بازگشت

غريب مدينه


کارواني که پس از عاشورا حرکت کرد، مسيري دراز در دل تاريخ پيمود. آنچه بعضي از شما - آدمها - ديديد، فقط يک گروه کوچک از



[ صفحه 51]



انسانهاي پاک داغ ديده بود، که عازم کوفه و شام بودند. و جواني نوراني در ميان آن گروه کوچک بود که سيد الساجدين نام داشت. اين ظاهر مطلب بود. اما پشت اين ظاهر، مطالب مهم و اساسي بود، که چشمان ظاهربين، از ديدن آن ناتوان بوده و هست. آنها که مي خواستند در کربلا، درخت دين را از ريشه در آورند، ضربه هاي زيادي به اين شجره طيبه الهي زدند. به شما گفتم که کشته شدن آن امام مظلوم و ميوه دل رسول خدا - آن هم به دست مدعيان مسلماني - کار آساني نبود. همين طور ديگر بزرگان قافله نور در کربلا، مانند ابي الفضل، علي اکبر، مسلم بن عقيل، و تک تک شهيدان آن روز. اينها همه ضربه هاي کاري بود که به درخت دين زدند. شاخه هاي آن را شکستند، و ميوه هاي زيباي آن را زير پاله کردند. اما آنها به جان ريشه درخت هم افتاده بودند، که ريشه را خداي بزرگ حفظ کرد. و اين را من زماني فهميدم که امام سجاد عليه السلام را در حالت بيماري در کربلا ديدم، و روزهاي پس از آن که همراه کاروان اسيران در کوفه و شام بود و بوسه بر پايش مي زدم. و سالهاي بعد از آن، که در مدينه ميزبانش بودم. ريشه شجره طيبه دين خدا باقي ماند. اما به چه قيمتي؟ به اين قيمت که امام سجاد عليه السلام، از غصه هاي پيوسته اي سخن بگويد، که - با وجود فرو خوردن خشم خود - همواره در جان دارد. و در جاي ديگر، غربت و تنهايي خود را، با اين تعبير بيان دارد که: در تمام مکه و مدينه، بيست نفر نيست که ما اهل بيت را دوست بدارد. [1] وقتي در مکه و مدينه - يعني در پايگاه وحي و اقامتگاه رسول خدا - بيست نفر نباشد که خاندان پيغمبر را دوست بدارد، با آن همه



[ صفحه 52]



يادگارهاي پيامبر که هر صبح و شام در مقابل چشمان آنها است، ديگر از مصر و شام و بصره و شهرهاي دور، چه توقعي هست؟ فرزندانم! آي آدمها! با شما هستم. اگر روزي اسم چند يار وفادار و انسان بزرگوار را شنيديد که در آن زمان، همدم تنهايي امام سجاد عليه السلام بوده اند - مانند ابوحمزه ثمالي و جابر بن عبدالله انصاري - مبادا فکر کنيد که اين مشت، نمونه خروار است. بلکه بايد بدانيد که با چند گل، بهار نمي شود. قصه غربت آن عزيزان بارگاه ملکوت، هر روز چهره اي تازه دارد. و در زمان امام سجاد عليه السلام، عجيب تر از هر زمان ديگر بود. و من، در حالي که با مولايم، امام سجاد عليه السلام در اين ماتم تنهايي و بي کسي، همدردي مي کردم، روزي صداي گرم و جان پرور آن بزرگوار را شنيدم که در روز عيد قربان، به پيشگاه خدايش دعا مي کرد و مي خواند: خدايا، اين جايگاه (نماز عيد)، ويژه جانشينان و برگزيدگان تو است... که ايشان را به اين مقام اختصاص دادي، اما ديگران، آن مقام را از ايشان ربودند... تا آنجا که برگزيدگان تو مغلوب و مقهور شدند، حقشان غصب گرديد. حکم ترا ديگرگون، کتاب ترا رها شده، اوامر ترا تحريف شده، و سنتهاي پيغمبرت را متروک مي بينند... خدايا... فرج و راحتي و ياري و قدرت و تاييد آنها را بزودي برسان.... [2] اين صداي آشنا، از طرفي دردي ديگر بر جانم نشاند، و از طرف ديگر، درمان را در آن يافتم. روزي ديگر، آن صداي دلنشين، نه تنها در گوشم، که در تمام وجودم طنين انداز شد، که آن بزرگ بزرگوار، به يکي از معدود ياران با وفايش - به نام ابوخالد کابلي - درباره منجي موعود، و دوره غيبت،



[ صفحه 53]



و مومنان همراه او در اين دوران سخت، مطالبي فرمود: اي اباخالد! به يقين، اهل زمان او که به امامتش عقيده دارند و منتظر ظهور او هستند، از مردم همه زمانها برترند، زيرا خداي تبارک و تعالي چنان عقل و فهم و معرفتي به آنها عطا فرموده، که غيبت در نظر آنها مانند مشاهده گرديده است. و آنها را در چنين زماني، در جايگاه کساني قرار داده که در پيشگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله با شمشير، جهاد مي کنند. اينان حقا مخلصانند، و به راستي شيعه ما هستند. و دعوت کنندگان به دين خداي عز و جل در پنهان و آشکار، اينانند. و باز صداي حضرتش را شنيدم که فرمود: انتظار فرج، از بزرگترين مصاديق فرج است. [3] اين کلمات را که شنيدم معناي جملات حضرتش در دعاي روز عرفه را فهميدم، که هم برايم جانسوز بود و هم به من آرامش مي بخشيد. شنيدم که امام سجاد، امام معصوم الهي، براي يکي از نوادگان خود که او هم امام معصوم الهي است، دعا مي کند. نه تنها براي او، بلکه براي ياران و پيروان وفادارش، که در ياري او مي کوشند، و ديده به دوره ظهورش دوخته اند. جملات دعا، براي من عجيب بود. دوست دارم معناي چند جمله اش را به گوش شما هم برسانم. خدايا! از تو مي خواهم که به برگزيده خويش، توفيق دهي تا نعمتي را که به او داده اي شکر گزارد... به فتح آسان، او را پيروز ساز... فرشتگان خود را به حمايتش بگمار، و سپاه پيروزمند خود را به مداد او برسان، کتاب خود را به دست وي برپاي دار، حدود و شرايع و سنتهاي رسول خود - صلي الله عليه و آله - را به سبب او اقامه



[ صفحه 54]



فرما، آنچه را که ستمگران از معالم دين تو ميرانده اند، به دست او حيات بخش... خدايا! درود فرست بر دوستانش، که به مقامش معترفند... منتظر روزگار دولتشان هستند، ديدگان خود را به سوي موالي خود دوخته اند... [4] اين جملات را که شنيدم، دانستم که هنوز زمان امنيت اهل بيت پيامبر عليهم السلام براي بيان حقايق دين فرا نرسيده است. و امام سجاد عليه السلام نيز، اين امر مهم را به زمان ظهور فرزندش - امام منجي موعود صلوات الله عليه - موکول کرده است. تذکرات مکرري را که در طول چند هزار سال شنيده بودم، بار ديگر به يادم آمد. در انتظار لحظات زيبا و نوراني و بي نظير ظهور، باقي ماندم.


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.

[2] صحيفه سجاديه، دعاي 48.

[3] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3 ص 195.

[4] صحيفه سجاديه، دعاي 47. (با استفاده از ترجمه مرحوم جواد فاضل).