بازگشت

در جستجوي نور


ترجمه مقاله اي تحت عنوان بحثنا عن النور، بزبان عربي، از استاد بزرگوار، حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي کوراني، که قبلا به چاپ نرسيده است.

استاد شيخ علي کوراني

در مسير راهمان به بقيع، دوستم پرسش خود را دوباره تکرار کرد: - چرا ساکت و در انديشه اي؟ گويي در عالم ديگري هستي... آيا برايت اتفاقي افتاده؟ - اتفاقي برايم نيفتاده و گويا من شايستگي اين را ندارم که برايم اتفاقي روي دهد.... و يا بوي يوسف را استشمام کنم! آيا فراموش کرده اي که ما در مدينه رسول خدا صلي الله عليه و آله هستيم و اين شهر جايگاه حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه است. حقيقتا روايتي از امام صادق عليه السلام ذهنم را بخود مشغول ساخته، که آن حضرت فرمود: صاحب الامر داراي غيبتي است و در آن غيبت بي نام و نشان بسر مي برد و مدينه (طيبه) بهترين جايگاه است و با وجود سي تن از همراهان بيمي وجود ندارد. مسئله اي به اين عظمت، چگونه انديشه و حواس انسان را مشغول نسازد؟! نور خدا در زمين او و حجت وي بر بندگانش... در همين سرزميني که در آن قرار داريم، سکونت دارد، چگونه در جستجوي او يا اثري از



[ صفحه 63]



وي نباشيم؟ آيا گفته خداي تعالي را نخوانده اي که فرمود: الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه فيها مصباح المصباح في زجاجه، الزجاجه کانها کوکب دري، يوقد من شجره مبارکه زيتونه لا شرقيه و لا غربيه، يکاد زيتها يضي ء و لو لم تمسه نار، نور علي نور، يهدي الله لنوره من يشاء، و يضرب الله الامثال للناس، و الله بکل شي ء عليم، في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغذو و الاصال، رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ايتاء الزکوه... نور / آيه 35 و 36 و 37. خدا نور آسمان و زمين است، مثال نورش به چراغداني مي ماند که در آن چراغي است و آن چراغ در آبگينه اي قرار دارد و آن آبگينه گويي ستاره اي درخشان است که از درخت خجسته زيتوني که نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي گردد. نزديک است روغنش روشنايي بخشد، بي آن که آتشي بدان رسد، روشنايي روي روشنايي است، خداوند هر که را که خواهد به نور خويش رهبري مي نمايد، خدا اين مثالها را براي مردم مي زند، و خداي متعال بر هر چيز آگاه است. در خانه هايي که خداوند رخصت داده که منزلتشان بلند گردد، و نام او در آنها ياد شود. و در بامدادان و شامگاهان، ذکر و تسبيح او گويند مرداني که بازرگاني و خريد فروش، آنان را از ياد خدا و بپاداشتن نماز و پرداخت



[ صفحه 64]



زکات، باز ندارد.... يعني نور خداي عز و جل داراي مرکزي در زمين است و آن بسان چراغدان است، و خداوند اين مثال را براي مردمي که در اين زمين ساکنند، مي زند!! اين نور الهي و چراغدان، و چراغ فروزان کجاست؟ چگونه مي توانيم گفته هاي مفسرين را بپذيريم در اينکه آيه بعدي، يعني في بيوت اذن الله ان ترفع ارتباطي به آيه نور ندارد، و حديث نبوي که آن را از اهل بيت عليهم السلام نقل مي کنيم، ناديده بگيريم. روايتي که سيوطي و ثعلبي نيز آن روايت کرده اند که اين نور الهي است که در اين خانه ها وجود دارد، و اين (بيوت) خانه هاي پيامبران و امامان هستند. سيوطي در در المنثور (ج 5، ص 50) مي گويد: ابن مردويه از انس بن مالک و بريده نقل کرده و گفته است: رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه في بيوت اذن الله ان ترفع را قرائت فرمود، مردي در محضر او بپا خاست و عرض کرد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمود: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبکر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله اين خانه [اشاره به خانه علي و فاطمه عليهما السلام] هم از جمله اين خانه هاست حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست! چگونه به تفسير مفسرين قانع شويم که مي گويند: منظور از اين خانه ها مساجداند، چراغدان نور خدا در زمين، عبارت از چراغها و چلچراغهاي مساجد است که مردم بوسيله شمع و نفت و برق آنها را



[ صفحه 65]



روشن مي کنند! آيا ملاحظه نمي کني که سر آغاز آيه شريفه الله نور السموات و الارض براي همين مطلب زمينه چيني نموده و تمام آن را خلاصه مي کند...؟ بنابر اين خداي عز و جل نور آفرينش آسمانها و زمين است، و نور استمرار هستي و حيات آنها و نور انواع تاثير و تاثرات در آنهاست. آفريدگار جهان در هر عصر و زماني داراي نوري در زمين است، که شباهت زياد به چراغ فروزان در چراغدان، دارد و هر کس را بخواهد به سمت آن رهنمون مي شود. و همين است مضمون حديث متواتري که مي گويد: خداوند زمين خود را خالي از حجت نمي گذارد، چه آن حجت، آشکار و مشهور باشد و چه بيمناک و بي نام و نشان. پس از زيارت، دوستم پيشنهاد کرد که کنار ديوار بقيع بنشينيم و بحث و گفتگوي خود را پيرامون امام مهدي عليه السلام، تکميل کنيم. نشستيم، وي گفت: يعني امام مهدي عليه السلام همان مرکز نور الهي در آيه نور است؟ - آري، مقتضاي فرموده خداوند: مثل نوره کمشکاه همين است که اين چراغدان پيوسته در زمين وجود دارد، چه اينکه اين سخن از جنبه وقت، مطلق بوده و مقيد بزمان خاصي نيست، و حديث نبوي صلي الله عليه و آله که سيوطي آن را روايت کرده است، نيز صريح در اين معناست. - يعني مي گوييد، افعال الهي در زمين و درباره مردم، بواسطه امام مهدي عليه السلام صورت مي گيرد؟! - بلکه مي گويم، خداوند در زمين داراي چراغي فروزان است که



[ صفحه 66]



مرکز نور خداست، و ترديدي نيست که رسول اکرم صلي الله عليه و آله تجسم عيني آن بودند. چه آن که نقش آن حضرت، در تابندگي و درخشندگي نور خدا و در فيض عطاي الهي، بيش از حد تصور عادي ما مي باشد. سپس ترديدي نيست که اين چراغ درخشند، پس از پيامبر صلي الله عليه و آله در وجود علي عليه السلام و امامان از نسل او تجسم يافت، در همان محدوده اي که رسول خدا صلي الله عليه و آله بدان خبر داده بودند. آيا از پرسشي که ابوبکر از پيامبر صلي الله عليه و آله داشت، در نيافتي که او مي خواست بداند آيا خانه علي و فاطمه عليهما السلام - که رسول اکرم صلي الله عليه و آله پيوسته تاکيد مي کرد، خانه خود اوست، و اهل آن خانه، اهل بيت اويند - از زمره خانه هاي پيامبران و مراکز نور الهي است يا خير؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به او پاسخ داد که: نه تنها آن خانه در زمره خانه هاي پيامبران است، بلکه از برترين آنهاست!! آيا سوره قدر را نخوانده اي که فرشتگان، هر سال به هر امري فرود مي آيند...؟ آيا در عموميت و شمول اين کلام دقت نکرده اي؟! دوست عزيز، مقام پيامبر ما صلي الله عليه و آله و امامان و پيشوايان ما عليهم السلام، برتر از تصور ماست، و انواع کارها و افعال الهي بيش از آن است که ما تصور مي کنيم، برخي از آن افعال را خداوند بطور مستقيم و برخي را بواسطه فرشتگان و پيامبرانش و يا بواسطه هر کس از آفريده هايش که بخواهد، انجام مي دهد! و ما شايد بتوانيم بر انواع کارهاي الهي و قوانين آن، رهنمودهايي از قرآن بيابيم، مانند: نسبت دادن فعل به خداي متعال به صيغه مفرد



[ صفحه 67]



متکلم، يا به صورت صيغه جمع و يا به صيغه غايب.... بررسي افعال و کارهايي که در قرآن به خداي سبحان استناد دارد - از طريق بر شمردن و دسته بندي و تجزيه و تحليل آنها - ما را بر انواع کارها و افعال الهي و وسائل آن، رهنمون خواهد شد. اينجاست که احساس مي کني صيغه هايي که در قرآن بيانگر افعال الهي است داراي هدف بوده و در وراي بکارگيري اين صيغه ها، قاعده و قانوني وجود دارد. مثلا خداي عز و جل برخي از افعال را با صيغه مفرد متکلم و جمع متکلم و مفرد غايب، به خودش نسبت داده است، مانند: اوحيت (وحي کردم)، اوحينا (وحي کرديم)، نوحي (وحي مي کنيم)، اوحي (وحي کرد). - و بعضي از آن افعال را فقط به صورت صيغه جمع متکلم و غايب نسبت داده و به شکل صيغه مفرد، استثناء نداده است، مانند: بشرنا (مژده داديم)، ارسلنا (فرستاديم)، صورنا (صورت بخشيديم - صورتگري کرديم)، و رزقنا (روزي داريم)، بينا (بيان کرديم)... تا آخر. و نفرموده است: بشرت (مژده دادم). و يا رزقت (روزي دادم)... تا آخر. احساس مي کنم که در اين مساله قانون و قاعده اي است. چه اينکه کلمات قرآن و حروف آن، طبق محاسبات و قوانين و قواعد دقيق در جايگاه خود قرار دارند، همچنان که ستارگان، در جايگاه و مدارهاي خود قرار داده شده اند، [قرآن مي فرمايد] فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم، انه لقرآن کريم (واقعه، آيه 76، 75 و 77) (سوگند به جايگاه و موقعيت ستارگان، اگر بدانيد اين سوگندي



[ صفحه 68]



است بزرگ، همانا آن قرآني کريم است). اما اينکه قاعده و قانوني را، از استعمال هر فعلي در قرآن، کشف کرديم، از باب گمان و تخمين است زيرا ما از درک حضور کسي که علم و دانش نزد اوست [يعني امام مهدي عليه السلام و ارواحنا فداه]، محروم و بي بهره هستيم. در کتاب احتجاج روايت شده است که شخصي نزد اميرالمومنين عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض کرد: اگر در قرآن، اختلاف و تناقضي وجود نداشت، دين شما را مي پذيرفتم! حضرت به او فرمود: آن اختلاف و تناقضي که مي گويي کدام است؟ مرد گفت: من ملاحظه مي کنم که خداوند مي فرمايد: قل يتوفاکم ملک الموت الذي وکل بکم (سجده، آيه 11.) (به آنها بگو فرشته مگر که بر شما گماشته شده، شما را مي ميراند). و در جايي ديگر مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها (زمر، آيه 42) (خداوند است که روح مردم را، هنگام مرگشان، به تمامي باز مي ستاند). الذين تتوفاهم الملائکه طيبين (نحل، آيه 32.) (کساني که فرشتگان آنان را مي ميرانند در حالي که پاکيزه گانند). و امثال اين آيات... بنابر اين خداوند گاهي عمل ميراندن را به خود و گاهي به فرشته مرگ و گاهي به فرشتگان نسبت مي دهد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: سبوح قدوس رب الملائکه و الروح،



[ صفحه 69]



تبارک و تعالي، هو الحي الدائم، القائم علي کل نفس بما کسبت. (خداوند منزه و ستايش شده، پروردگار فرشتگان و روح، مبارک و بلند مرتبه است، او زنده هميشگي است، قوام هر کس با هر چه مي کند، به اوست). [اي مرد] اگر در موارد ديگري نيز ترديد داري بگو. مرد گفت: آنچه بيان کردي مرا بسنده است... امام عليه السلام فرمود: اما اينکه خداوند مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها (زمر، آيه 42) و يتوفاکم ملک الموت، (سجده، آيه 11) و توفته رسلنا، (انعام، آيه 61.) الذين تتوفاهم الملائکه ظالمي انفسهم، (نحل، آيه 28) و الذين تتوفاهم الملائکه طيبين...، (نحل، آيه 32)... او برتر و بالاتر از آن است که اين عمل را خود انجام دهد. کاري را که فرستادگان و فرشتگانش انجام مي دهند، همان کار اوست، زيرا آنها به دستور او عمل مي کنند، خداي عز و جل از ميان فرشتگانش، فرستادگان و سفرايي بين خود و بين آفريدگانش، برگزيد و همانها هستند که درباره آنان فرمود: الله يصطفي من الملائکه رسلا و من الناس... (حج، آيه 75) (خداوند از ميان فرشتگان و مردم، فرستادگاني بر مي گزيند.)... آن دسته از مردم که اهل طاعت و بندگي اند، ستاندن جان آنها را فرشتگان رحمت بر عهده دارند، و آنان که اهل معصيت اند فرشتگان خشم و غضب، روح آنان را قبض مي کنند، و فرشته مرگ (ملک



[ صفحه 70]



الموت) نيز از هر دو دسته فرشتگان رحمت و غضب يار و ياوراني دارد که به اوامر او عمل مي کنند و کار آنها کار اوست و آنچه را که انجام مي دهند به او نسبت داده مي شود. بنابر اين، اگر کار اين فرشتگان، همان کار فرشته مرگ باشد، کار ملک الموت نيز همان کار خداست، زيرا خداوند توسط هر کس که اراده کند جانها را مي ستاند، و بدست هر کس که بخواهد مي بخشد و محروم مي کند، پاداش مي دهد و کيفر مي کند، و عمل امناي او، همان عمل اوست. دوستم گفت: - يعني معتقديم که انبياء و ائمه علاوه بر نقشي که در تبليغ و ارشاد و هدايت دارند، در کارهاي الهي، در طبيعت و اشخاص و جوامع نيز داراي نقش هستند؟ - قطعا بايد به اين قضيه معتقد باشيم، چون آيات قرآن بر اين معنا دلالت دارند، و روايات و سيره بطور صريح بيانگر اين قضيه است. ولي ما حد و مرز و اندازه اين نقش و جزئيات آن را نمي دانيم، ظاهر اين است که اينها از اسرار خداي متعال است، چه اينکه خداوند بيشتر کارهايش را بر اسرار و حکمت هاي ناشناخته مبتني ساخته است، تا آنجا که به پيامبرش موسي عليه السلام درباره آخرت فرمود: ان الساعه آتيه اکاد اخفيها لتجزي کل نفس بما تسعي، (طه، آيه (15.) براستي قيامت خواهد آمد، مي خواهم آن را نهان دارم تا هر کس به آنچه مي کوشد، پاداش داده شود). بنابر اين، وهابي ها حق دارند ما را متهم کنند که ما پيامبران و امامان



[ صفحه 71]



را شريک خدا قرار داده ايم! - خداوند از چنين نسبتي منزه است. چگونه بر آنان رواست که ما را به چنين شرکي متهم سازند؟ آن هم بدين سبب که معتقديم خداوند داراي چراغدان و چراغي فروزان در زمين است که مثال نور باري تعالي است، و هر سال در شب قدر فرشتگان را بر او فرو مي فرستد! - دوست عزيز، کساني که مومنين را دانسته يا ندانسته، به شرک متهم مي کنند، تو را محزون و ناراحت نکنند! از آنان بپرس: اگر بوسيله آيه و يا حديث صحيحي ثابت شد که - خداوند متعال، بخشي از کارهايش را بوسيله فرشتگان و فرستادگان و اوليائش انجام داد، و ما آن را پذيرفتيم و بدان ايمان آورديم، آيا مشرک هستيم؟! آيا فرموده خداي سبحان را نخوانده اي: قل ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدين، (زخرف، آيه 81.) (بگو اگر خداوند رحمان فرزند داشت، من نخستين کسي بودم که او را عبادت مي کردوم) سبحان رب السماوات و الارض رب العرش عما يصفون، (زخرف، آيه 82.) (پروردگار آسمانها و زمين، و پروردگار عرش، از آنچه وصف مي کنند منزه است). به اين معنا که اي پيامبر بگو من تابع و پيرو چيزي هستم که از ناحيه خدايم بيايد، اگر خداوند به من خبر دهد که او فرزندي دارد (نعوذ بالله) و به من دستور دهد فرزندش را عبادت کنم نخستين کسي هستم که اين کار را انجام مي دهم، ولي خداوند منزه از چنين نسبتي است.



[ صفحه 72]



ما مي گوييم: اگر دليلي از کتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله ما را رهنمون شد به اينکه برخي از افعال الهي بواسطه فرشتگان يا پيامبران انجام مي پذيرد، ما آن را به گوش جان شنيده و اطاعت مي کنيم و بدان معتقد مي گرديم و اين، عين توحيد است و به کساني که ما را متهم مي سازند مي گوييم: قبل از اين که مردم را متهم کنيد، توحيد را درک کنيد. آنان که ما را متهم مي کنند، براي قائل شدن به توحيد و يگانگي خدا، شرطي را بر خداوند قرار مي دهند!! و آن اينکه افعال خداي عز و جل مستقيم و بدون واسطه باشد و يا اينکه فقط بواسطه فرشتگان انجام پذيرد، نه توسط انسانها و مخلوقات ديگر! ولي ما خداي تعالي را بدون قيد و شرط، يگانه مي دانيم، و افعال وي را به هر واسطه اي که انجام گيرد، مي پذيريم، و طبق فرمايش اميرالمومنين عليه السلام بر اين اعتقاديم که کار و فعل امناي الهي، همان کار و افعال خود اوست، کداميک از اين دو توحيد، برتر و ژرف تر است؟ - بگذاريد به اصل مطلب اول برگرديم که فرموديد: مدينه جايگاه حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است. براستي امام مهدي عليه السلام در مدينه چه مي کند؟ و با چه کسي زندگي مي کند؟ - همان گونه که خضر عليه السلام زندگي مي کند - آيا سرگذشت موسي و خضر عليهما السلام را در قرآن نخوانده اي؟ - خوانده ام، ولي آيا همه علماء معتقدند که خضر عليه السلام پيوسته زنده است و روزي مي خورد؟ - آري، روايات صحيحي به ما رسيده که خضر عليه السلام پيوسته زنده



[ صفحه 73]



است و به انجام امور خود مي پردازد، و اين معنا نزد بيشتر علماي اهل سنت نيز ثابت شده است. در کتاب مجموع النووي در مساله استحباب تسليت خانواده تازه گذشته، نسبت به مصيبتي که بر آنها وارد شده است، استدلال علما به تسليت گفتن خضر عليه السلام به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله به مناسبت وفات آن حضرت صلي الله عليه و آله ذکر شده است. سرگذشت خضر را در قرآن بخوان، تا بداني که آن حضرت از ناحيه خداوند به عمليات و انجام امور خاصي ماموريت دارد - اگر اين تعبير صحيح باشد - پيامبر خدا و حضرت موسي عليه السلام يک يا دو روز با او همراه بود و اموري را که صبر و تحمل آن را نداشت از خضر مشاهده کرد! از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است که فرمود: خداوند رحمت کند برادرم موسي را که نسبت به کارهاي خضر، شتابزده عمل کرد، اگر شکيبايي نموده بود، امور شگفت آوري را از آن حضرت مشاهده مي کرد! از اين روايت بر مي آيد که قطعا پيامبر ما که درود خدا بر او و فرزندان پاکش باد آن امور شگفت آور را ديده است! - اين امور شگفت انگيز کدامند؟ - دوست عزيزم، مديريت خداوند نسبت به مخلوقات، و ربوبيت او نسبت به ما، شباهت به گلوله يخي در آب دارد، که جز بخشي از آن آشکار نيست و نه دهم آن از چشم ما نهان است! هر مرحله پوشيده اي از اداره ناپيداي خداوند بزرگ، شگفت آورتر از مرحله قبلي بوده و فهم و درک آن سخت تر است، زيرا آنها بر طبق



[ صفحه 74]



قواعد و قوانيني خاص انجام مي پذيرد، همچنان که به وسائلي عميق تر از مرحله قبل به ظهور مي رسد و آشکار مي شود! و نمي دانم جايگاه پيامبر ما و آل او صلي الله عليه و آله از اين مراحل کجاست، ولي مي دانم که آنان نور خدا در زمين اند و اموري را که خداوند اراده کند، بدست آنان انجام مي پذيرد. - يعني [کارهايي] مانند روزي دادن و مرگ و زندگي؟ - چه مانعي دارد؟ آيا مي خواهي خداي متعال را منع کني از اينکه کسي را به انجام کاري از کارهاي خود بگمارد؟ و يا اعطاي او نسبت به پيامبرانش را منع کني؟ چه مانعي دارد که خداوند آنها را به امري از اين امور دستور دهد و قدرت بر آن کار را هم به آنان عنايت کند، و آنها آن عمل را به دستور و اذن خدا انجام دهند، نه به دستور خود و قدرت خودشان، همانا آنان بندگاني هستند که آفريده شده اند و حق هيچ کاري را از پيش خود ندارند و لکنهم عباد مکرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون، (انبياء، آيه 27.) (لکن آنان بندگاني ارجمندند، در سخن بر او پيشي نمي گيرند، و همگي به فرمان او کار مي کنند). - آيا هم اکنون غير از خضر و امام مهدي عليه السلام کساني هستند که مامور اين نوع عمليات و امور ويژه باشد؟ - برخي از روايات مي گويد: موسي عليه السلام فرمود: هنگامي که من و خضر کنار ساحل دريا بوديم، پرنده اي مقابل ما فرود آمد و قطره اي از آب دريا در منقار خود گرفت و به سمت شرق انداخت، بار دوم قطره اي برگرفت و به سمت مغرب پرتاب کرد، و بار سوم به سمت



[ صفحه 75]



آسمان و در چهارمين بار آن را به سمت زمين و بار پنجم آن را به دريا انداخت، من و خضر از اين کار در شگفت شديم، و من در اين باره از خضر سوال کردم، او فرمود: نمي دانم. در همين حال بسر مي برديم که ناگهان صيادي که در دريا مشغول صيد بود متوجه ما شد و گفت: چرا نسبت به کار اين پرنده در انديشه ايد؟ به او گفتم اين چنين است. آن مرد گفت: من مردي صياد هستم و اشاره آن پرنده را دانستم، ولي شما که دو پيامبر هستيد، نمي دانيد؟! گفتيم: ما جز آن چه خداوند عز و جل به ما ياد دهد، چيزي نمي دانيم. از اين روايت و امثال آن مي توان دانست که خداوند داراي تعداد زيادي اولياي مورد اعتماد است که هر يک از کارهايي را که اراده کند و بخواهد، بدست آنها انجام مي پذيرد، و خداي متعال مي فرمايد: و لله جنود السموات و الارض، (فتح، آيه 4 و 7.) - (لشگريان آسمان و زمين، از آن خداست). و ما يعلم جنود ربک الا هو، (مدثر، آيه 31.) (و لشکريان پروردگارت را جز خود او کسي نمي داند). ولي امام مهدي عليه السلام در لشکريان خدا و اولياء او، داراي مقامي شامخ و موقعيتي برجسته است... - منظورت اين است که حضرت مهدي عليه السلام برتر از خضر و آن صياد است؟ - پيامبر ما صلي الله عليه و آله داناتر از خضر عليه السلام است، ولي [حضرت محمد



[ صفحه 76]



صلي الله عليه و آله] از همه پيامبران بطور مطلق داناتر و برتر است، و ائمه عليه السلام عترت پيامبر، و اوصياء و وارثان علم او هستند، و طبيعي است که علم و دانش وصي، با علم پيامبر، و علم نايب با علم و دانش منوب عنه، متناسب باشد، به اين معنا که اگر ابراهيم عليه السلام از پيامبران قبل از خود آگاه تر و برتر بود، بطور قطع، اوصياي وي نيز از اوصياي پيامبران قبل برتر و داناترند، به همين دليل ائمه ما برترين اوصياء و داناترين آنهايند... بنابر اين آيا در شگفتي از اينکه آنان آگاه تر از خضر عليه السلام هستند؟ مرتضي! از شما مي پرسم: آيا به راستگويي پيامبر صلي الله عليه و آله و عصمت آن حضرت اعتقاد داري؟! يعني اگر پيامبر براي ما مقام و مرتبه خويش و اهل بيتش را بيان کند، آيا شما معتقد هستي که خبر دادن آن حضرت، صحيح و درست است و مشمول گفته خداي متعال مي شود که فرمود: و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي، (نجم، آيه 3 و 4.) (رسول خدا صلي الله عليه و آله آنچه را که به او وحي شده مي گويد، نه از روي هوا و هوس). و يا اينکه تو هم مانند برخي از (مسلمانان) مي گويي پيامبر از جنس بشر است، و در حالت خشنودي و خشم سخن مي گويد و گاهي خود و اهل بيتش را بيش از آنچه شايستگي دارند، مدح و ستايش مي کند؟؟!! - معاذ الله که من چنين سخني بگويم: بلکه مي گويم، آن حضرت در تمام سخنان خويش از ناحيه خدا حمايت شده و از روي هوس



[ صفحه 77]



سخن نمي گويد. - بنابر اين براي شما بايد روشن باشد که روايات ثابت و قطعي حاکي از اين است که مساله پيامبر و اهل بيت او، و مساله اي است که از ريشه و اساس داراي مزيت و برتري است، و خداوند قبل از آن که آدم را بيافريند و از روح خود در آن بدمد، نور محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيت او را آفريد!! من اين روايات را در منابع خودمان ديده بودم و سپس آنها را در مصادر اهل سنت نيز يافتم، و همچنين در تاليفات برخي از مولفين، که تا آنجا که بتوانند از ارزش و اهميت اهل بيت عليهم السلام مي کاهند. و اخيرا اين موضوع را در مروج الذهب مسعودي خواندم که آن را در مقدمه کتاب خود آورده است، وي طبق عادت مورخين، از آغاز آفرينش جهان، سخن بميان آورده است، و حديث آفرينش نور محمدي صلي الله عليه و آله قبل از خلقت آدم را نقل کرده است، که خود، دليل بر اين است که اين روايات نزد مورخين نيز معروف بوده است. مسعودي در جلد اول تاريخ خود صفحه 32 مي گويد: اين روايت، از ابي عبدالله جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن حسين، از پدرش حسين بن علي، از اميرالمومنين علي بن ابي طالب کرم الله وجهه نقل شده است، که فرمود: آن گاه که اراده خداوند تعلق گرفت که انسانها را بيافريند و اشياء جديد را ايجاد نمايد، قبل از گسترش زمين، و برافراشتن آسمان، خلق را به صورتها و اشکالي چون ذره هاي پراکنده قرار داد، او در يگانگي ملکوت و جبروت خويش اجازه داد شعاعي از نورش بتابد، و درخشيد. و



[ صفحه 78]



شعله اي نورش به درخشش آمد، و سپس آن نور ميان آن صورتها و اشکال نهاني جمع شد و متناسب صورت پيامبر صلي الله عليه و آله، گرديد. آن گاه خداوند عز و جل فرمود: تو، فرد انتخاب شده و برگزيده اي، و خزائن نور من و گنجينه هاي هدايتم نزد توست، به خاطر تو زمين را مسطح مي سازم و آب را به حرکت در آورم و آسمان را بر مي افرازم، و پاداش و کيفر، و بهشت و دوزخ را قرار خواهم داد، و اهل بيت تو را براي هدايت [مردم] منصوب مي کنم و از خزائن علم و دانشم به اندازه اي به آنان اعطاء مي کنم که هيچ نکته دقيقي بر آنان دشوار نيايد، و هيچ نهاني آنها را به خستگي واندارد، آنان را حجت بر مخلوقاتم قرار مي دهم که مردم را به قدرت و وحدانيت من متوجه سازند، و آن گاه خداوند آنها را به ربوبيت و اعتقاد به وحدانيت خويش در [عالم ذر] شاهد و گواه گرفت، و پس از آن که اين شهادت را از آنان گرفت، وجدان خلق را با انتخاب محمد و آل محمد مشوب و آميخته کرد [يعني زمينه انتخاب آنها را در ذهنشان بوديعه گذاشت] و بدانها نشان داد که هدايت با اوست، و نور از آن اوست، و امامت در آل اوست، تا سنت عدل و داد مقدم گشته و اتمام حجت و قطع عذر شده باشد. سپس خداوند آفريده هايش را در پرده غيب خويش نهان ساخت و آن را در گنجينه علم خودش مستور نگه داشت و سپس عوامل را ايجاد کرد و زمان را گسترش داد و آب را حرکت بخشيد و بر آن کف ظاهر کرد و دود را متصاعد ساخت و عرش او بر آب شناور گرديد، و زمين را بر پشت آب مسطح گردانيد [و از آب دود و بخاري ايجاد کرد



[ صفحه 79]



و آن را آسمان قرار داد] و سپس از آنها خواست تا به اطاعت وي در آيند و هر دو - زمين و آسمان - تن در داده و تسليم شدند و فرمان بردند. سپس خداوند، فرشتگان را از انواري که ايجاد کرده و ارواحي که ابداع نموده بود، ايجاد کرد و نبوت محمد صلي الله عليه و آله را به توحيد و يگانگي خويش مقرون ساخت، و اين نبوت قبل از بعثت حضرتش در زمين شهرت آسماني پيدا کرد، و آن گاه که آدم را آفريد، برتري او را بر فرشتگان هويدا ساخت. و آنچه را که از اختصاصات و ويژگيهاي او بود به فرشتگان نماياند، از جمله علم و دانش سابق او، آن گاه که خداوند از او خواست نام اشياء را به فرشتگان خبر دهد، وي را معرفي نمود. خداي سبحان آدم عليه السلام را محراب و کعبه و باب و قبله اي قرار داد و نکوکاران و ارواح نيره را به سجده بر آن واداشت، و سپس آدم را بر ذخائر خويش آگاه ساخت و پس از آن که او را در نزد فرشتگان امام و قدوه، قرار داد، برايش اهميت آن انوار [مقدسه] را منکشف ساخت. بهره آدم از خير، همين بود که حامل نور ما بود، و پيوسته خداوند نور را زير پرده زمان نهان ساخت، تا اينکه محمد صلي الله عليه و آله را در وراء فاصله هاي بين پيامبران برتري بخشيد، و مردم را از حيث ظاهر و باطن و نهان و آشکارا، فرا خواند، و اين فرا خواني ياد آور عهد و ميثاقي بود که در عالم ذر قبل از نسل سپرده بود. آن کس که با او سر سازگاري و موافقت داشت و از مشعل فروزان نور عالم ذر، پرتوي بر مي گرفت، به سر و نهان او هدايت مي گشت، و امرش واضح



[ صفحه 80]



مي شد، و آن کس را که غفلت فرا مي گرفت، سزاوار خشم و غضب بود. سپس آن نور به اصلاب ما منتقل گرديد و در وجود ائمه ما درخشيد، بنابر اين ما انوار آسماني و زميني هستيم، راه نجات بوسيله ماست، خزائن و گنجينه هاي علم و دانش از ماست، و سرانجام امور به ما ختم مي شود، و بواسطه مهدي عليه السلام ما حجت هاي الهي پايان مي يابد، او خاتم ائمه و آخرين آنها و رهايي بخش جهان است، و هدف نور الهي و مصدر کارهاست، بنابر اين ما برترين آفريده ها و برجسته ترين موحدان و حجت هاي رب العالمين هستيم. گوارا باد نعمت، بر کساني که بولايت ما متمسک شدند و به ريسمان ما چنگ زدند. (مانند اين روايت در تذکره الخواص ابن جوزي حنبلي ص 11 وجود دارد). بشنو مرتضي! خداوند متعال مي فرمايد: ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب و الحکمه و آتيناهم ملکا عظيما، (نساء، آيه 54.) (يا نسبت به آنچه که خداوند به مردم عنايت کرده است، حسد ورزند، ما به آل ابراهيم کتاب و حکمت و پادشاهي بزرگ عطا کرديم). درباره خضر مي فرمايد: آتيناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما (کهف، آيه 65).



[ صفحه 81]



(از نزد خود به او رحمت عطا کرديم و علم و دانش را از مخزن علم خود به او آموختيم). ولي آيا معتقدي (و گمان مي کني) که خداي متعال به خضر و آل ابراهيم بيش از محمد و آله محمد (صلوات الله عليهم) اعطاء فرموده است؟ هرگز! و لکن خداي سبحان در قرآن به آن تصريح نفرموده، زيرا فضائل محمد صلي الله عليه و آله و عترت او تا اين پايه، و تا پايان دنيا، از نظر امت پيامبر و امتهاي روي زمين، قابل تحمل نبود. و ملاحظه کرديم که حتي کمتر از اين را هم نتوانستند تحمل کنند، و با اهل بيت پيامبر به شيوه اي خيلي بدتر، از برخورد يک حکومت با يک خانواده رقيب، معامله کردند. دوست عزيز! خضر عليه السلام وظيفه داشت به آنچه که از علم باطن بدان ماموريت دارد، عمل کند و موسي عليه السلام مکلف بود به علم ظاهر عمل نمايد و پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان ما، وظيفه داشتند به علم ظاهر و باطني که مامور بدان بودند عمل نمايند! - آيا از نظر عقل امکان دارد يک انسان مکلف باشد به علم ظاهر و باطن باهم؟ چرا که علم ظاهر و باطن نمي توانند حتي در مدت کوتاهي در سرگذشت موسي و خضر باهم باشند تا آنجا که خضر به موسي گفت: هذا فراق بيني و بينک. (کهف، آيه 79)!! - برادر مرتضي! آيا ممکن است در جيب شما پولي وجود داشته باشد و شما هم نياز به خرج کردن آن داشته باشي ولي آن را خرج نکني؟ - آري، ممکن است، ولي آيا اين مطلب مثل آن است که انسان،



[ صفحه 82]



علم باطن را بداند ولي به علم ظاهر عمل کند؟ - بلي، شبيه آن است، ولي من يک سئوال ديگر از شما مي پرسم: آيا امکان دارد که شما بداني فلان دوستت امسال از دنيا مي رود اما بر اين آگاهي خود هيچ اثري مترتب نسازي، و براي او هيچ کاري نکني؟ و آيا حاضر هستي بر دشمني که دشمن جان توست صبر کني، در حالي که مي تواني او را در پيشگاه خدا نفرين کني و دعايت مستجاب شود و خداوند او را هلاک گرداند؟ مقصود من از اين سئوالات اين است که اگر شما يک سلسله وسائل و ابزار غير عادي در اختيار داشته و يا قدرت بر ايجاد معجزه داشته باشي، آيا حاضر هستي با اسباب و وسائل معمولي و قوانين مادي طبيعي زندگي کني؟ - تصور نمي کنم قادر باشم، بهمين دليل است که مي گويم امکان ندارد انسان بين علم باطن و عمل به علم ظاهر را جمع کند. - ولي پيامبر ما و اهل بيت او به کمک خداي تعالي و عصمت او، قادر بر اين کار هستند، و تفاوت ما و آنها در همين است!! دوست عزيز، بلند شو که خيلي نشستيم.... از آن روز به بعد دوستم درباره جايگاه و منزلت امام مهدي عليه السلام در پيشگاه خداوند و نيز از زندگي و کار او، پيوسته از من سوال مي کرد و اين کار هر روزه او شده بود! به نشستن کنار ديوار بقيع براي مدتي طولاني خوگرفته بود... مدتي طولاني آنجا مي نشست و مي انديشيد و يا قرآن مي خواند و يا خداي متعال را ذکر و تسبيح مي گفت.



[ صفحه 83]



روزي او را ديدم آنجا نشسته، نزدش نشستم و به او گفتم: مرتضي! از عالم خودت برايم سخن بگو، به چه چيز مي انديشي؟ - شما برايم درباره فرود آمدن فرشتگان در شب قدر سخن بگوييد، برنامه اي که آنها نزد صاحب الامر عليه السلام روحي فداه مي آورند چيست؟ - مرتضي! من هم چيزي در اين باره نمي دانم، فقط آنچه مي دانم گفته خداي سبحان است که فرمود: تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر. (قدر، آيه 15.) و در روايت آمده است که عمر بن خطاب از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد، چرا وقتي که اين سوره را مي خواند، بيش از سوره هاي ديگر قلبش به رقت مي افتد؟ پيامبر صلي الله عليه و آله سوره را قرائت فرمود تا رسيد به کلام خداي سبحان من کل امر و آن گاه به عمر فرمود: يا بعد از اين چيز ديگري باقيمانده؟ عمر گفت: هرگز. اين حديث دلالت دارد که اوامر و امور فرود آمده در شب قدر بر قلب رسول خدا صلي الله عليه و آله و يا قلب حجت خدا در زمين، داراي تنوع است. و رواياتي از ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده که بر اين معنا تاکيد دارد و برخي جزئيات را ياد آور شده است. - اين مساله اي بزرگ است و من به اين نتيجه رسيده ام که نينديشيدن در آن بهتر است - آيا اين گونه نيست؟ - البته انديشيدن، ما را به شناخت اشياء فراواني رهنمون مي شود،



[ صفحه 84]



ولي آنچه را که در شب قدر نازل مي شود، نمي توان با انديشيدن شناخت، و مکلف به آن هم نيستيم. آنچه بر ما لازم است اين است که به فرموده خداي سبحان تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر با وجود عموميت و اجمال آن، ايمان داشته باشيم. - پيرامون 30 تن از ياران صاحب الامر روحي فداه که حضرت با آنان ملاقات مي کند، در انديشه بودم، به اين نتيجه رسيدم که آن حضرت به هر يک از آنها بخشي از دستورات سنت را مي دهد، و فرمان اجراي آن را صادر مي فرمايد - آيا اين گونه نيست؟ - البته احتمال اين هست، چنانکه احتمال دارد شيوه اجراي برنامه، با خود برنامه از ناحيه خداوند نازل شده باشد بنابر اين براي ما امکان ندارد که روش و شيوه امام مهدي ارواحنا فداه را با فکر و انديشه، دريابيم. - من در سرگذشت خضر، در قرآن انديشه کردم، ملاحظه نمودم که محور کارهاي آن حضرت، همراهي و مساعدت مومنين و خدمت به آنان در امور زندگي است، مانند: صاحبان کشتي که کشتي آنها را از مصادره رها ساخت، و دو نوجواني که گنج آنها را حفظ کرد، و دفع ضرر و گمراهي از آنان، مانند دفع ضرر از پدر و مادري که جوان آنها تبهکار بود. همچنان که از داستان خضر عليه السلام دانستم که وي شخصي جهانگرد است و در يک مکان ساکن نيست او در حقيقت سوار بر کشتي شد و آهنگ يک منطقه و يا مناطق متعددي کرد، و او در هر مکان، هدف و کاري داشت. بنابر اين مي توان گفت که کارهاي صاحب الامر عليه السلام



[ صفحه 85]



و ياران او که جان من فدايشان باد، پيرامون خدمت به مومنين دور مي زند، هم از جنبه مادي و هم معنوي، و اينکه آنان پيوسته در حرکت اند و در يک مکان استقرار ندارند. - آري، همين گونه است، درباره گنج دو نوجوان آمده است که آن گنج لوحي زرين بوده است که بر آن عمل و حکمت نوشته شده بود، بنابر اين خدمت خضر عليه السلام براي آنان هم خدمتي در امر زندگي آنها بوده و هم در هدايتشان. - بنابر اين معناي روايتي که مي گويد: آنها در مدينه سکونت دارند، چيست؟! - مدينه، مقر اقامت آنهاست، و منافاتي با حرکت و رفت و آمد آنان ندارد. دوستم را، نشسته در کنار ديوار بقيع، به حال خود وانهادم، تا بينديشد و به ذکر خداي متعال، مترنم باشد.

و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته

علي کوراني

ربيع الثاني 1415