بازگشت

چهل روز بعد


چهل روز گذشت. فرزند برادرم، امام حسن عليه السلام، شخصي را نزد من فرستادند و مرا به حضور طلبيدند. بي درنگ برخاستم، آماده شدم و به خدمت حضرت شتافتم. وقتي وارد اطاق آن بزرگوار شدم، ناگهان ديدم همان کودک ماه پاره، چون آفتاب درخشنده، مقابل روي پدر راه مي رود. من که از رشد سريع او در طي اين مدت، تعجب کرده بودم، از امام پرسيدم: اي سرورم، اين کودک، دو ساله به نظر مي آيد و عجيب است که به اندازه دو سال رشد کرده است! حضرت تبسمي نموده، و فرمودند: فرزندان پيامبران و جانشينان پيامبران، که به مقام پيشوايي و امامت برگزيده شوند، رشد و نموشان، همانند سايرين نيست، بلکه وقتي يک ماه از عمر کودکي از ما خاندان بگذرد، چنان است که بر ديگران يک سال گذشته باشد. فرزند ما اهل بيت پيامبر (از نظر کمالات روحي و مقامات معنوي نيز چنان است که) در شکم مادرش، سخن مي گويد، قرآن مي خواند، پروردگارش را بندگي و



[ صفحه 49]



عبادت مي کند، و هنگامي که به دوران شير خوراگي رسيد، فرشتگان در هر بامداد و شامگاه، بر او فرود آيند و فرمانش را اطاعت نمايند. از آن پس، پيوسته هر چهل روز يک بار، فرزند ارجمند امام عسکري عليه السلام را مي ديدم.