بازگشت

وضوي شهادت گرفته ايد شما نگاهبانان حماسه انتظار؟


... وينک به ارمغان، در اين مسير، هر چه گل داغ هر سنبل سپيده اميد هر جا که ديده ام، با داس هر کلام بهر تو چيده ام. [1] و تو اي مظلوم تاريخ، اي پيشواي محرومان، اي حامي زحمتکشان، اي انقلابگر پيروز. اي سرو افراخته در دشتهاي خاموش، اي قامت رعناي عدالت، اي دادرس مظلومان، اي فجر اميد، اي فرياد آزادي. فردا که دست هامان مي رود تا پنجره هاي شرق را بگشايد، اميد هامان اينست که اين بار آفتابي ديگر بتابد، آفتابي که بر ملک تو مي تابد... آفتاب ظهور، ظهور پيروز، پيروزي عدالت، عدالت و اميد،



[ صفحه 91]



اميد مستضعفان، مستضعفان پيروز. امشب که مي خوابيم: شايد آخرين شب هجران باشد، هجران مشتاقان، مشتاقان محروم، محرومان تاريخ، تاريخ امپراطوران نه، تاريخ محرومان. براي فرزندانمان حماسه خواهيم سرود، به آنها خواهيم گفت ما باغبانان که عمري چشم بر راه گذاشته ايم، تا تو بيائي و با مژگان ديدگانمان فرش راهت را جارو کنيم، نشستيم و تو نيامدي. به آنها خواهيم گفت که لاله هاي انتظار را در قلب هايشان هر روز آبياري کنند مبادا اين گلها از طراوت بيفتد. به آنها خواهيم گفت، وقتي امامتان آمد، اين لاله ها را چيده، با روباني سرخ که نشانه اعتراضتان بر هر چه ستم و ستمگران بوده، بپيچيد و بحضورش ببريد. بگوئيد: اين بود که در خانه داشتيم، متاعي است اندک... بدانيد او مي پذيرد، آخر او خيلي رئوف است، او لاله هاي شما را مي پذيرد، مگر برايتان نگفتم فرزندانم که او وارث کريمان تاريخ است و امام قلب تاريخ است؟ راستي فرزندانم يادتان نرود که به امامتان بگوئيد، پدرانمان در فراغت خيلي افسرده شدند، عاقبت پروانه صفت پر و بالشان را بدست شعله هاي شمع دادند و در هجران تو سوختند. نه اينکه از پا نشستند، نه، حرکت فلسفه تشيع است، شيعه يعني پيرو امامان معصوم، اماماني که همه خونشان را در راه عقيده شان دادند يعني که شهيد شدند. سلام ما را به او برسانيد. يک بار در چشمان پر فروغش خيره



[ صفحه 92]



شويد و بجاي پدرتان بگوئيد: السلام عليک يا بقيه الله. و اگر شما فرزندان، نيز به پايان زندگي رسيديد و او نيامد، بفرزندانتان بگوئيد که آنها هم، لاله هاي انتظار را در قلب هايشان آبياري کنند و... همين ها که گفتيم به آنها هم بگوئيد و به آنها بگوئيد که به فرزندانشان... اما نه، خدايا چه مي گويم، نه آن قدر دير، نه... شايد که فردا ندايت را سر دهي: جاء الحق... وه که چه طنين پيروزمندانه اي دارد، گوئي که اکنون مي شنوم، اي امام... اگر ما مظلومان، طعم مظلوميت را چشيديم، خوب مي فهميم که تو از همه ظملوم تري زيرا که با نگاه پر نفوذت که به شعاع همه جهان است، هر جا را مي بيني و از هر ظلمي آگاهي، ظلم ها را که ديدي، درياي قلب رئوفت طوفاني مي شود، اما سخني نمي تواني گفت، غير از آن که نظاره گر باشي، آخر هنوز اجازه ظهور نيامده است... اينست که تو را خطاب کردم: اي مظلوم تاريخ. اي صاحب دعوت محمدي (ص)، اي وارث صولت حيدري، اي وارث حلم حسني، اي وارث شجاعت حسيني، اي وارث عبادت سجادي... اي وارث هيبت عسکري. به ما گفته اند، جمعه ها که سر مي رسد، دامن پرده کعبه را چنگ مي زني و ظهورت را مي طلبي: خدايا اجازتم ده.... خدايا اجازه اش فرما، آخر جهان در تب و تاب است، همه جا مي جوشد، همه مي خروشند...



[ صفحه 93]



هر صبح که در زيارت وارث بر وارث انبياء و اولياء، حسين عليه السلام، درود مي فرستيم و مصيبت شهادت او را بر تو فرزندش تسليت مي گوئيم يادمان نمي رود که بگوئيم درود بر تو اي وارث حسين يعني که اي وارث همه انبياء و اولياء، اي وارث حسين... و نيز همان وقت که دست هامان را آماده مي کنيم تا با تو عهد بنديم، تجديد بيعت کنيم، مي گوئيم: اي مهدي، اي امام، امروز و هر روز، آماده، جان بر کف، با عهدي تازه، گره اي محکم، نه گسستني که استوار... اگر مرگ بين ما فاصله اندازد، از خدا بخواه که در قيام پر شکوهت ما را از قبرهايمان بيرون آورد و حال آن که شمشيرهامان آخته، نيزه هامان افراشته، کفن هامان بر تن، بر زبانمان لبيک. نيز مي گوئيم: خداوندا با ظهورش، پيامبرت را خشنود کن، در ظهورش تعجيل نما، ما آن را دور نمي بينيم اگر دشمن دور مي پندارد، نزديک است، قيام نزديک است. اين حماسه نگاهبانان است، بر برج نگاهباني خويش، به شعاع عمرشان به محدوده ديدباني شان، يعني که در طول غيبت پيوسته پاسدار، پيوسته بيدار، هميشه هشيار. مبارزاني سخت پر کوش، با تقوا، تسخير ناپذير. در سنگر مرجعيت، در مقام تحقيق، با شمشير قلم، با خنجر زبان، با سلاح صبر - يعني که مقاومت - چه بعنوان پيشوا، چه در مقام مسلماني عادي، همه جا، همه کس با ويژگي هاي انتظار، پاسدار و مبارز، همه دست بدست، فرهنگ اصيل اسلام را به نسل ها سپردند و اين گونه به ما رسيد و ما به ديگران.



[ صفحه 94]



همگي راغب دولت کريمانه مهدي، که اسلام را عزت و بزرگي بخشد و نفاق و کفر را فرو آورده نابود کند. در دستي شکوه به خدا، از دردها، از مصيبت ها. گله و شکوه از فقدان پيامبر، غيبت رهبر، زيادي دشمن، کمي ياور. و در دستي ديگر، ايمان و انتظار، تقوي و مرزباني، پاسداري و نگاهباني.

پس حماسه ها را بسرائيد اي حماسه گران، اي نگاهبانان، اي منتظران. در شيپورهاي آماده باش خويش، فرياد العجل يا صاحب - الزمان را حتي بگوش دورترين ستاره ها هم برسانيد آخر آنها هم منتظرند، تکوين در انتظار است، تشريع مترصد است، جهان چشم براه است. حماسه سر دهيد که او مي آيد، او بايد بيايد، اين وعده خداست. پس اينک، اسب ها را زين کنيد، سلاحها را آماده کنيد، چکمه ها را بپوشيد، دست ها را بالا زنيد، آماده باشيد، شايد که تا لحظاتي چند او شما را بخواند، او بيايد، او به پيش و شما به دنبال... راستي آيا وضوي شهادت گرفته ايد؟ عطر زده ايد؟ لاله هايتان را آورده ايد؟

غروب شنبه نوزدهم ربيع الاول 99


پاورقي

[1] موسوي گرمارودي، من شعر شيعي ام، دفتر دوم نشريه فلق، ص 84.