بازگشت

زنداني کاخ


از نخستين روزي که خداي بزرگ، بشر را آفريد، امتحان را همزاد او قرار داد. در هر سختي و آساني، امتحاني براي بشر جاي داد، تا با کمال آگاهي، راه را از چاه تشخيص دهد. و با کمال اختيار، صلاح يا فساد را برگزيند. مهمترين نکته اي که در زمان امتحان، دست انسان را مي گيرد و او را از سقوط مي رهاند، معرفت است، که هر لحظه بايد از خدا بخواهد، و براي ثبات آن معرفت نيز، از خالق خود کمک بگيرد. باري، فرزندانم! به شما گفته بودم که زندان اصلي اهل بيت عليهم السلام، جهالت مردم و عدم معرفت يا کمي معرفت آنان بود. آنان که به اين زندان باطني گرفتار بودند، با زندان ظاهري امام کاظم صلوات الله عليه در معرض امتحاني سخت قرار گرفتند، و از ادامه راه بازماندند. آنها ندانستند يا نفهميدند که امام معصوم عليه السلام به هر حال، حجت خدا است، در هر جا که باشد، در سياهچال زندان يا بر مسند حکومت. تنها معدودي از شيعيان که اهل معرفت بودند، اين حکمت الهي را فهميدند. و همانها بودند که ارتباط خود با امام زمانشان را - در کمال سختي - ادامه دادند. اين امتحان الهي، در زمان حضرت رضا صلوات الله عليه، به شکلي ديگر پيش آمد. مامون عباسي از سر حيله و ريا حضرت رضا عليه السلام را در زنداني به نام قصر خلافت جاي داد. البته



[ صفحه 69]



ظاهر مطلب، کاخ بود. و در باطن، زنداني بود تا حضرتش را تحت نظر بگيرد. افراد ظاهربين - که هميشه اکثريت را تشکيل مي دهند - زبان به اعتراض بر حجت خدا گشودند. و اهل معرفت - که هميشه عدد اندکي دارند - دانستند که اين هم امتحاني ديگر است. و براي اينکه سر بلند از آن بيرون آيند، بايد از خدايشان کمک بگيرند. و گرفتند و نجات يافتند. فرزندانم! حضرت رضا صلوات الله عليه، کوشيد تا از فرصتي که به دست آمده بود، حد اکثر بهره را بگيرد، تا حقايق دين را - پس از دويست سال فراموشي - به گوش همه مسلمانان و پيروان مکاتب مختلف رساند، تا آنجا که به عنوان حجج رضويه شهرت يافت. اما در آن زمان هم - مثل زمانهاي ديگر - افراد اهل معرفت، که بتوانند اسرار الهي را نگاه دارند، اندک بودند. کار به آنجا رسيد که امر امامت و مهدويت، بر گروه زيادي از مردم مشتبه شد. آنان، قدرت ظاهري و ولايت عهدي حضرت رضا عليه السلام را که ديدند، به اين تصور افتادند که مهدي است، زيرا که ظاهرا قدرت و حکومتي در دست حضرتش مي ديدند. به اين حديث دقت کنيد: ايوب بن نوح گفت: خدمت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام گفتم: من اميدوارم که شما صاحب الامر باشيد. و خداي بزرگ، حکومت حقه را بدون شمشير به شما برساند، چرا که با شما بيعت کرده اند و سکه به نام شما زده اند. امام رضا عليه السلام فرمود: هيچ يک از ما (اهل بيت) نيست که نامه ها به سويش رد و بدل شود، با انگشتان به او اشاره کنند، مسائل از او



[ صفحه 70]



بپرسند، و اموال نزد او ببرند، مگر اينکه (دشمنان) يا او را بکشند و يا مسموم کنند. تا اينکه خدا براي اين امر، کسي از ما را برانگيزد که ولادتش و رشدش بر مردم پنهان باشد، بدون اينکه نسب او مخفي بماند. [1] اين تنها موردي نبود که حضرت رضا عليه السلام در معرض چنين کلامي قرار مي گرفت. روزي ديگر، کسي ديگر اين سخن را به حضرتش گفت، و جوابي ديگر گرفت. اين گفتگو را هم بشنويد: ريان بن صلت گفت: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: شما صاحب الامر هستيد؟ فرمود: من صاحب اين امر (امامت) هستم. اما من آن کسي نيستم که زمين را پر از عدل مي کند، چنانچه از ستم پر شده است. چگونه من چنين باشم، با وجود ضعف بدن که در من مي بيني؟ در حالي که قائم، کسي است که وقتي خروج کند، در سن پيران و در سيماي جوانان است... او چهارمين از فرزندان من است. خدا او را در پوشش خود غايب مي نمايد، به هر قدر که بخواهد. سپس او را ظاهر (غالب) مي سازد، پس آن گاه زمين را به دوست او، از قسط و عدل آکنده مي نمايد، همچنان که از جور و ظلم پر شده باشد. [2] اين دو حديث را شنيديد؟ فرزندانم! مطمئن باشيد که اگر همه مردم، در خانه مولايم حضرت رضا صلوات الله عليه مي رفتند، و در مورد امام موعود عجل الله فرجه مي پرسيدند، همچنان حقايقي ديگر به دست مي آوردند. اما نرفتند، که نرفتند! اين را بدانيد که: امام، مانند کعبه است، نزد او مي روند، اما او وظيفه ندارد نزد همه مردم برود. اين را قبلا هم به شما گفته بودم. و



[ صفحه 71]



همانجا تذکر دادم که من همين را از خود امامان معصوم عليهم السلام آموخته ام، و گر نه من ضعيف کجا، و فهم و درک مقامات والاي آن بزرگواران کجا؟ خوب، بعد از اينکه مردم، به در خانه امام رضا عليه السلام نرفتند، اگر امام عليه السلام مهر سکوت بر لب بزند، و هيچ حقيقتي از حقايق عالي مهدوي به مردم نگويد، آيا جاي اعتراض دارد؟ خير، او، انجام وظيفه کرده، و خود را به امامت شناسانده است. از اينجا به بعد، وظيفه امت است که به حضرتش رجوع کنند، و از او حقايق را بخواهند. اما امام رضا عليه السلام همچون جد بزرگوارش رسول خدا صلي الله عليه و آله، پزشکي بود که در هر جا مي رفت، به طبابت خود عمل مي کرد. [3] ابتدا بيماري آنها را - که در واقع خود از آن بي خبر بودند - به ايشان خبر مي داد، و سپس به مداوايشان مي پرداخت. يک نمونه بگويم. روزي امام رضا عليه السلام به مقاتل بن مقاتل فرمود: در قنوت نماز جمعه چه مي خوانيد؟ گفتم: همان کلمات که مردم مي خوانند. امام عليه السلام فرمود: دعائي را که مردم مي خوانند، مخوان. به جاي آن بگو: اللهم اصلح عبدک و خليفتک بما اصلحت به انبيائک و رسلک و حفه بملائکتک و ايده بروح القدس من عندک و اسلکه من بين يديه و من خلفه رصدا يحفظونه من کل سوء و ابدله من بعد خوفه امنا يعبدک لا يشرک بک شيئا و لا تجعل لاحد من خلقک علي وليک سلطانا و ائذن له في جهاد عدوک و عدوه، و اجعلني من انصاره انک علي کل شي ء قدير.



[ صفحه 72]



خدايا! (کار) بنده و جانشين خود را اصلاح فرما، به آنچه پيامبران و رسولانت را اصلاح فرمودي. و او را با ملائکه خود بپوشان. و به روح القدس از جانب خود تاييد فرما. و براي او از پيش رو و پشت سر، نکاهباناني گمار، که او را از هر بدي حفظ کنند. و پس از ناامني براي او، امنيت جايگزين فرما، تا ترا بپرستد، و هيچ چيز را شريک با تو نگرداند. و براي هيچ کس از آفريدگانت بر ولي خود، سلطه اي قرار مده. و براي جهاد با دشمن تو و دشمن او، به او اذن بده. و مرا از يارانش گردان، که تو بر هر امري توانايي. [4] فرزندانم! آي آدمها! اين دعا را برايتان نقل کردم، تا شما هم به امر مولايتان عمل کنيد، و آن را پيوسته بخوانيد. بدانيد که اگر بخواهم مطالبي را که از امام رضا عليه السلام درباره فرزند بزرگوارش حضرت مهدي عجل الله فرجه شنيده ام برايتان بگويم، خسته مي شويد. البته خودم هيچ گاه از تکرار اين حقايق و بازگو کردن آنها، نه سير مي شوم و نه خستگي دارم. بيان اينها براي من، مثل نفس کشيدن براي شما است. کداميک از شما از نقس کشيدن خسته مي شود؟ از طرفي، من که در طول عمر چند هزار ساله ام، ميزبان ميليونها فرزند ناخلف بوده ام، و تنها معدودي از نيکان ديده ام، وقتي به بيان خاطرات خودم از اين سروران پاک نهاد مي نشينم، از آن همه خستگي چند هزار ساله نفسي تازه مي کنم، و دوست ندارم قصه هاي بد سيرتان بدکردار را به ياد بياورم. پس چرا خسته شوم؟ اما چه کنم که شما بني آدم، به تنوع علاقه داريد. پس بياييد باهم از طوس به بغداد برويم، و در آن نقطه هم درسي به شما بگويم...



[ صفحه 73]




پاورقي

[1] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4 ص 156 - 155.

[2] همان کتاب، ص 155 - 154.

[3] نهج البلاغه: طبيب دوار بطبه.

[4] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4 ص 171، نقل از جمال الاسبوع سيد ابن طاووس.