بازگشت

مستشرقين چه مي گويند؟






بسا کسان به زمانها که بر پيمبرها

شدند منکر و ديدند عاقبت کيفر [1] .



موضوع اين نيست که چند تني از نويسندگان و يا مستشرقان، در نوشته هاي خويش بشکلي در اعتقاد مهدويت و امامت حضرت محمد بن الحسن العسکري (عج)، خدشه وارد نموده، به انکار برخاسته اند، موضوع مهم اين است که چه عواملي باعث شده تا اين عده بر خلاف نصوص قرآن و روايات معصومين و اجماع دانشمندان فريقين، به اظهار چنين نظري قيام نموده اند. بررسي علل صدور چنين نظري از جانب ايشان مي تواند که راهگشاي ما در نقد منکران و شناخت ريشه هاي انحراف اين گروه باشد. پس اينک در سخنان ايشان گذري کنيم تا پس از آن نشان دهيم که حتي سنگهاي ستبري که بر خلاف مسير رودخانه هستي



[ صفحه 45]



بايستند و بخواهند با جريان طبيعي آب بمبارزه برخيزند، سرانجام خواهند شکست و ذره هاي وجودي آنها، در سيلان پر خروش آبها و يا آبرفتها، گم خواهد شد، اين فلسفه حق است که مي ماند و آن فلسفه باطل است که مي رود. [2] آن چنان که منکران نبوت در تاريخ گم شدند و عاقبت کيفرشان را ديدند. و بزرگترين کيفرشان اين بود که راه انبيا پس از ايشان نه به خاموشي گرائيد، بلکه فروزش اشعه هاي تابناک آن بيشتر شد. و اينگونه اند وارثان انبياء و اينگونه است راه اصيل و اسلامي مهدويت. پس اينگ به سخنان منکران چشم مي دوزيم: يکي از نويسندگان وطني نوشته است: مهديگري افسانه است... مي گويند: در اديان ديگر منتظر منجي هستند. مي گويم: آنها نيز افسانه اند [3] بي گمان در زمان بنيادگزار اسلام سخني از مهدي در ميان نبوده و نبايد مي بود [4] مهدويت را ايرانيان بين مسلمانان انداخته اند [5] و امام حسن عسکري فرزندي نداشته [6] ، چگونه تواند بود کسي فرزندي داشته باشد و کسي از آن آگاه نباشد [7] .



[ صفحه 46]



يکي از نويسندگان عرب که بنام دفاع از اتحاد و طرفداراي از همبستگي مذاهب اسلامي کتابي در رد شيعه نوشته است! در اشاره به موضوع مهدي مي گويد: (امام دوازدهم) شخصيت موهومي است و بدروغ به امام حسن عسکري - که بدون فرزند مرد - نسبت داده شده... و علويين معاصر امام عسکري (ع) از اينکه امام حسن عسکري (ع) با فرزند پسري از دنيا فوت کرده باشد، خبري ندارند. [8] ديگري از مهدويت و مهدي بعنوان اسطوره، خيال - بافي و نشانه جهل و تعصب نام مي برد: اسطوره مهدي، از اين ميان قوي ترين و دوراثرترين اسطوره است و مي دانيم که شيعه دعوت ديني و سياسي - شان را بر اساس بعضي از اين اساطير و خيال بافيها، گذاشته اند [9] و پس از آن نتيچه گيري مي کند: بهر حال اين افسانه جز در ميان قبايل حاهل و متعصب شمال افريقا و قبايل متمايل به بت پرستي، طرفداري نداشته است [10] دو نويسنده ديگر عرب، احمد امين بک و سعد محمد



[ صفحه 47]



حسن در دو کتاب خاص اين موضوع با بررسي تاريخ مهدويت و مدعيان مهدويت از فاطميون گرفته تا قيام مهديب سوداني و انحرافاتي که اين مدعيان مهدويت در جوامع اسلامي با آشوب ها و شورش هاي خود بوجود آوردند نتيچه گيري مي کنند که اساسا انديشه مهدويت بنيان محکمي در اسلام نداشته، احاديث آن ضعيف و منفرد ست. [11] بعضي مردم در زمينه مهدويت، انديشه هاي خرافي عجيبي دارند مانند وقت تعيين کردن براي ظهور از روي حساب جمل و ابجد و خلاصه عقيده شيعيان در هيچ قسمت مطابق واقع نيست. چه در مورد مهدويت و چه غيبت و چه معصوم بودن امامان و [12] ... ابن خلدون احاديث مهدي را فقط از نظر سند روايات تضعيف کرده در حاليکه از نظر عقلي نيز تضعيف شده اند. [13] .



[ صفحه 48]



در ريشه يابي سخن اين نويسندگان، به اين مطلب واقف مي شويم که منشاء غالب سخنان ايشان حرفهاي چند تني از مستشرقين از يک سو و ديدگاههاي ابن خلدون از سوي ديگر بوده است. برخي از آنان به اين تقليد اعتراف نموده اند [14] و برخي ديگر شايد شجاعت اين کار را در خود نديده در پرده ابهام باقي گذارده اند. در نتيچه، نگاهي گذرا به نوشته هاي مستشرقين و سپس ديدگاه اين خلدون، راه را براي نقد اين افکار هموار مي کنيم و نشان خواهيم داد که نظر مستشرقين نيز، غير از اجتهادهاي خاص خودشان که لازمه استشراق آنهاست، غالبا از افکار ابن خلدون مايه گرفته است. يکي از اينان که شايد زودتر از بقيه ماموريت يافت تا درباره مهدويت تحقيق کند، فردي بنام دارمستتر [15] شرقشناس جهود نزاد فرانسه که درگير و دارجنگهاي يکي از مدعيان مهدويت در سودان بنام محمد احمد سوداني (1834 - 1885) با ارتش انگليسيان و مصرين که نظر جهانيان را بخود جلب کرد و نام او را به اروپا و ديگر جاها رسانيد، مامور شد که حسن کنجکاوي فرانسويان را در مورد انگيزه روي کرد مردمان به عقيده مهدويت در تالار سوربون پاريس با سخنراني خويش ارضاء کند.



[ صفحه 49]



حاصل اين سخنراني او (در هشتم فوريه 1885)، کتابي شده است بنام مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم هجري که بفارسي نيز ترجمه شده است. [16] وي مي گويد: اين اعتقاد که نخست در ديانت يهود بوده و عيسويت را بوجود آورده است فقط وقتي در ديانت يهودان و عيسويان بصورت نهائي در آمد که تحت تاثيرات اساطير ايراني واقع شد... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجي اصول عيسويان را پذيرفته اند. [17] و بعد اضافه مي کند: اين نخستين دفعه بود که يکي از افسانه هاي معروف ايراني که در علم الاساطير ديده مي شود در اسلام دخل شد. [18] حسن (ع) که امام يازدهم بود پس از مرگ خود پسري باقي گذاشت شش ساله بنام محمد (ع). خليفه آن پسر را در شهر حله نزديک خود به زندان افکنده بود در 12 سالگي غايب شد و چون او تنها باقيمانده نسب مستقيم پيغمبر بود عامه چنين نتيجه گرفتند که اين کودک در ساعتي که بخواهد ظهور خواهد کرد. [19] .



[ صفحه 50]



مستشرق ديگري، در همين زمينه مي گويد: احاديث را هر گونه تفسير کنند، دليلي قانع کننده در دست نيست که تصور کنيم پيغمبر اسلام، ظهور يک مهدي را براي احياء، تحقق، اکمال و تقويت اسلام، لازم و حتمي شمرده باشد. [20] گلدزيهر (1850 - 1921)، گه بگمان بعضي بنيانگذار اسلام شناسي در اوپاست با مختصرل تغييري، حرفهائي شبيه حرفهاي هم مسلکان خويش دارد: انديشه مهدي که در اصل به عناصر يهودي و مسيحي بر مي گردد، بعضي ويژگيهاي سائوشيانت زردشتي به آن اضافه شد چنانکه اذهان خيال پردازان نيز به آن مطالبي افزود و عقيده مهدي مجموعه اساطير شد... و احاديثي به پيامبر (ص) نسبت دادند که اوصاف دقيق مهدي (ع) در آن تصوير شده بود در حاليکه اين احاديث بيهچوجه در تاليفاتي که احاديث صحيح در آنهاست نيامده. [21] .



[ صفحه 51]



و متاسفانه، نويسندگان بعدي دائره المعارف ها و انسيکلو - پدي ها، نيز تقليد وار، حرفهاي اين افراد را تکرار کرده اند، بدون آنکه به تحقيق عميق در اين موضوع بپردازند. [22] و بالاخره عبدالرحمن ابن خلدون اشبيلي (732 - 808 ه)، در کتاب مشهور خويش مقدمه فصلي را با عنوان داستان آن مرد فاطمي و آنچه مردم درباره او مي گويند و روشنگري درباره آن شروع نموده و درباره المهدي بالله سر سلسله فاطميون مصر که از 296 تا 567 بر مصر و شمال آفريقا فرمانروائي داشتند و با شکست اغلبيان که سني بودند بسال 303، حکومت شيعي را با بنا نهادن شهر مهديه بنيان گزاردند، به بحث نشسته و در اين ميان بمناسبت يابي مناسبت به بحث درباره مهدي و مهدويت پرداخته بنحوي مبهم و غير قابل قبول، در احاديث مهدويت جرح کرده، بنظر مي رسد تمام احاديث مهدي را براي خراب کردن مهدي فاطمي: المهدي بالله تخطئه مي کند، در عين حال لابلاي سخنانش، باز اعترافاتي به اصل مهدويت دارد. [23] حال که سير مختصري را از سخنان منکران مهدويت نشان



[ صفحه 52]



داديم با توجه به فراز گذشته مجموع سخنان ايشان را چنين دسته بندي مي کنيم:

1 - مهدويت افسانه است، اسطوره است و خيالبافي است و از اساطير يهوديان و زرتشتيان و مسيحيان وارد اسلام شده است و شيعه بدان بال و پر داده است.

2- احاديث مهدي ضعيف است و در راويان اين احاديث شک و ترديد است و اين روايات بحد اطمينان نيست.

3 - امام عسکري فرزندي نداشته و اگر داشته قضيه مبهم است و خلاصه با عقل سازگاري ندارد.

اگر چه در سير نخستين خويش پاسخ تمامي اين فرازها را آورديم و روشن ساختيم که دعوي اينان نه پايه اي از تحقيق دارد و نه نشانه اي از راستي، اما اينک نيز اضافه مي کنيم:

الف - افسانه و اسطوره و خيال تنها در ذهن جاي دارند و پا از اين مرحله فراتر نمي گذارند، ذهنيت هستند نه واقعيتي اصيل. و لابد که مي دادند پيامبر - ص - آن قدر از مهدويت سخن گفته است و به آن نويد داده است که ديگر جائي براي انکار آن و ذهني شمردن آن نمي ماند مگر آن که خود نبوت را هم افسانه پندارند! هم آنان که مخترع اين فکرند و هم آنان که با رونويسي افکار ايشان زحمت خويش را کم کرده اند، همان کساني هستند که از بستن هر نوع تهمت به معتقدات يک آئين کوتاهي نمي کنند،



[ صفحه 53]



مهدويت را ساخته و پراخته شيعه مي دادند بدون آن که حتي به قطعي ترين متون اسلامي رجوعي کرده باشند، اعتقاد به مهدي را که فراگير همه فرق اسلامي است و در قرآن و روايات اشاره هاي فراوان به آن شده است ناديده انگاشته در کمال شجاعت! مي گويند: بي گمان در زمان بنيادگزار اسلام سخني از مهدي در ميان نبوده و نبايد مي بود و لابد که به کفر ايشان همين جمله پيامبر کفايت مي کند که: هر کس خروج مهدي را انکار کند همانند آن است که به تمام آنچه بر من نازل شده کافر شده است [24] و سخن چنين کسي - منکر مهدويت - چه تاثيري در اعتقاد مومنان مي تواند که فراهم آورد؟ استاد محمد جواد مغنيه در کتاب خويش، [25] پس از آن که از سه کتاب صحيح از صحاح سته اهل تسنن احاديث حضرت مهدي (ع) را نقل مي کند، چنين مي نويسد:... در کتاب کنوز الحقائق نوشته امام مناوي، که با کتاب فتح المبين سال 1317 طبع شده صفحه 3 از پيامبر - ص - آمده است: بشارت باد بر تو اي فاطمه (س) که مهدي از نسل توست و سپس مي افزايد:



[ صفحه 54]



اين مهدي است که مناوي در کتاب خويش و ائمه حديثي اهل تسنن در صحاح خويش، و گروه زيادي از نويسندگان ايشان، همپاي شيعه، از او ياد کرده اند. پس اگر مهدي، خرافه و اسطوره است، نخستين و بازپسين عامل اين خرافه، رسول خدا بوده است! خدا و رسولش از اين ياوه گوئيها مبرا بوده مقامشان بلند و بزرگ مرتبه است. و نيز جمله معروف مهدي زمين را از عدل و داد آکنده مي کند همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد را براي شعيه دستاويز قرار داده بواسطه آن او را مسخره مي کنند، بايد گفت که اگر گفتن چنين جمله اي جرم است، اين جرم، متوجه پيامبر است و اوست که بايد جوابگوي اين سئوال باشد. و حاشا که خدا و رسول را نادانان چنين جسارتي کنند. [26] و کدامين مبنا براي اصالت داشتن موضوعي در اعتقادات يک مکتب، همچون کتاب آن مکتب و سخنان بنيانگذارش و رهبرانش مي تواند که قاطع و برنده باشد؟ و منکران، به همه اينها پشت پا زده واقعيت را ناديده انگاشته اند، در اين ميان نويسندگان خودي نيز بصرف دنباله روي از مشتي چند مستشرق اعتقادات مومنان را به بازي گرفته اند. آن مستشرقان نيز وجوه انحرافشان کاملا روشن است:



[ صفحه 55]



بايد تصور کرد که يک مستشرق به چه انگيزه اي قصد بررسي اعتقادات مکتبي را دارد؟ مکتبي را که به آن ايمان ندارد، شخصيت هاي آن مکتب با افراد عادي براي او فرقي ندارند، به متون و منابع آن مکتب آشنائي کامل ندارد روح ايمان آن مکتب در او نيست و دهها اشکال ديگر... و تازه اگر سوء نيت هم نداشته باشد و به انگيزه خاصي تحقيق را شروع نکرده باشد (مثلا ترسيم زشت از يک مکتب براي آن که افراد را به مکتب يا هدف خود جلب کند). و معلوم مي شود که هيچ اعتمادي به دستاورد او نيست که ما مسلمانان خاطره هاي خوشي از اين خاورشناسان نداشته و نداريم، البته حرف آنها را بعنوان يک بيگانه مي شنويم تا بنگريم که در چهارچوب فکري آنها چه ترسيمي از عقيده ما نقش بسته است. اما دلسوزي هاي آنها را نيز که دايگان عزيزتر از مادرند وقعي نمي نهيم، چه باشد که در برداشت هاي خودمان دنباله رو آنها نيز باشيم، حاشا و کلا! آنهائي که يک روز با ديد مادي به دين مي نگرند و آن را افيون ملتها مي شمرند و همه اشکال آن را پديده فئودالها و خرده بور - ژوارها مي دانند و يک روز پيامبر را سلطاني مستبد معرفي مي کنند و روز ديگر با چاپ عکس هاي زننده و منافي عفت در کنار قرآن قصد لکه دار نمودن آن را دارند [27] گاهي اسلام را شکلي ناقص يا تحريف شده اي از آئين مسيحيت مي شمرند و گاهي قرآن



[ صفحه 56]



را داراي مضموني بيزار کننده مي دانند [28] هرگز انتظار نداريم که مستشرقين، اعتقادات ما را مو بمو مطابق اصل دريافته، ثبت کنند، نه، زيرا اين انتظار بي جائي است که از افراد ملل بيگانه توقع داشته باشيم که آنها بيايند و مثلا فلسفه و علوم يا مذهب يا ادبيات يا تاريخ ما را توضيح دهند و به جهان معرفي کنند. در زبان عربي اين مثل معروف است: ما حک ظهري مثل ظفري يعني هيچ چيز مانند سرانگشت خودم پشتم را خارش نمي دهد. اگر مردمي راستي علاقمند باشند که خود را بشناسند... تنها راهش اينست که اين کار بوسيله خودشان انجام گيرد و افراد ملل بيگانه اگر فرضا با کمال بي غرضي و علاقمندي دست به اين کار بزنند بالاخره در اثر عدم آشنائي کامل گرفتار اغلاط و اشتباهات بزرگي مي شوند، چنانکه صدها از اين اشتباهات در مورد بيان تاريخ يا معرفي آداب و عادات ساده رسمي رخ داده است. [29] علاوه بر همه اينها دارمستتر زماني مامور تحقيق در مهدويت مي شود که مهدي نماي سوداني، ادعاي مهدويت کرده و آشوبي بپا نموده و اذهان اروپائيان را بخود مشغول داشته است و او با اين جهت گيري منفي ذهني مي خواهد مهدويت را بررسي کند، معلوم است که چه آشي خواهد پخت، زيرا نمونه مهدي در ذهن



[ صفحه 57]



او همان مهدي نما جلوه پيدا کرده است و پي آمدهاي انحرافي ديگر اين بحث... از سوي ديگر همه منابع او در زمينه اسلامي بحث، منحصر مي شده به سخن ابن خلدون - که غرض ورزي او نيز روشن خواهد شد - و ابدا به منابع شيعي در اين زمينه مراجعه نداشته است، حتي به منابع ديگر اهل تسنن نيز سري نزده است و با اين اوضاع در مورد مهدي به خود اجازه اظهار نظر داده است. آن وقت سخنان چنين مستشرقي - که در ضمن، عرق تعصبات يهودي خويش را هم داشته - منشاء تفکر و نگارش مستشرقين ديگر و از جمله بعضي نويسندگان که نام برديم شده است. به اين جمله استاد عبدالله سبيتي توجه کنيم که: درد اسلام، خطر اين مستشرقين نيست، بلکه گرفتاري و درد ما از مقلدان اين مستشرقين است و اين مصيبت بزرگي است براي اسلام و مسلمين. مقلداني که متون و آثار و کتب خود را فراموش کرده اند و بدنبال کتب بيگانه رفته اند و اين نقص بزرگي است... و حضرت سعد محمد حسن [30] نيز از اين خطاي بزرگ سالم نمانده که حتي به اعتماد به سخنان گلدزيهر کفايت نکرده بلکه راي او را بتمامه پذيرفته، انديشه هاي اسلامي



[ صفحه 58]



را خطا شمرده است [31] و در چنين شرايطي که درباره اصيل ترين موضوعات اسلام، اظهار نظر مي کنند و عقايد شيعه را به مسخره مي گيرند و باطل مي شمرند و افسانه مي پندارند هرگز زحمت مراجعه به کتب شيعه را - که از پيش نسبت به آن جبهه گيري منفي کرده اند - به خود نمي دهند و شايد در سيستم تحقيقاتي ايشان براي رد مکتبي لازم نيست بفهمي آنها چه مي گويند بلکه غرض ورزيهاي از پيش تعيين شده و يا اظهار نظرهاي دشمنان آن مکتب براي بررسي کافي است: من در اکثر آنچه که در مورد مهدويت و بيان عقايد شيعه بيان داشته به آنها اعتماد کرده ام، مرجع و مورد اعتماد من کتبي از اهل تسنن بوده که عقايد شيعه را شرح داده است. و عذرم نيز در اين موضوع اين بوده که منابع و مصادر اصلي از اسماعيليه و قرامطه و فاطميين و موحدين کم بوده است [32] .

ب - اما ابن خلدون که تعصب و عناد او نسبت به شيعه در کتابش هر جا که اشاره اي به شيعه دارد، پيداست [33] هر جا



[ صفحه 59]



که از مهدويت سخن رانده بطوري مبهم از کنار آن رد شده، نوعي که بعضي از محققين نيز اين موضوع را دريافته عدم تتبع کافي و تنها کفايت به کتب مذهب خويش، را در مورد او در اين موضوع شمرده اند. ابن خلدون بطور کلي منکر روايات مربوط به مهدي نيست او با اينکه همه ماخذ روايات را در اختيار نداشته بيشتر به کتب حديث مذهب مالکي - که مذهب خود اوست - رجوع کرده و اندکي از رواياتي را که علماي اهل سنت درباره ظهور مهدي عليه السلام از پيامبر اکرم نقل کرده اند آورده است. با اين همه به صحت برخي از آنها تصريح کرده است (مقدمه، ص 26، چاپ 1348 ق). [34] او در جائي از بحث خود مي گويد: مشهور ميان کافه مسلمانان در همه عصور گذشته اينست که در آخر الزمان بناچار فردي از خاندان پيغمبر اسلام ظهور کند و دين را تاييد نمايد و عدالت را آشکار سازد و همه مسلمانان پيروا گردند و بر همه کشورهاي



[ صفحه 60]



اسلامي مسلط گردد و مهدي ناميده شود. [35] اما در جاي ديگر مي گويد: اين احاديث (28 حديث) مهدي است که ائمه حديثي درباره او و خروجش در آخر الزمان نقل کرده اند و اينها همه مورد انتقادند جز اندک، يا اندک از اندک آن. [36] غافل از آن که حتي در اعتقادات شيعه در همين موضوع، مبناي صحيحي را مورد مطالعه قرار نداده و به برخي خرافه ها و گفتار مغرضين در مورد آنها کفايت نموده است، مثلا مي گويد شيعه معتقد است امام زمان در سرداب حله غايب شده است [37] در حالي که ابدا چنين چيزي نيست و شيعه چنين اعتقادي ندارد، زيرا اصولا در زمان تولد امام مهدي (ع) نه خبري از حله بوده و نه اثري و تازه حله را سيف الدوله بسال 459، بنياد نهان! با اين بي - اطلاعي از تاريخ عرب و يا اعتقاد شيعه چگونه سخنش براي کسي مي تواند حجيت داشته باشد؟ [38] و بدتر از آن کسي است که عينا سخن ابن خلدون را در اين زمينه رونويسي کرده، دليل بطلان مهدويت مي شمارد! [39] در حالي که با اين سخنشان به همه احاديث فريقين در مورد قطعيت روايات پيامبر و ائمه در مورد حضرت مهدي (ع) و تواتر آنها پشت کرده اند. شيخ منصور علي ناصف، از علماي مشهور معاصر در کتاب



[ صفحه 61]



خويش که مجموعه احاديث پنج صحيح از صحاح ششگانه اهل سنت است مي گويد: احاديث مهدي را گروهي از برگزيدگان صحابه پيغمبر روايت کرده اند و بزرگان محدثان مانند ابوداود، ترمذي، ابن ماجه، طبراني، ابويعلي، بزاز، امام احمد (حنبل) و حاکم (نيشابوري) رضي الله عنهم اجمعين در کتب خود آورده اند کساني که تمام احاديث مهدي موعود را ضعيف شمرده اند مانند ابن خلدون و غيره، راه خطا پيموده اند. [40] پس اگر جامعه اهل تسنن چنين عقيده دارد، انکار يکي دو نفر غير از انحراف از خط مشي رهبران و از واقعيت اعتقاد مهدويت، چه چيز ديگر مي تواند باشد؟ بويژه که سخن صريحتر را از احمد زيني دحلان دانشمند معروف حجاز و مفتي بزرگ مکه در کتاب مشهور خويش فتوحات اسلاميه بشنويم که گفته است: احاديثي که از مهدي در آن سخن رفته است بسيار زياد و متواتر است، در ميان آن همه احاديث صحيح البته روايات ضعيف هم زياد است ولي بواسطه کثرت اين احاديث و فزوني راويان آنها و محدثان کثيري که در کتب خود آورده اند جمعا مفيد قطع و يقين است.



[ صفحه 62]



سپس مي نويسد: محمد بن رسول برزنجي در آخر کتاب الاشاعه في اشراط الساعه ياد آور شده است که: اخبار مهدي موعود متواتر مي باشد و امري مقطوع و مسلم است. از اين احاديث به يقين بايد دانست که مهدي از اولاد فاطمه (ع) است و زمين را پر از عدل و داد مي کند. [41] و گروه زيادي از دانشمندان اهل تسنن همين گونه در مورد تواتر احاديث مهدي بحث نموده و آن را اثبات کرده اند همچون شبلنجي [42] ، ابن حجر [43] ، سويدي [44] ، گنجي شافعي [45] ، محمد الصديق [46] ، ابوالطيب الحسيني [47] و... که همگي منکران تواتر احاديث مهدي (ع) را بدعتگزار و کافر قلمداد نموده اند. [48] با اين حساب مشي غير علمي ابن خلدون و بعدي هاي تابع او در اين زمينه مشخص مي شود.



[ صفحه 63]



البته اين نقد ما، کارهاي ديگر ابن خلدون را - که شايد در زمينه سياست و جامعه مفيد هم باشد نفي نمي کند اما به اين اندازه در نظر او نسبت به احاديث مهدي و تحقيق عجولانه او، خدشه وارد مي کند. و منتقد ابن خلدون تنها ما شيعيان نيستيم بلکه بيشتر از ما، حق تقدم با دو تن از محققين اهل تسنن است که سخنان او را به نقد کشيده بطلانش را واضح نموده اند مانند دو کتاب ابزار الوهم المکنون من کلام ابن خلدون و الازاعه لما کان و ما يکون بين يدي الساعه. که نوشته احمد بن محمد الصديق و ابوالطيب بن احمد بن ابي الحسن الحسيني مي باشند و نيز کسان ديگري در اين زمينه کار کرده اند و ما با سخن يکي از اين دانشمندان نقد ابن خلدون را به پايان مي بريم: احمد محمد شاکر مصري در حاشيه جلد 5 مسند امام احمد حنبل ص 197 مي نويسد:... اما ابن خلدون، به آنچه که درباره آن چيزي نمي دانسته پشت کرده و امور سياسي و دولتي او را مشغول کرده و خدمت به خدمتگزاران امراء و پادشاهان او را از واقعيت دور کرده است و لذا گمان کرده که مهدي پرداخته شيعه است [49] ... و تصور مي شود که به اين اندازه در نقد سخنان منکران، کفايت



[ صفحه 64]



کنيم و دنباله بحث را ادامه دهيم. [50] .

ج: اما در مورد ولادت حضرت محمد بن الحسن المهدي (ع) به گفتار اعلام اهل تسنن مراجعه مي کنيم: ابتدا به جمله سبط بن جوزي - در تذکره الخواص صفحه 204 - اشاره مي کنيم: محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب: کنيه اش ابوعبدالله، ابوالقاسم و او حجت و صاحب الزمان قائم، منتظر، آخرين امامان است. [51] ابن خلکان در (وفيات الاعيان جلد 1 ص 571) مي گويد: در مورد محمد بن الحسن المهدي: ولادتش روز جمعه نيمه شعبان سال 255 هجري قمري اتفاق افتاد [52] ابن طولون دمشقي در (الشذورات الذهبيه صفحه 117) چاپ بيروت سخني شبيه سخن ابن خلکان در تاريخ ولادت امام عصر (عج) مي آورد [53] .



[ صفحه 65]



و گروه زيادي نيز ولادت آن حضرت را ذکر نموده اند [54] که هيچ گونه ترديدي در شخص حضرت محمد بن الحسن (ع) بعنوان مهدي موعود و تولد آن حضرت و زنده بودن آن بزرگوار باقي نمي ماند. محققين هشتاد حديث را که همگي دلالت بر اين دارند که حضرت مهدي فرزند بلا فصل امام عسکري (ع) است، جمع آوري نموده [55] و نيز اسامي همه کساني که از اهل تسنن ولادت حضرت مهدي (ع) را ثبت نموده اند با قيد مدرک نقل نموده اند [56] دانشمندان و محدثان شيعه آن چنان در اين زمينه به تتبع برخاسته اند که هيچ گونه ابهامي در شخصيت ولاي حضرت مهدي، محمد بن الحسن (عج) براي محققان باقي نخواهد ماند. [57] و بدين لحاظ است که مسلمانان منتظر ظهور و خروج اويند تا طبق فرموده پيامبر از پرده غيبت برون آمده، انتظار مسلمين را بپايان رسانيده وعده امتلاء زمين را از عدل، تحقق بخشد و دست ستمکاران را براي هميشه کوتاه کند و خويش دليل وجودي خويش



[ صفحه 66]



باشد و وعده ها و احاديث پيامبر را رو در رو اثبات نمايد که اينک منم، آن که احاديث بي شمار مسلمين بوجودم وعده داده بود. پس اينک سخن ما منتظران:



بيا اي امام هدايت شعار

که بگذشت از حد غم انتظار



ز روي همايون بر افکن نقاب

عيان ساز رخسار چون آفتاب



برون آي از منزل اختفا

نمايان کن آثار مهر و وفا [58] .





[ صفحه 68]




پاورقي

[1] نعمت ميرزا زاده (آزرم)، منظومه پيام، صفحه 26.

[2] جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا - سوره اسراء آيه - 83.

[3] شيعيگري احمد کسروي، صفحه 30.

[4] بهائيگري احمد کسروي، صفحه 3.

[5] همان کتاب، ص 4.

[6] شيعيگري، ص 6.

[7] همان کتاب، ص 29.

[8] الخطوط العريضه نوشته محب الدين خطيب، قاهره، 1388، ص 32.

[9] مواقف حاسمه في تاريخ الاسلام از محمد عبدالله عنان، چاپ اول، فصل هيجدهم، صفحات 178 - 181.

[10] مواقف حاسمه في تاريخ الاسلام از محمد عبدالله عنان، چاپ اول، فصل هيجدهم، صفحات 178 - 181.

[11] اين دو کتاب عبارتند از:

الف - المهدي و المهدويه، احمد امين بک، 1951، مصر، دار المعارف

ب - المهديه في الاسلام منذ اقدم العصور حتي الان سعد محمد حسن، 1373.

[12] المهدي و المهديه، ص 96. قبل از شروع در نقد، توضيح اين نکته ضروري است که شيعه هرگز معتقد به تعيين وقت براي ظهور نيست او حتي طبق رواياتش معتقد است که وقت ظهور مشخص نيست و هر کس وقتي تعيين کند کذاب و افترا زننده است. (براي نمونه رجوع شود به کمال الدين و تمام النعمه، ص 484 و 516).

[13] همان کتاب، ص 111.

[14] مانند بهائيگري احمد کسروي صفحه 4، پاورقي و المهديه في الاسلام ص 69.

[15] دارمستتر.

[16] ترجمه محسن جهانسوز، کتاب فروشي ادب، خرداد 1317.

[17] مهدي دار مستتر، ص 6.

[18] همان کتاب، ص 21.

[19] همان کتاب، ص 37.

[20] مارگلي يوت: (ديباچه اي بر رهبري، صفحه 201).

[21] العقيده و الشريعه في الاسلام، گلدزيهر، ترجمه محمد يوسف موسي، علي حسن عبدالقادر، عبدالعزيرز عبدالحق، چاپ دوم 1959، مصر (دار الکتب الحديثه) و بغداد (مکتبه المثني)، ص 93.

[22] مثل، دائره المعارف اسلام انگليسي، نوشته مکدونالد جلد سوم صفحه 111 - 115 و السياده العربيه و الشيعه ترجمه عربي، نوشته فان فلوتن، ص 108 - 136 و دائره المعارف بريتانيکا، انگليسي، جلد 14 ص 676.

[23] مقدمه ابن خلدون، دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، بيروت، صفحات 311 - 330.

[24] مدارک فراوان اين حديث را در فصل گذشته آورديم.

[25] المهدي المنتظر و العقل، فصل هشتم، ص 86 - 101.

[26] المهدي المنتظر و العقل، ص 96 و 95.

[27] مکتب اسلام، سال 17 شماره 5 ص 69.

[28] دکتر طيباوي، خاورشناسان انگليسي زبان، ترجمه سيد خليل خليليان انتشارات نويد 1349.

[29] اصول فلسفه و روش رئاليسم جلد اول، 1332 شمسي، دار العلم قم، مقدمه، صفحه ز تا يا.

[30] منظور از سعد محمد حسن، نويسنده المهديه في الاسلام است که منکر اصالت مهدويت در اسلام شده است.

[31] الي مشيخه الازهر، عبد الله السبيتي، 1375 ق، ص 96. اين کتاب نقد علمي کتاب المهديه في الاسلام است.

[32] احمد امين المهدي و المهدويه ص 120. جالبتر آن که همين منابع کم را که مي گويند مراجعه کرده اند از فرق انحرافي شيعه انتخاب کرده اند نه تشيع اثني عشري اصيل و فرمايشات ائمه اطهار. تو خود اوج تحقيق را بفهم از اين مجمل.

[33] و اين تعصب و دشمني بحدي است که احاديث شيعيان را بجرم شيعه بودن رد مي کند و مي گويد بجرم فساد مذهب حرف آنها را کنار مي گذاريم و به اين ترتيب شيعه را فاسد المذهب مي نامد. رجوع کنيد به دادگستر جهان صفحات 23 و. 24 نمونه ديگر اينکه بر خلاف اکثر مورخين قضيه سرپيچي خليفه دوم را از آوردن قلم و دوات براي پيامبر در آخرين لحظات زندگاني آن حضرت، براي تعيين رهبر پس از خويش بطور کتبي، انکار مي کند. مقدمه، ص 149.

[34] فلسفه تاريخ ابن خلدون، محسن مهدي، ترجمه مجيد مسعودي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، صفحات. 322 - 323 از مترجم.

[35] مقدمه ابن خلدون، ص 311.

[36] مقدمه ابن خلدون، ص 322.

[37] مقدمه ابن خلدون، ص 199.

[38] براي اطلاع از نحوه صحيح اعتقاد شيعه در زمينه غيبت امام عصر (عج) به جزوه مختصر نشاني از خورشيد صندوق پستي 2223 رجوع کنيد.

[39] الي مشيخه الازهر، ص 106.

[40] التاج لجامع الاصول جلد 5 ص 341، بنقل از دانشمندان عامه و مهدي موعود، ص 30.

[41] فتوحات اسلاميه، ج 2 ص 322) بنقل از منتخب الاثر، ص 5 پاورقي و دانشمندان عامه و مهدي موعود، ص 31).

[42] نور الابصار، ص 155، چاپ مصر، سال 1312.

[43] الصواعق المحرقه، ص 99 چاپ مصر.

[44] سبائک الذهب، ص 78.

[45] البيان في اخبار صاحب الزمان باب 11.

[46] ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، بنقل از صفحه 106 المهدي و المهدويه.

[47] الاذاعه لما کان و ما يکون بين يدي الساعه، بنقل صفحه 110 المهدي و المهدويه.

[48] منتخب الاثر، صفحات 3 تا 6، پاورقي.

[49] المصلح المنتظر محمد رضا شمس الدين، مطبعه علميه نجف، 1375 ق ص 32.

[50] براي اطلاع بيشتر مي توان به کتابهائي که نامبرده شد و نيز اين کتابها رجوع کرد:

الف - مع الدکتور احمد امين في حديث المهدي و المهدويه، محمد امين زين الدين، مطبعه دار النشر و التاليف در نجف، 1371 ق.

ب - حديث المهدي و الدکتور احمد امين.

[51] احقاق الحق، ج 13 ص 90.

[52] همان کتاب، ص 89.

[53] همان کتاب، ص 88.

[54] همچون ابن صباغ (در فصول المهمه، ص 274) و ابن حجر هيتمي (در صواعق، ص 124) و کمال الدين محمد شافعي (در مطالب السوول، ص 89) و علامه حمزاوي (در مشارق الانوار، ص 153) و شبلنجي در (نور الابصار، ص 229) و علامه شبراوي شافعي در (الاتحاف بحب الاشراف، ص 68) و... بنقل احقاق حق جلد 13 ص 88 تا 97.

[55] من هو المهدي، ابوطالب تجليل تبريزي، ص 313 تا 317.

[56] همان کتاب، ص 317 تا 322.

[57] به متون حديثي که قبلا نام برده شد مراجعه کنيد.

[58] فضل الله بن سعيد عبدالرحمن محدث، روضه الاحباب. (منتخب - الاثر، ص 323).