بازگشت

متمهديان عاملي ديگر در انحراف مستشرقان






راه همواريست زيرش دام ها

قحط معني در ميان نام ها [1] .



مدتي معکوس باشد کارها

دزد دارد شحنه را بردارها! [2] .



با يک نگاه به سير گذشته که به نقد منکران - اعم از مستشرقان و ديگر ناباوران - گذشت به اين نتيجه مي رسيم که: يکي از علل مهم انکار منکران، وجود عيني مهدي نماهائي است که در گوشه و کنار ظاهر شده، علم مهدويت را برافراشته با توجه شرايط زماني و مکاني، گروهي را فريفته، خود را مهدي ناميده و با توجه به تاثيري که در مريدان خويش داشته اند، به فساد برخاسته اند. فراگرد وجود چنين مهدي نماهائي که اکثرا فريبکاراني فرصتجو



[ صفحه 69]



و دغل کار و حيله گر بوده اند و در پي بدست آوردن موقعيت و مقام براي خويش يا اربابان خويش يا هر دو بر آمده بودند بايد که انکار منکران را نيز داشته باشيم. زيرا که تاثيرات وجودي اينان که عبارت از وارد شدن ضربه هاي هولناک و شکننده شکست و تفرقه در ميان جامعه است، ايشان را بر آن مي دارد که اصل قضيه را منکر شوند و در کل، مهدويت را عالم فساد و اختلاف بحساب آورند. بخصوص که اين عامل متهمديان، با عامل ديگري که عدم تحقيق در متون اسلامي و جهل نسبي يا تجاهل بوده دست بدست هم مي داده و اشکال تراشي هاي ذکر شده را سبب مي شده است. بعضي از منکران، رفتار مهدي نماها را به بررسي کشيده، نقطه ضعيف ها، فسادها و فريبکاري هاي ايشان را بدست آورده و سرانجام نتيجه مي گرفته اند که اگر مهدويت اين است، ما با آن مخالف بوده و آن را انکار مي کنيم. ابن خلدون به بحثي طولاني درباره مهدي فاطمي پرداخته با رد او خواسته در کل مهدويت خدشه وارد کند، احمد امين و سعد محمد حسن نيز با همين بحث و تعميم آن به يکي دو يا چند مهدي نماي ديگر همچون مهدي سوداني، قادياني، باب و بهاء، اشکال تراشي هاي خويش را در اصل مهدويت شروع کرده اند. دار - مستتر با توجه به زندگاني متمهدي سوداني و احمد امين و سعد محمد حسن با توجه به او و يکي دو نمونه مهدي نماي ديگر و اثرات شوم ظهور آنها پشت پا به اصل مهدويت زده اند. غافل از آن که، فريبکاري متمهديان و فساد انگيزي ايشان در زمين، و گرد آوردن مريداني چند و سواري گرفتن از ايشان، خود



[ صفحه 70]



دليل آنست که اصلي در اسلام وجود داشته که اين اصل نماها عرصه اظهار وجود پيدا کرده اند و با فريب مردم خود را بجاي آن اصل جا مي زنند، نفي مهدي نماها، هرگز نفي مهدي نيست، براي وجود چند جنس تقلبي هرگز وجود همه اجناس از آن نوع را نفي نمي کنند. پس بايد کوشش بر اين باشد که چهره واقعي مهدويت را آن گونه که اسلام معرفي مي کند شناساند و در اين ميان آگاه و هوشيار بود و دست فريبکاران مهدي نما را رو کرده و در پاسداري از اعتقاد آگاه و بيدار، راهنماي امت بود. دشمن به خوبي مي داند که بهترين راه خراب کردن يک عقيده پر تحرک و پر جوشش، مصنوعي کردن و ترسيم غلط و انحرافي از آن عقيده مي تواند باشد. ملتي که با اعتقاد به مهدي و ظهور پيروزمند او در مقابله با تمامي ستم ها و ظلم ها، هرگز راه نفوذي براي دشمن باقي نمي گذارد و آرزوي هر گونه سوء استفاده اي را در قلب دشمن خفه مي کند، چگونه مي تواند نفوذ پذير باشد؟ آيا با از بين بردن صريح اين اعتقاد در دل او، مي توان در او نفوذ کرد؟ و يا اينکه کاريکاتوري بي اثر و کاملا انحرافي از عقيده او ترسيم نمود و چنين چيزي را بجاي موعود او، باو معرفي کرد؟ مسلما راه دوم خيلي زودتر او را به نتيجه مي رساند، عمال خويش را در اين لباس به مردم معرفي مي کند و با رنگ و روغن هاي خويش چهره اي فريبکارانه و شبيه به مهدي براي او ساخته منافعش را به اين ترتيب از طريق اين عمال بدست مي آورد. و



[ صفحه 71]



اين کار نهايت به بي اعتبار کردن اين اعتقاد مي انجامد. ما براي آن که اين عامل مهم يعني مهدي نماها را روشنتر تحليل کنيم ناچاريم از روي ضرورت، زندگي يکي دو نمونه آنها را که بيشتر مورد تاکيد منکران و عامل بد گوئي آنها شده به بررسي کشيم به اين خاطر تنها دو نمونه از متمهديان يعني قاديانيه و بهائيه را به نقد مي نشينيم.


پاورقي

[1] مولانا جلال الدين رومي، دفتر اول مثنوي. شماره بيت 1061.

[2] همان کتاب ش 2630.