بازگشت

از مدينه تا بغداد


از مدينه تا بغداد، راهي دراز است. اين مسافت طولاني، ظاهري دارد و باطني. ظاهر آن را همه مي دانند. اما در اينجا باطن مهمتر از ظاهر است. مدينه يعني مرکز معنويت رسول خدا صلي الله عليه و آله، که از دنيا بيگانه بود. و تمام وجودش، عبوديت خدا را نشان مي داد. اما بغداد، پايگاه حکومت بني عباس بود که به نام خلافت رسول الله، تنها هدفي که نمي شناختند، آخرت بود. و تمام وجودشان در عبوديت شيطان خلاصه مي شد. وقتي خليفه بني عباس، امام جواد صلوات الله عليه را با تحميل و اکراه، از مدينه به بغداد منتقل کند، مي خواهد - به نظر خام خودش - ابهت و عظمت امام معصوم عليه السلام را در نظر شيعيانش بشکند، و چنين وانمود کند که امام عليه السلام به ميل خود، مرکز معنويت نبوي را به قصد پايگاه دنيا طلبي عباسي ترک گفته است. اشتباه آنها اين بود که فکر مي کردند مطلب همين جا تمام مي شود. و نمي دانستند که دهها قضيه و مشکل پيش مي آيد که مجبور مي شوند به جواد الائمه مراجعه کنند. نکته مهمي در اينجا دارد، که بايد دقت کنيد. مراجعه آنها به امام عليه السلام، يعني مراجعه پيرمرداني سپيد موي مدعي، به نوجواني که امامت عالم و زمام کائنات را خداي بزرگ به او سپرده است. هر چه مي خواستند، نسبت به حضرتش در بين مردم، شايعات پخش کردند. اما نور الهي به صورت ديگري بر اين تلاشهاي بي حاصل بشري چيره شد. امام جواد صلوات الله عليه، در چنين وضعيت سخت و حساسي، با معدودي از شيعه اهل معرفت سخن مي گفت و به تربيت آنان مي پرداخت. يکي از آن بزرگواران، عبدالعظيم الحسني بود، سيدي بزرگوار و پيرمردي از سادات حسني بود که در آن شرايط فتنه



[ صفحه 74]



و امتحان - که بعضي از سادات حسني، داعيه هايي براي خود داشتند - هيچ گاه از ائمه اطهار عليهم السلام جدا نشد. فرزندانم! امامت، موکول به سن کم و زياد نيست. اين درس را خداي شما به شما داده است. روزي که خداي شما و من، مقام نبوت را به حضرت عيسي عليه السلام - به هنگام تولد و در گاهواره - بخشيد، همان روز به همه جهانيان فهماند که اين گونه مقامات الهي، اکتسابي نيست. و لذا به سن و موقعيت و اين گونه عوامل بشري بستگي ندارد. با چنين حسن و ملاحت، اگر اينان بشرند از زمين دگر و آب و هواي دگرند اين درس را رسول خدا صلي الله عليه و آله به همه مردم داد، زماني که در نخستين روز ابلاغ نبوت خود، اميرالمومنين عليه السلام را - در سن نوجواني - به عنوان جانشين خود معرفي فرمود. آيا مردم، درس را گرفتند يا نه؟ بحث ديگري است. ظاهرا فقط معدودي از مردم به آن کلام رسول خدا گوش دادند، و گر نه قضاياي سقيفه به نتيجه نمي رسيد. باري، مراجعه پيرمردي بزرگوار با موي سپيد - مانند عبدالعظيم حسني - به نوجواني که صاحب منصب والاي امامت الهي است، نشان از معرفت فوق العاده او دارد، که بر تک تک شما آدمها اتمام حجت کرده است. و من شاهد روزي بودم که عبدالعظيم حسني، کاسه صبرش، از آن همه ظلم و ستم و غصب حقوق اهل بيت و بدعت و انحراف، لبريز شده بود. به خدمت امام جواد صلوات الله عليه شتافت و مي خواست از حضرتش بپرسد که قائم اوست يا ديگري. پيش از آن که سوال خود را بپرسد، امام عليه السلام به پاسخ نشست: اي ابوالقاسم! قائم ما اهل بيت، همان مهدي است که



[ صفحه 75]



بايد در زمان غيبت، انتظارش کشند، و در زمان ظهور، پيرو او باشند. او سومين نسل من است... خداي تبارک و تعالي، امر او را در يک شب اصلاح مي فرمايد، همچنان که امر کليم خود موسي عليه السلام را اصلاح فرمود، زماني که حضرت موسي (به سمت کوه طور) رفت تا براي خانواده اش آتشي بياورد، اما در حالي بازگشت که رسول و نبي بود... [1] معناي اين سخن چيست؟ يعني هر لحظه منتظر باشيد. منتظر اصل ظهور باشيد نه علائم ظهور. آن شب که امر ظهور امام منتظر اصلاح مي شود، نمي دانيد چه شبي است. پس هر روز بايد منتظر باشيد، انتظاري پيوسته و دائمي. اگر اين گونه منتظر باشيد، آن گاه در شمار کساني خواهيد بود که مشمول دعاي امام جواد عليه السلام هستيد. فرزندانم! اين کلام مهمي که گفتم، بر اساس يکي از دعاهاي مولايم امام جواد عليه السلام گفتم که روزي در حال قنوت نماز، از او شنيدم. اما اين سر را همچنان در دل خود نگاه داشته بودم، تا اينکه دهها سال بعد، روزي جناب حسين بن روح نوبختي - قدس سره - در ميان جمعي محدود از خواص شيعه بود، و نوشته هايي به آنها نشان داد، و فرمود: اين نوشته ها را، مولايم امام حسن عسکري عليه السلام به وکيل خود عثمان بن سعيد عمري - قدس سره - سپرده، و قنوتهاي ائمه اطهار عليهم السلام در آن است... اين يادگار گرانبهاي امام عسکري عليه السلام را، جناب نوبختي با کمال امانت و دقت نگاه داشته بود. و از جمله در قنوت امام جواد



[ صفحه 76]



عليه السلام چنين آمده بود: خدايا! کساني را که ايمان آوردند، در برابر دشمن خودت و دشمن اولياي خودت تاييد فرما تا بر آنها غالب شوند، و به سوي حق دعوت کنند، و براي امام منتظر قائم به قسط، پيروان باشند... [2] و روزي ديگر ديدم که امام جواد عليه السلام به يکي از اصحاب خود به نام محمد بن فرج، دعايي براي تعقيب نماز آموخت. و خواندن آن دعا را توصيه فرمود. در ضمن همين دعا، ديدم که آن بزرگوار معصوم براي نواده خود - امام موعود عليه السلام - دعا مي کند، و از خدا مي خواهد تا او را از شر دشمنان در امان دارد. و اين دعا، دهها سال پيش از تولد حضرت مهدي عليه السلام بود. چند جمله از مضامين دعا اين است: خدايا ولي خود - حجت عليه السلام - را از پيش رو و پشت سر، و از سمت راست و چپ، و از بالاي سر و پايين پايش حفظ فرما، عمرش را طولاني گردان، او را قائم به امر خود، و ياري کننده دين خود قرار ده، هر چه دوست دارد و مايه روشني چشم اوست، به او بنمايان... و سينه ما و سينه گروه مومنان را به ظهورش شفابخش [3] فرزندانم! من که زمين ام، از همان روز که اين کلمات را از مولايم امام جواد عليه السلام شنيده ام، پيوسته اين دعا را زمزمه مي کنم. شما - آدمها - که امروز در زمان امامت و غيبت حضرت مهدي صلوات الله عليه هستيد، آيا به اين مهم توجه داريد؟ آيا مي دانيد که چه تکليف سنگيني بر دوش شما هست؟ آيا مي دانيد که تمام خير و رفاه و آسايش و گشايش و رهايي شما در همين دعا است؟



[ صفحه 77]



بس کنم اين گفتگو، باهم به سامرا رويم.


پاورقي

[1] همان کتاب، ص 188 - 187.

[2] همان کتاب، ص 191 - 190.

[3] همان کتاب، ص 190 - 189.