حسين بن روح
جعفر مدائني گويد: هر وقت خدمت محمد بن عثمان مي رفتم و اموالي را که پيش من بود، نزد او مي بردم، به گونه اي با وي سخن مي گفتم که هيچ کس آن طور نمي گفت، نخست مي پرسيدم: آيا اين مال که مبلغش فلان مقدار است، از آن امام عليه السلام است؟ مي گفت: آري، آن را به من بسپار. بار ديگر سوال مي کردم: آيا مي فرماييد که اين اموال، مال امام است؟ جواب مي داد: بله از آن امام است، سپس آنها را از من تحويل مي گرفت. آخرين بار که نزد او رفتم و چهارصد دينار به همراه داشتم، به شيوه هميشگي با او سخن گفتم. اما محمد بن عثمان، بر خلاف انتظارم، در پاسخ گفت: اين اموال را بردار و نزد حسين بن روح ببر. من کمي درنگ کردم و گفتم: اين اموال را مانند هميشه، خودتان تحويل مي گيريد؟ سخنم را رد کرد و با قاطعيت گفت: برخيز، خدا تو را سلامت دارد، اين اموال را به حسين بن روح بسپار. چون نشانه تندي و خشم را در رخسار وي ديدم، حرفي نزدم.
[ صفحه 58]
از جاي برخاستم، خداحافظي کردم و از منزل بيرون آمدم، سوار مرکب شدم و حرکت نمودم، اما هنوز مقدار زيادي نرفته بودم که به ترديد افتادم. بار ديگر به طرف منزل محمد بن عثمان برگشم. از الاغ پياده شدم، در منزل را کوبيدم، پس از چند لحظه، خدمتکار او پشت در آمد و پرسيد: کيست؟ گفتم: من فلاني هستم، اجازه ملاقات مي خواهم. گويي به من و برگشتن بار دومم اطمينان نيافته بود، از اين رو سخنم را تکرار کردم و گفتم: فلان هستم، برو براي من اجازه ورود بگير که لازم است دوباره ايشان را ملاقات کنم. خدمتکار رفت و مراجعت مرا اطلاع داد، سپس وارد شدم و ديدم محمد بن عثمان که به اندرون منزل رفته بود، بيرون آمد. روي تختي نشست. پاهايش روي زمين بود. از من پرسيد، چرا برگشتي؟ چرا آن چه را به تو گفتم اطاعت نکردي؟ گفتم: نسبت به فرمان شما جسارت نکردم. اما او به خشم آمد و با تندي گفت: برخيز، خدا سلامتت دارد. من ابوالقاسم حسين بن روح را جانشين خود ساخته ام و مقام و منصب خود را به او واگذار نموده ام. آن گاه پرسيدم: آيا به فرمان امام اين کار را کرده ايد؟ پاسخ داد: برخيز، خدا عافيتت بخشد، همين است که مي گويم. من که چاره اي جز اطاعت نداشتم، خداحافظي کرده و به طرف منزل حسين بن روح رفتم. او در خانه کوچک و محقري سکونت داشت. تمام ماجرايي را که اتفاق افتاده بود براي او بازگو
[ صفحه 59]
نمودم. وي مسرور و شادمان گرديد، سپاس و شکر خدا را بجاي آورد، آنگاه پولها را به او تحويل دادم. از آن پس، هر زمان اموالي متعلق به امام به دستم مي رسيد، و به وي مي سپردم. محمد بن همام گويد: محمد بن عثمان، چند روز قبل از مرگش، عده اي از بزرگان و افراد برجسته و مورد اعتماد شيعه را فراخواند و به آنان گفت: اگر مرگ من فرارسيد، امر نيابت و مساله سفارت، مربوط به حسين بن روح نوبختي است. به من فرمان رسيده که او را جانشين خود گردانم. بعد از من، به وي مراجعه کنيد و در کارهايتان به او اعتماد ورزيد. بدين ترتيب، پس از درگذشت دومين سفير امام عصر عليه السلام، شخصيتي لايق و برجسته، مردي بزرگوار و شايسته، يعني جناب حسين بن روح نوبختي، از سوي حضرت حجت عليه السلام به مقام والاي نيابت خاصه منصوب شد و واسطه بين امام و مردم گرديد. نخستين نامه حضرت مهدي عليه السلام که به دست حسين بن روح صادر شد، روز يکشنبه هفتم ماه شوال، در سال 305 هجري بود که متن آن چنين است: ما او (يعني حسين بن روح) را معرفي مي کنيم. خداوند تمام خوبيها و خشنودي خود را به او بشناساند. و با توفيقاتي که به وي عطا مي فرمايد، سعادتمندش گرداند. اما از نوشته او مطلع شديم و به مقامش، اطمينان داريم. وي در نزد ما، چنان مقام و جايگاهي دارد که شادمانش مي سازد. خداوند احسانش را نسبت به او فزوني
[ صفحه 60]
بخشد که پروردگار، صاحب اختيار و توانا است. سپاس، خداوندي را که همتا و شريکي ندارد و درود خداوند بر فرستاده اش محمد و خاندان او، و سلام فراوان ايزدي بر آنان باد.