بازگشت

فرزندان عزيزم


بعد از آن همه وقايع تلخ که ديده بودم، برايم قطعي بود که خداي



[ صفحه 58]



بزرگ، روز راحت و آسايش پيغمبران و امامان خود را در دوره آخرين امام و آخرين بازمانده خاندان نور قرار داده است، تا بساط ظلمت را درهم پيچد، و گمراهي ها را ريشه کن سازد. اما با اين همه، دستم به دعا بلند بود که شايد خداي متعال، اين وعده را به دست يکي ديگر از خاندان پيامبر عملي سازد و من اين زمان را زودتر ببينم. و به اين مطلب، سخت اميدوار بودم. چرا؟ به شما آدمها که همه فرزندان من هستيد، مي گويم که شما آن روزها را نديده ايد و فقط وصفي از آن روزها شنيده ايد. اگر مثل من مي ديديد که مردم آن روزگار، با آن که خودشان، امام صادق عليه السلام را عالم آل محمد مي دانند، اما در عين حال، به در خانه ديگران براي کسب علم مي روند، اگر اين را هر روز مي ديديد، چه مي کرديد؟ اگر مثل من مي ديديد که بعضي از آنها، فقط به اين نيت، از اين فرزند برومند رسول خدا مطلب مي پرسند که دقيقا به عکس آن عمل کنند و دستور دهند، چه مي کرديد؟ اگر مي ديديد که خانه ابوحنيفه پر از شاگرد است، ولي در خانه امام صادق عليه السلام، فقط عده معدودي رفت و آمد دارند - آن هم با چه سختي و زحمتي، که عمده معارف و حقايق ديني، با اخلاص و همت و تلاش همان عده معدود، به دست شما رسيده است - آن گاه مثل من، از خدا مي خواستيد که آن روز موعود را زودتر از موعد برساند، خصوصا که مي دانستيد که دست خدا در هر حال، باز است. و او خود، وعده کرده که اهل حق را بر اهل باطل پيروز گرداند. اين، زبان حال من بود. اما معدودي از آدمها را ديدم که آنها هم مثل من عجله داشتند که روز ظهور را زودتر ببينند. داستان چند نمونه از اين آدمهاي سعادتمند را براي شما مي گويم، و دوست دارم که شما هم مثل آنها باشيد. فرزندانم! عزيزانم! اگر آنها در آن زمان، اين گونه منتظر ظهور بودند، شما در اين زمان چگونه بايد



[ صفحه 59]



منتظر باشيد؟ پس به اين چند نمونه، به دقت گوش دهيد. روزي شخصي از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: آيا قائم عليه السلام متولد شده است؟ امام فرمودند، هنوز متولد نشده است. و اگر زمان او را درک مي کردم، در تمام دوران عمرم در خدمت او بودم. شنيديد؟ درست شنيديد؟ آي آدمها! با شما هستم. درست شنيديد؟ دقت کرديد که گوينده کيست و موضوع چيست؟ اگر امام صادق صلوات الله عليه - که خود، امام معصوم و حجت خدا است - چنين بفرمايد، تکليف شما آدمها و من - که زمين هستم - و آسمان و خورشيد و ماه، چيست؟ ما چگونه بايد در خدمت امام زمانمان باشيم؟ روزي ديگر، داود رقي را ديدم که به خدمت مولايش شتافته بود. داوود، از ياران بسيار وفادار و مخلص حضرت صادق عليه السلام بود. او آمد و به خدمت مولايش عرضه داشت: - فدايت کردم. اين امر، به طول انجاميد، تا آنجا که دلهاي ما به تنگ آمد، و از غصه مرديم! من شنيدم که حضرت صادق عليه السلام او را دلداري داد، اما چگونه؟ امام عليه السلام به بياني دلداري داد که خودش بيشتر باعث ناراحتي من شد. حضرتش فرمود: - اين امر، در بدترين حالت نوميدي که نسبت به آن داشته باشيد، و در شديدترين اندوه شما فرا مي رسد، که منادي از آسمان به نام قائم و نام پدرش فرا مي خواند... [1] روزي ديگر، پيرمردي خدمت حضرتش آمد، که قدش خميده بود، و عصا به دست گرفته بود. به خدمت مولايش رسيد و سلام کرد. امام پاسخ سلام او را دادند. پيرمرد گريه کرد. امام علت گريه اش را



[ صفحه 60]



پرسيد. پيرمرد گفت: - در انتظار قائم شما، صد سال از عمرم را سپري کردم. پيوسته گفتم: اين ماه و. اين سال. سنم زياد شد، استخوانم نازک گرديد، زمان مرگم فرارسيد، اما آنچه آرزو دارم، نمي بينم. تنها مي بينم که دشمنان، شما را مي کشند و آواره مي کنند، اما خودشان در کارشان آزادند. پس چرا گريه نکنم؟ سخن پيرمرد که به اينجا رسيد، مرواريد اشک را بر چهره نوراني حضرت صادق عليه السلام ديدم، که از صدف ديدگانش بيرون مي آمد. پس از آن، دريا دريا گوهر، از دهان حق گوي خود - که جز به وحي الهي باز نمي شد - به آن پير روشن ضمير بخشيد. من همچنان با بهت و حيرت، مي ديدم و مي شنيدم. تمام وجودم، چشم و گوش شده بود. بر پاهاي آن پير سپيد موي سپيد روي نوراني بوسه مي زدم، که در آن دوره غربت و تنهايي مولايش حضرت صادق عليه السلام، با او همدردي مي کرد. مگر امام صادق چند نفر مانند او داشت که راز دل به آنها بگويد؟ فرزندانم! اين کلمات، آسان به دست شما نرسيده است. چهره من به خونهاي بسياري رنگين شد تا اين کلمات نوراني نسل به نسل و سينه به سينه، به دست شما برسد. گامهاي استواري، شهرها و روستاها؟ و راههاي بيابانها را پيمودند، تا اين حقايق را از راويان صادق بشنوند و به ديگران بگويند، تا به گوش شما برسد. بسياري از دانشمنداني که اين ارزشهاي والاي ولايت را به شما رساندند، مشکلاتي شگفت در زندگي داشتند، که تنها با خدايشان گفتند، و من مي شنيدم. اما با آن همه سختي ها، دست از خدمت خالصانه خود برنداشتند.



[ صفحه 61]



اين تذکر را دادم، تا اين کلمات را آسان نگيريد، و به سادگي از کنار آنها نگذريد. پاي هر کلمه اي از اين کلمات، خونها از تن ريخته، و خونها به دل رسيده است. باري، امام صادق عليه السلام مطالبي بسيار مهم به آن پيرمرد بزرگوار فرمود، که فقط چند جمله از آن را برايتان نقل مي کنم: - اي پيرمرد! اگر خدا ترا زنده بدارد، تا روزي که قائم ما را ببيني، در درجات والا با ما خواهي بود. و اگر پيش از آن، مرگ ترا دريابد، روز قيامت با خاندان گرانقدر پيامبر خواهي بود. - اي پيرمرد! قائم ما، فرزند حسن است، و حسن فرزند علي، و علي فرزند محمد، و محمد فرزند علي، و علي فرزند اين پسرم موسي عليهم السلام. ما دوازده تن، جملگي معصوم و از گناه پيراسته ايم. - اي پيرمرد! به خدا سوگند، اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي بماند، خدا آن روز را چنان طولاني گرداند که قائم ما اهل بيت خروج کند. - شيعه ما، در امتحان و سرگرداني غيبت مي افتند. در آن حال، خدا، مخلصان را بر هدايت خود ثابت مي دارد. خدايا! آنها را بر اين هدايت، کمک کن. [2] پيرمرد رفت. و من حسرت زده به او نگاه مي کردم. و با خود مي گفتم: خدايا! چه مي شد که تمام مردم آن زمان، اين گونه قدر شناس و شکرگذار مي بودند! خدايا! شيعه مومن مخلص منتظر در دوره غيبت، چه ارزش و درجه اي دارند که صدها سال قبل از اينکه به دنيا بيايند، امام صادق صلوات الله عليه براي آنها دعا مي کند! اما اين تنها موردي نبود که امام صادق عليه السلام براي ياران حضرت مهدي عليه السلام دعا مي کرد. روزي ديگر، عباد بن محمد



[ صفحه 62]



مدائني را ديدم، که پس از نماز ظهر، به حضور حضرت صادق عليه السلام رسيد، زماني که حضرتش مشغول دعا بود. و در قسمتي از دعايش مي گفت: خدايا! وليت و فرزند پيامبرت را، که به اذن تو، مردم را به سوي تو فرا مي خواند، امين تو در ميان مخلوقات تو است، چشم بيناي تو در ميان بندگانت، حجت تو بر آفريدگانت است - که درودها و برکتهاي تو بر او باد - وعده اش را به انجام رسان. خدايا او را به ياري خود تاييد فرما، بنده خود را ياري کن، يارانش را قوي ساز و صبر ده، و براي آنها از سوي خود سلطنت ياري بخش قرار ده، فرجش را زود برسان، و او را بر دشمنان خود و دشمنان رسولت قدرت بخش، يا ارحم الراحمين. دعا که تمام شد، شنيدم که مدائني پرسيد: آيا براي خودتان دعا کرديد؟ امام فرمود: - من براي نور آل محمد دعا کردم، براي کسي که به امر الهي از دشمنانشان انتقام مي کشد... [3] من هم به دعاي مولايم آمين گفتم. فرزندانم! به شما توصيه مي کنم که اين دعا را بخوانيد، و با مولاي خودتان حضرت صادق صلوات الله عليه همصدا شويد. بارها و بارها حضرت صادق عليه السلام را ديدم که براي فرزندش حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه دعا مي کند. و من هم با او آمين مي گفتم، گر چه بسياري از شما صداي مرا نشنيديد...



[ صفحه 63]




پاورقي

[1] غيبت نعماني ص 181.

[2] معجم، ج 3 ص 407 حديث 964.

[3] ربيع الانام في ادعيه خير الانام عليه السلام، ص 127.