره سنگين و سخت به پايان رسد، و دوره اي ديگر به نفع انسان آغاز گردد. اما هر چه عقربه زمان بيشتر مي گذشت، رد پاي امام موعود عليه السلام را نزديکتر مي ديدم. و اين بالاترين مژده براي من بود. من در طول مدت زندگاني کوتاه مولايم امام حسن عسکري عليه السلام، اين مضامين را از حضرتش شنيدم: پنداشتن که به قتل من دست مي يابند تا اين نسل را قطع کنند. اما خداي عز و جل سخن آنها را دروغ داشت، و سپاس خداي راست. [2] (زبيري) مي پنداري که مرا مي کشد، در حالي که نسلي از من باقي نمي ماند، پس اکنون چگونه قدرت خدا را در مورد من مي بيند؟ [3] حمد، خداي را که مرا از دنيا بيرون نبرد تا اينکه جانشين مرا به من نشان داد، همان که شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله در خلقت و اخلاق است. خداي تبارک و تعالي او را در غيبتش نگاه



[ صفحه 83]



مي دارد. سپس او را ظاهر و غالب مي سازد، و او زمين را پر از عدل و قسط مي نمايد، چنانکه از جور و ظلم پر شده باشد. [4] اين تعبيرات را گاهي بطور شفاهي به بعضي از خواص مي فرمود. و گاهي به صورت نامه ها (توقيعات) براي خواص شيعه مي نوشت. و من از همه آنها اطلاع داشتم. اما وقتي که ديدم حضرت عسکري امر به کتمان اين خبر مي فرمايد - خصوصا بعد از ميلاد فرزند برومندش - من هم سخن نمي گفتم. مثلا روزي امام حسن عسکري صلوات الله عليه به احمد بن اسحاق قمي نامه اي نوشت، و در ضمن آن مرقوم داشت: فرزندي براي ما متولد شد. اين خبر نزد تو پوشيده بماند. و از تمام مردم مکتوم باشد. زيرا ما کسي را از آن آگاه نساخته ايم مگر افراد خيلي نزديک را به جهت قرابت آنها، و خواص شيعيان را به جهت ولايت آنها. دوست داشتيم که به تو هم خبر دهيم تا خدا ترا هم به اين خبر شادمان سازد، چنانچه ما را شادمان ساخت. و السلام. [5] طليعه نويد ديرينه الهي ظاهر شده بود، اما در همان خانه اي که امام حسن عسکري صلوات الله عليه تحت نظر بود. فرزندانم! اي بني آدم! شما اين همه قدرت نمايي خدا را ديده ايد، اما باز هم عبرت نمي گيريد. شما ديده بوديد که چگونه حضرت موسي و حضرت ابراهيم عليهما السلام در شرايط سخت دوره فرعون و نمرود، گام در اين جهان نهادند، و حتي ديديد که چگونه فرعون، خود، حضرت موسي عليه السلام را در کاخ خود بزرگ کرد، درست در همان زماني که پسران نوزاد بني اسرائيل را مي کشت، تا مبادا حضرت موسي



[ صفحه 84]



به اين دنيا گام نهد. پس چرا، بعضي از شما آدمها، بعد از ديدن اين نمونه هاي قدرت الهي، در مورد کارهاي فرعوني بني عباس، و قدرت نمايي خدا در اين زمان ترديد مي کنيد؟ و تولد آخرين حجت خدا صلوات الله عليه در آن زمان سخت را بعيد مي دانيد؟ سوال و تذکر من اين است: مگر شما براي عبرت گرفتن از گذشته، براي امروز و فرداي خود، چقدر فرصت داريد؟ براي استفاده از اين زمان کوتاه - که نام آن را عمر مي نهند - چه فکري کرده ايد؟ و چرا گذشته را سرمايه اي براي حال و آينده نمي دانيد؟ اکنون که سخن به اينجا رسيد، يک تذکر ديگر به شما بدهم، که مضمون آن را از مولايم امام حسن عسکري عليه السلام شنيده ام. مي دانيد که رسول خدا صلي الله عليه و آله در سخني کوتاه - که يک اقيانوس معني در آن موج مي زند - فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميته جاهليه هر کس بميرد در حالي که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي مرده است. [6] در مورد اين حديث، سخن فراوان گفته اند، اما سخن زيباي امام حسن عسکري صلوات الله عليه، ارزشي وراي سخنان ديگر دارد. بشنويد: ان هذا حق کما ان النهار حق اين سخن حق است، همچنان که روز حق است. [7] کيست که در روشنايي روز ترديد کند؟ هر کس در مورد آن حديث ارزشمند و آن گوهر والاي ولايت شک کند، مانند همان کسي است که خورشيد را بالاي سر خود ببيند، و در وجود آن ترديد داشته باشد. نمي دانم چگونه اظهار تاسف کنم از اينکه چنين مردماني کم نيستند، و من، خودم، بار سنگين بسياري از اين گونه آدمها را بر دوش کشيده ام و همچنان مي کشم. و بسياري از اين افراد فراري از نور را در دل گور جاي داده ام. اکنون شما در حال خود نظر کنيد که براي مردن جاهلي



[ صفحه 85]



- يعني مرگ کفر و نفاق - آماده هستيد يا براي مرگ مبتني بر ايمان و هدايت و اسلام؟ آيا مي دانيد که مرگ جاهلي پس از حيات جاهلي است، و مرگ مبتني بر ايمان و اسلام پس از زندگي اسلامي به دست مي آيد؟ طبيعي بود که پس از آن سخن که امام عسکري صلوات الله عليه فرمود، حضرتش مورد سوال قرار بگيرد. اين بود که پرسيدند: اي فرزند رسول خدا، حجت و امام پس از شما کيست؟ فرمود: فرزندم محمد، امام و حجت پس از من است. هر کس در حالي بميرد که او را نمي شناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آگاه باشيد که او را غيبتي است که جاهلان در آن سرگردان شوند، ابطال گران هلاک شوند، و تعيين کنندگان وقت ظهور دروغ مي گويند.... [8] خوب گوشهايتان را باز کنيد. اين کلام را چند بار بخوانيد. مخاطب اين سخن کيست؟ دقت کنيد مبادا يکي از آن سه گروه باشيد. من، همچنان پرده هايي ديگر در اهميت موضوع عقيده و معرفت و انتظار حضرت مهدي، از پدر بزرگوارش امام حسن عسکري عليهما السلام مي شنيدم. دريغم مي آيد که بعضي از آنها را برايتان نگويم. دوست دارم چند روزي که در دنيا هستيد، با چشمان باز و با گوشهاي شنوا زندگي کنيد، و فرصت را از دست ندهيد، که اين فرصت عمر، بار ديگر به دست نمي آيد. به اين هشدار امام حسن عسکري صلوات الله عليه گوش جان سپاريد: گويي شما را مي بينم که پس از من در مورد جانشينم به اختلاف افتاده ايد. آگاه باشيد که هر کس به امامان پس



[ صفحه 86]



از رسول خدا صلي الله عليه و آله اقرار کند، اما فرزندم را منکر باشد، مانند کسي است که به تمام پيامبران و فرستادگان الهي ايمان آورد، اما نبوت رسول خدا صلي الله عليه و آله را انکار کند. و منکر رسول خدا، مانند منکر تمام پيامبران است، زيرا اطاعت آخرين فرد ما، مانند اطاعت نخستين فرد ما است. و منکر آخرين ما، مانند منکر نخستين ما است. بدانيد که فرزندم را غيبتي است، که مردم در آن به ترديد مي افتند، مگر آن کسي که خداي عز و جل او را نگاه دارد. [9] فرزندانم! در امتحان سخت و دشواري افتاده ايد. از خدا بخواهيد که شما را بر دين خود، ثابت قدم بدارد. توفيقات الهي را از دست ندهيد. از اين نکته نيز که امام عسکري صلوات الله عليه به عنوان راهي براي نجات از فتنه ها و آزمايشهاي دشوار اين دوره فرموده اند - غفلت نکنيد، که در جلب توفيقات الهي بسيار موثر است. اين نکته مهم را، روزي مولايم امام عسکري عليه السلام به احمد بن اسحاق قمي - از خواص اصحاب خود - فرمود: به خدا سوگند، (حضرت مهدي عليه السلام) حتما و قطعا غيبتي خواهد گزيد، که در آن غيبت، کسي از هلاکت نجات نمي يابد، مگر آن کسي که خداي عز و جل، او را بر عقيده به امامت حضرتش ثابت قدم بدارد. و براي دعا به تعجيل فرج آن بزرگوار، توفيق عنايت فرمايد. [10] اقيانوسي از حقايق است که در ظرف کوچک اين کلمات محدود، موج مي زند. هر کس مي خواهد از اين آزمايشها، سر بلند بيرون آيد،



[ صفحه 87]



دعا براي تعجيل فرج را از دست ندهد. اين گوهري گرانبها است که همچون گنج بي رنج، خداي بخشنده کريم به شما عطا فرموده است. کيست که شکر اين نعمت گزارد؟ اعلام بلند خدا را به گوش دل بسپاريد: زماني که خداي شما اعلام همگاني کرد که به قطع و يقين، اگر شکر نعمت کنيد، حتما و قطعا بر نعمت شما مي افزايم. و اگر کفران کنيد، قطعا عذاب من شديد است. [11] هر چه نعمت والاتر باشد، شکر آن عظيم تر است. هر نعمتي، شکري در حد خود مي طلبد و کفران هر نعمتي، در حد خود آن نعمت، عظيم است و شدت عذاب آن، در حد عظمت خود نعمت است. اکنون، طبيب الهي، درد شما را گفته و درمان را هم معين فرموده است. هر کس به بيماري خود واقف است، از اين درمان بهره گيرد. اگر بهره نگرفت، مقصر کيست؟ به ياد داريد که خالق بزرگ ما چه فرمود؟ انا هديناه السبيل، اما شاکرا و اما کفورا. ما به او راه نموديم، چه او سپاسگزار باشد و چه ناسپاس. [12] خداي ما، لطفش را - به تمام و کمال - عنايت فرموده است. اکنون شما بر سر دو راهي هستيد: شکر نعمت يا کفران نعمت. انتخاب شما کدام است؟


پاورقي

[1] معجم ج 4 ص 221 حديث 1262، گزيده کفايه المهتدي حديث 34.

[2] معجم ج 4 ص 223 حديث 1263.

[3] همان کتاب، حديث 1265.

[4] همان کتاب، ص 225 حديث 1267.

[5] همان کتاب، ص 226 حديث 1269.

[6] رجوع شود به کتاب: شناخت امام يا راه رهايي از مرگ جاهلي، تاليف مهدي فقيه ايماني.

[7] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4 ص 246 حديث 1288.

[8] همان مدرک.

[9] همان کتاب ص 247 حديث 1289.

[10] همان کتاب ص 267 حديث 1299.

[11] سوره ابراهيم، آيه 7.

[12] سوره دهر، آيه 2.