بازگشت

باورداشت مهدويت


ترجمه مقاله اي تحت عنوان العقيده بالمهديه، از کتاب لمحات في الکتاب و الحديث و المذهب، تاليف علامه بزرگوار، حضرت آيه الله صافي گلپايگاني.

بدون شک، عقيده به مهدويت، و اعتقاد به ظهور حضرت مهدي عليه السلام به عنوان منجي عالم بشريت، باوري صرفا اسلامي است، که بر اساس کتاب و سنت پديد آمده و همگي مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتفاق نظر دارند و حتي گروهي از بزرگان و صاحبنظران به متواتر بودن [1] احاديث وارده در اين باب، حکم نموده اند. اين باورداشت، بعنوان انديشه اي اسلامي، بر پايه قويترين برهانهاي نقلي و عقلي استوار است و بررسي تاريخ و شواهد بسيار آن، بهترين تاييد بر صحت و متانت آن بشمار مي رود و هيچ يک از مسلمانان، چه از شيعيان و چه از اهل سنت، به انکار يا تشکيک در آن نپرداخته است، مگر برخي از تازه به دوران رسيدگاني که تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دامهاي استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انکار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهارچوبه مقاصد منکرين ديانت و مادي گرايان، تفسير و تحليل نمي کنند. اين کژانديشان بدين وسيله کوشيدند، تا دري را بگشايند، که اگر -



[ صفحه 8]



خداي نخواسته - گشوده گشت، ديگر راهي براي اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر کتاب و سنت باقي نمي ماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله بر اساس خواسته بدعتگزاران و هواپرستان، دستخوش تغيير و تحريف قرار مي گيرد. به راستي اگر چنين رواياتي که بزرگان علم حديث و کار آزمودگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال، به تواتر و قطعي بودن آنها، تصريح کرده اند، بتواند مورد انکار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتي که خبر واحد [2] شمرده مي شوند، يا حد اقل در اين درجه از اعتبار نيستند، چه خواهد بود؟ گروهي از انديشمندان اسلامي نسبت به اين گونه منحرفين از کتاب و سنت، که با جرات و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پيامبر گراميش صلي الله عليه و آله، به ايجاد شک و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته اند، اعلام خطر نموده، و کتابها و مقالاتي را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشته اند. آن چه مسلم است، اينکه در پس پرده اين توطئه، جز دستهاي پليد کساني که در صدد سست کردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار کردن متون اسلامي هستند، دستي را نمي توان ديد. در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندي مردم به کتاب و سنت پاک پيامبر صلي الله عليه و آله بود، که دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در کشورهاي اسلامي باز مي داشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روي آنان مي بست و اکنون نيز بخوبي پيداست که چيزي جز سست شدن همين مباني اعتقادي و کم شدن پايبنديها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، که راه نفوذ



[ صفحه 9]



و سلطه را بر بيگانگان گشوده است! - خداوند ما را از فتنه هاي گمراهان و هواپرستان و مزدوران استعمار، در امان بدارد - خنده آور است که اين بي خبران و غرب باوران - که به شدت دور از شناخت حقايق اسلامي و فهم مصالح مسلمينند - در تضعيف باور مهدويت و احاديث مربوط به آن، گاهي به اين بهانه تمسک جسته اند، که اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجري و تابعين، ذکري از آن به ميان نيامده است. گاهي دايه مهربانتر از مادر شده، اين عقيده را سبب اختلاف و درگيري بين مسلمانان و قيام عليه حکومتها، و موجب تبليغات سياسي دانسته اند و گاهي نيز به برخي اختلافاتي که بين پاره اي از احاديث اين باب است، استناد کرده اند. [3] و اين همه، از عجيب و غريب ترين نوع استدلالاتي است که در رد سنت شريف نبوي صلي الله عليه و آله به آن تمسک شده است: از آن رو که اولا: بر وقوع ذکر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام، و بر اينکه خود پيامبر صلي الله عليه و آله، اولين پايگاه براي نشر عقيده به مهدويت در بين مسلمانان بوده اند، چه دليل قوي تر و محکم تر از وجود خود اين احاديث متواتره، در اصلي ترين و معتبرترين کتابهاي اهل سنت؟! و چه برهاني روشن تر از اجماع علماي مسلمين، و اينکه آنان هيچ کس از مدعيان مهدويت را با استناد به عدم صحت ظهور مهدي عليه السلام رد نکرده اند، بلکه در رد ادعاي او، به عدم وجود صفات و نشانه هاي خاص مهدي عليه السلام در او استناد کرده اند.



[ صفحه 10]



چنانکه حکايت محمد بن عجلان با جعفر بن سليمان و آنچه فقيهان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته اند، شاهدي آشکار در اين زمينه به شمار مي رود. [4] پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراواني و تواتري که دارند، و با عنايت به اجماع و اتفاقي که از ناحيه علماي اسلامي بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استواري عقيده به مهدويت باشد! پس به کدامين دليل مي توان استناد کرد؟ و درستي انتساب کدامين عقيده اسلامي به صحابه و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را مي توان اثبات نمود؟ ثانيا: شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلي را نتوان يافت، که بر سر آن اختلاف و درگيري و نزاع، صورت نگرفته باشد. حتي مي توان گفت که پيرامون مسائل خداشناسي و نبوت پيامبران الهي عليهم السلام نيز، نزاعها و درگيريها، بيش از مسئله مهدويت به وقوع پيوسته است. چنانکه بين مکتب اشاعره و غير آنان، و بين پيروان مذاهب شافعي، حنفي، حنبلي، مالکي و غير آنان، درگيريها بلکه جنگهاي خونين بسيار، اتفاق افتاده است. بلکه مي شود گفت: بر سر مفاهيمي همچون عدالت و امنيت و ساير مفاهيمي که همه انسانها بر لزوم آن، اتفاق نظر دارند، و بر سر تحقق آنها، و يا دفع کساني که آنها را وسيله اي براي مقاصد سياسي خويش قرار مي دادند، جنگهاي خانمان برانداز و معرکه هاي خونيني، در گرفته است و چه بسا که تعداد قربانيان بشريت، که به اسم اقامه حق و رعايت عدالت و برابري و حمايت از آزادي انسان و حقوق



[ صفحه 11]



او به خاک و خون غلطيده اند، بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگري باشد! نتيجه اينکه، پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاي حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مي پذيرد، لکن به حق ضرري نمي رساند و خدشه اي وارد نمي کند. چنانکه خداوند بزرگ مي فرمايد: بلکه ما، حق را بر باطل مي افکنيم تا آن را درهم شکافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده و باطل شدني است. و واي بر شما، از آنچه درباره خداوند توصيف مي کنيد. [5] علاوه بر اينکه بايد توجه داشت که فريب خوردن عوام، و قبول ادعاي دروغين دجال گونه هاي مدعي مهدويت [6] توسط آنان، در بيشتر موارد، به خاطر عدم آشنايي آنان به نشانه هاي حضرت مهدي عليه السلام و نسب شريف ايشان، و ويژگيهاي خاصي است، که براي ايشان در احاديث مختلفه، [7] مورد تصريح قرار گرفته است و گر نه، در اين باب، جايي براي گمراهي و گمراه ساختن ديگران، وجود ندارد. اين وظيفه علما و انديشمندان است، که عقيده به مهدويت را تبيين کنند و هدفهاي آن را به مردم بشناسانند و ويژگيها و نشانه هايي را که به وسيله آنها حضرت مهدي موعود عليه السلام از دغل پيشگان مدعي مقام مهدويت باز شناخته مي شود، براي توده مسلمان بر شمارند و توضيح دهند. ثالثا: يکي از فرقهايي که بين احاديث متواتره و غير متواتره [8] وجود دارد، اين است که: در متواتر لفظي تفصيلي [9] يقين و باور



[ صفحه 12]



قطعي نسبت به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين عليهم السلام - به عين همان کلمات و الفاظ موجود در متن حديث - حاصل مي شود و در چنين حديثي ممکن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگري، که با همين خصوصيات، مفاد و معنايي خلاف [10] حديث اول داشته باشد، که در اين صورت بايد بوسيله ايجاد موافقت بين دو معنا، و جمع بين دو حديث، بوسيله حمل عام بر خاص - تخصيص عام - و يا حمل مطلق بر مقيد - تقييد مطلق - و يا حمل ظاهر بر اظهر - تقديم اظهر - و مانند اينها، تنافي و اختلاف ظاهري و ابتدايي بين دو روايت را حل کرد. اگر چنين جمعي ممکن نبود، ظاهر هر دو روايت، از اعتبار ساقط گرديده و هيچ کدام صلاحيت براي استناد حکمي به آن را، نخواهد داشت. اما در متواتر اجمالي [11] اختلاف و تعارضي که در عبارات و متون احاديث هست، مشکلي ايجاد نمي کند، بلکه به آن روايتي که از همه روايتهاي آن مجموعه، اخص است و شمول کمتري دارد، اخذ مي شود. اما در متواتر معنوي [12] به قدر مشترک همه احاديث و مضموني که در همگي آنها تکرار شده و مورد اتفاق کل آن مجموعه است، اخذ مي شود. بنابر اين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث، زياني به متواتر بودن آنها نمي زند. بلکه در احاديث غير متواتر نيز، اين اختلاف متن، ضرري به صحت آن حديث صحيحي که بين



[ صفحه 13]



آنهاست، وارد نمي کند. زيرا در آن صورت هم روايت صحيح تر، و روايتي که به خاطر مطابقت مضمون آن با کتاب يا سنت قطعي يا به خاطر قوي بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قرايني خاص، نسبت به حديث ديگر متعارض با آن، رجحان و برتري دارد، مورد عمل قرار مي گيرد. اين امور را، جز کساني که در علم حديث شناسي، داراي تجربه و مهارت کافي باشند، باز نمي شناسند و اگر جز اين بود و به خاطر کمترين تعارض و اختلافي بايد همه احاديث متعارض، کنار گذاشته مي شد، لازم بود که کليه روايات يا حد اقل اغلب آنها، از درجه اعتبار ساقط باشند، که نتيجه اش تغيير چهره دين اسلام، در اکثر احکام شرعي و دستورات فقهي بود. زيرا کمتر موضوعي در عقايد و احکام و تاريخ و تفسير قرآن کريم و مانند آنها پيدا مي شود، که احاديث وارد شده در آن موضوع، بدون اختلاف و تعارض باشند، اگر چه تعارضي ناپايدار به عموم و خصوص يا اطلاق و تقييد. بنابر اين، در از بين بردن اين تعارضات ابتدايي، که در گفتگوهاي عادي مردم نيز وجود دارد، و در تشخيص حديث درست از نادرست، و حديث قوي از ضعيف و روايت معتبر از غير معتبر، تنها راه اينست که به قواعد و مقرراتي که در نزد عقلا و انديشمندان، معتبر است، استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت دار، رجوع شود و بدين وسيله، بعضي احاديث را به بعضي ديگر بازگردانده، و در صورت امکان جمع بين روايات، و عمل به روايتي که از نظر سندي يا مضموني، قوت و متانت بيشتر دارد، يا با قرآن کريم و سنت ثابت



[ صفحه 14]



شده و مانند آن، موافقتر است، به اين قاعده عمل شود و از رد کردن روايت و ناديده گرفتن آن، خودداري گردد. نتيجه کلام اينکه، اخبار و رواياتي که درباره مهدويت از معصومين عليهم السلام وارد شده، همگي بايد در پرتو چنين قواعدي، بحث و بررسي شود. که چنانچه احاديث متواتره اي داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار غير متواتره نيز بعضي به بعضي تقويت شده، و برخي، برخي ديگر را تفسير کند و اگر خبر ضعيفي هم هست، ملاحظه شواهد و قرائن و بقيه موارد تاييد معتبر، در آن شود. از اين رو مي توان گفت: هيچ کسي احاديث وارده در باب عقيده به مهدويت را مردود و شبهه دار نمي پندارد، مگر ناآگاهان به صناعت حديث شناسي، يا آگاهاني که تحت تاثير تبليغات باطل و فتنه هاي گمراهي آفرين استعمارگران، با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله به دشمني برخاسته اند.


پاورقي

[1] متواتر به معني پياپي. در اصطلاح حديث شناسي به احاديث متعدده اي گفته مي شود، که روايت کنندگان آن در هر طبقه، بگونه اي زياد باشند، که از مجموع روايات آنها علم عادي به صدور آن کلام، از معصوم عليه السلام حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلاف راويان و تعدد آنها در نقل يک خبر از معصوم عليه السلام به حدي باشد که توافق آنان بر کذب و همدستي آنان در جعل خبر ممکن نباشد.

[2] خبر واحد خبري است که نقل کننده آن يک يا چند راوي باشد. تا آنجا که به حد تواتر نرسيده باشد. و در اصطلاح حديث شناسي تقسيم بنديهاي مختلف، و اقسام گوناگون دارد. مشهورترين اقسام آن در رابطه با راوي عبارتند از: صحيح، حسن، موثق و ضعيف.

[3] از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام پدر بزرگوار حضرت مهدي عليه السلام است که در پاره اي از روايات اهل سنت عبارت اسم ابيه اسم ابي به حديث مشهور پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اسمه اسمي و کنيته کنيتي افزوده شده است. به اين معنا که نام مهدي همنان من، و کنيه او همانند کنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است. و يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، که همگي اين موارد در خود مدارک اهل سنت، قابل بررسي، و نظر مشهور شيعه، بر طبق احاديث وارده در همان کتابها، قابل اثبات است.

[4] جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از کتاب البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نقل شده است. محمد بن عجلان يکي از فقهاي مدينه بود، که در زمان حکومت بني عباس با مردم بنام محمد بن عبدالله محض که از نسل امام حسن مجتبي عليه السلام بود، بيعت کرد. منصور، خليفه عباسي که بسياري از سادات حسني را به جرم مخالفت با دستگاه حکومت، کشته بود، محمد بن عجلان را احضار کرد. و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد، دست او را ببرند. و گفت: اين دستي که با دشمن من بيعت کرده است، بايد پريده شود. فقهاي مدينه وساطت کردند و گفتند: اين مرد تقصيري ندارد، چون فقيه است و بر طبق روايات خيال کرده که محمد بن عبدالله بن محض مهدي امت است. از اين رو با او بيعت کرد و قصد دشمني با تو را نداشته است.

[5] (آيه 18 سوره انبياء) بل نقذف بالحق علي الباطل، فيدمعه. فاذا هو زاهق، و لکم الويل مما تصفون.

[6] تعداد کساني که در طي تاريخ اسلام، ادعاي مهدويت داشته و به انگيزه هاي مختلف به دروغ خود را قائم آل محمد صلي الله عليه و آله معرفي کرده اند، يا برخي از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ برايشان تبليغ و ترويج کرده اند، بيش از پنجاه نفر مي باشد.

[7] براي شناختن اين خصوصيات، از حيث اصل و نسب، و سيماي ظاهري، و کيفيت اخلاق و رفتار، و از حديث علامات و معجزات، و نحوه ظهور و حکومت آن بزرگوار، مي توان به کتابهايي که در اين باب، نوشته شده است، همچون مهدي موعود، منتخب الاثر و... مراجعه نمود.

[8] غير متواتر، اعم از خبر يک يا چند راوي، و اعم از اينکه قرايني بر صحت و صدور آن از معصوم عليه السلام وجود داشته، يا نداشته باشد، تعبيري ديگر از همان خبر واحد است.

[9] احاديث متعدده اي که با اسناد گوناگون، و بوسيله راويان مختلف، از هر يک از معصومين عليهم السلام نقل شده اند، اما همگي آنها از حيث مضمون و لفظ، کاملا يکسان بوده و در تعابير و کلمات، هيچ اختلافي باهم ندارند. چنانکه همه اين راويان، اتفاق دارند بر اين که: از پيغمبر صلي الله عليه و آله شنيدم، که فرمود: اني تارک فيکم الثقلين، کتاب الله و عترتي.

[10] اين مخالفت بين دو حديث متواتر، به گونه اي نيست که باهم تضاد و تناقضي داشته باشند. بلکه يکي از آن دو بعنوان شرط يا قيد يا خصوصيتي زايد بر ديگري، قابل جمع با آن مي باشد.

[11] احاديث متعدده اي، که اگر چه در الفاظ و تعابيرشان، اختلافاتي وجود دارد، اما به خاطر کثرت راويان، به گونه اي هستند، که مي توان علم اجمالي پيدا کرد، که حد اقل يکي از آنها، با همين الفاظ و کلمات وارده در حديث، از معصوم عليه السلام صادر گرديده است. مثلا در بعضي از اين گونه روايات آمده است که: خبري که راوي مومن آن را نقل کرده باشد حجت است. و در بعضي ديگر آمده است: خبري که راوي آن راستگو باشد حجت است. در بعضي ديگر آمده است: خبري که روايت کننده آن عادل باشد حجت است. در اينجا علم پيدا مي کنيم که حد اقل يکي از اين روايتها، صحيح و صادر شده از معصوم است. حال در اين ميان، روايتي را که خاص تر از بقيه روايات است، و شمول کمتري دارد، و به عبارت ديگر بقيه روايات هم آن را بنوعي تاييد مي کنند، اختيار کرده و به مضمونش عمل مي نماييم. که در مثال مذکور، آخرين دسته اين روايات، يعني حجت بودن خبر عادل است. زيرا اگر راوي عادل باشد حتما مومن و راستگو هم هست. و دو دسته قبلي آن را شامل مي شوند.

[12] مجموعه اي از احاديث، که همگي بر معنايي خاص، يا حکمي معين، دلالت مشترک دارند، اگر چه در الفاظ و تعابير، با يک ديگر اختلاف دارند. به شکلي که در بين اين مجموعه، هيچ حديثي را نتوان يافت که بطور قطع و يقين، مضمون و متن و الفاظش همگي از ناحيه معصوم عليه السلام صادر شده باشد. مثل روايتهايي که درباره کيفيت جنگهاي اميرالمومنين علي عليه السلام با الفاظ و تعابير و مضامين گوناگون وارد شده اند، ولي همگي آنها در اثبات شجاعت بي نظير براي مولا علي عليه السلام متفق هستند. و مثل حکايات فراوان، و نقل هاي متفاوتي که درباره بخشش و کرم حاتم طائي در کتابهاي مختلف وجود دارد، که از همگي آنها، به آنچه که قدر مشترک و مضمون عام بين همه آنهاست، يقين و علم قطعي پيدا مي شود. و آن، وجود حاتم در زماني از زمانهاي گذشته، و دارا بدون جود و بخشش بسيار توسط او مي باشد.