بازگشت

سؤال بي جواب


سالها گذشت. مردم به زندگي خود ادامه مي دادند، البته کدام



[ صفحه 41]



زندگي؟ زندگي که در غفلت از نام و ياد حجت خدا و بدون مراجعه امت به امام زمانش باشد، مرگي واقعي است که پوسته اي از نفس کشيدن ها، خوردن و خوابيدن ها، توالد و تناسل هاي بي حاصل بر روي آن کشيده، و نام آن را زندگي نهاده اند. وضعيت زندگي مردم چنين بود. در طول اين سالها، امام حسين عليه السلام، ديگر نواده رسول خدا صلي الله عليه و آله - که پيغمبر او را فرزند خود مي دانست - مشغول عبادتهاي خود بود، بدون اينکه کسي به او مراجعه کند، و از او بهره بگيرد. مردم، بر سر کنج، از گدايي مرده بودند. و در حالي که بهترين سرمايه را در اختيار داشتند، در فقر معنوي به سر مي بردند، و از فقر خود هم بي خبر بودند. ديده ايد کسي در دل شب، در اطاقي تاريک، چشمان خود را ببندد، و چند قدم ره برود، آنگاه فکر کند که همه محيط اطراف او روشن است، و درست راه رفته است؟ يعني چراغ در اختيار او باشد و در چنان شرايطي از آن بهره نگيرد؟ وضعيت مردم، اينگونه بود. امام حسين عليه السلام، غربت و مظلوميت و تنهايي و بي کسي را از جد بزرگوارش صلي الله عليه و آله و پدرو مادر و برادرش عليهم السلام به ارث برد. و مردم همان مردم قديم بودند، بنده دنيا، که دين، کلمه اي بر سر زبانشان، که: اگر خير مادي از دين به آنها مي رسيد، به آن توجه مي کردند. و اگر آزمايشي به آنها روي مي کرد، از آن مي گريختند. خلاصه کنم، نام مقدس رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز نامي بود لغزان بر سر زبانهاي آن مردم. و گر نه کسي که پيامبر را ديده باشد، و محبت او به اين دو فرزند دلبندش را ببيند، و از رسول خدا بشنود که خدا مرا به دوستي آن ها فرمان داده است، آنگاه نوعي برخود با



[ صفحه 42]



يکي از اين دو فرزند و مسموميت غريبانه و مظلومانه او را به ياد آورد، و زمان اين فرزند ديگر را درک کند، و در صدد جبران گذشته هاي سياه خود نباشد؟ آيا با اين همه، مي تواند خودش را مسلمان بداند؟ آنها بارها از پيغمبر شنيده بودند که تمام جهان براي پنج تن خلق شده است، خداي عز و جل به احترام اين پنج تن، به پيامبران پيشين عنايت فرموده، و مشکلات آن بزرگواران را با توسل به پنج تن حل کرده است، مصداق آيه تطهير و مودت قربي و سوره هل اتي و دهها مورد ديگر قرآن، اين پنج تن هستند. اين گونه مطالب را بارها از رسول خدا شنيده بودند. و مي دانستند که حسين بن علي عليهما السلام، پنجمين آن پنج تن است. اگر براستي غير از نام مسلماني، مرام مسلماني هم در کار بود، انسان اين حجت خدا را اينگونه رها مي کرد، و به او هيچ مراجعه نمي کرد؟ از دين هم گذاشتيم، هيچ کس ترديد نداشت که آن بزرگوار، دانشمنداترين فرد امت بود. چرا آن امت نمک نشناس ناسپاس، در مشکلات علمي خود به دانشمندترين فرد رجوع نکرد؟ حکم عقل در اينجا چيست؟ و آن مردم چه جوابي براي کارشان داشتند؟