بازگشت

بانويي همچون آفتاب


کسي که پيامبر رحمت را ديده باشد، و از او جز خير و نيکي و مهرباني و دلسوزي نبيند، پس از زندگي او، نسبت به بازماندگانش چگونه بايد عرض ادب کند؟ کاش مي بوديد و مي ديديد که با تنها يادگار پيغمبر، تنها فرزند و تنها بازمانده او چه رفتاري کردند؟! تنها فرزند پيغمبر، دخترش بود. اما چه دختري؟ دختري که



[ صفحه 26]



پيغمبر، او را مانند مادر خودش مي دانست. وقتي که او را مي ديد، آن قله عظمت، تمام قامت به پا مي خواست، به استقبال او مي رفت، دستش را مي بوسيد، و مي گفت: پدرت، به فدايت. بارها ديدم که آن بانوي بزرگوار در محراب عبادت ايستاده بود، تا آنجا که پاهايش از آن همه عبادت، ورم کرده بود. شبهاي جمعه تا سحر، او را در حال نماز مي ديدم، و صدايش را مي شنيدم که براي همسايگانش دعا مي کرد. نماز که مي خواند، نورش به آسمانها مي رسيد، همان گونه که نور ستاره ها به شما مي رسد. و من بر ستارگان آسمان افتخار مي کردم که ميزبان چنين نور مجسمي هستم. ملائک، او را در محراب عبادت به هم نشان مي دادند. و خداي مهربان، او را به ملائک نشان مي داد و مي فرمود: هان! ببينيد بنده مرا... بارها ديدم که فرشته هاي آسمان براي تبرک به در خانه اش مي آمدند. و من که به طفيل وجود آن بانوي بانوان، محل رفت و آمد ملائک شده بودم، بر خاک پاي او بوسه مي زدم، و به اين بوسه زدن، غمها را از دل پر غصه ام پاک مي کردم. بارها ديدم که جبرئيل به محراب عبادتش آمد، و برايش خواند: اي فاطمه! براستي خدا ترا برگزيد، مطهر ساخت، و بر زنان تمام عوالم برگزيد. اي فاطمه! براي خدايت خضوع کن، و همراه با عابدان، سجده و رکوع گزار... بخشش هايش فصل عجيبي از زندگي او بودند. در خانه اش بر روي نيازمندان، همواره گشوده بود. آن سه روز که روزه بود و تنها نان افطار خود را به مسکين و يتيم و اسير بخشيد، به قدري در نظر خداي بزرگ اهميت داشت، که با ثبت اين حادثه در قرآن - سوره هل اتي - بدان جاودانگي بخشيد.



[ صفحه 27]



آن روز که يک گردن بند را - که يادگار مادر بزرگوار و وفادارش خديجه کبري بود - را به فقيري بخشيد - مرواريد اشک از چشم پيامبر رحمت سرازير شد. در شب عروسي که لباس عروسي خود را به زني نيازمند عطا کرد، چشمان تاريخ، مات و مبهوت در برابر اين سخاوت، بازمانده بود. نامش فاطمه بود. اقيانوس لطف و رحمت و احساس در همين اسم هم موج مي زند. شعاع خورشيد رحمتش تا قيامت هم کشيده است. و بارها پدرش مي فرمود: او را فاطمه ناميدند، زيرا در روز قيامت، دوستداران و فرزندان خود را از آتش جهنم، دور نگاه مي دارد. [1] بانويي به درخشندگي و بخشندگي آفتاب بود، که نمونه او را - در ميان زنان - چه قبل از او و چه بعد از او نديده بودم...


پاورقي

[1] رجوع شود به کتاب: الزهراء عليها السلام (مجموعه مقالات)، جلد دوم، چاپ انتشارات ميقات.