ولادت حضرت مهدي
آن روز تا نزديک غروب آفتاب، منزل امام بودم و با نرگس صحبت مي کردم. وقتي برخاستم لباس بپوشم و بروم، حضرت فرمودند: عمه جان، امشب نزد ما بمان. در اين شب، فرزند مبارکي متولد مي شود که زمين مرده را حيات مي بخشد و زنده مي سازد يعني آن گاه که عدل و فضيلت در زمين بميرد، و همه جا را ظلم و جنايت فراگيرد، او قيام مي کند و زمين را پر از عدالت مي سازد. من که نشاني از بارداري در نرگس نمي ديدم با تعجب پرسيدم: اين فرزند پر برکت از کدام بانو به دنيا خواهد آمد؟! حضرت فرمودند: وي فرزند نرگس است و فقط از او متولد مي شود. من که قدري ترديد پيدا کرده بودم دوباره نزديک نرگس رفتم و او را به دقت نگريستم، ولي هيچ اثري از داشتن فرزند در او نديدم، از اين رو نزد امام برگشتم و ماجرا را به حضرت اطلاع دادم. امام عسکري عليه السلام لبخندي زده و فرمودند: عمه جان، هنگام سپيده دم، اثر بارداري در او ظاهر مي شود، زيرا نرگس نيز مانند مادر موسي است که نشاني از فرزند داشتن در او ديده نمي شد و تا هنگام تولد موسي، هيچ کس از ولادتش خبر نداشت.
[ صفحه 43]
فرعون ستمگر که مي دانست اگر حضرت موسي متولد شود با او مبارزه مي کند و تخت و تاجش را نابود مي سازد، با تمام نيرو مي کوشيد تا از ولادت موسي عليه السلام جلوگيري کند. به دستور او زنان را از مردها جدا کردند. و هر زني که پسري به دنيا مي آورد، بلا فاصله طفلک بيگناهش را مي کشتند. اما وقتي خدا بخواهد موسي به دنيا بيايد، صدها فرعون هم که تلاش کنند به نتيجه است. قبل از تولد حضرت موسي عليه السلام هيچ کس باور نمي کرد که مادرش باردار است، زيرا اثري از فرزند داشتن در او ديده نمي شد. نرگس نيز همچون مادر موسي، تا آخرين لحظات ولادت امام زمان عليه السلام نشاني از بارداري در خود نداشت. زيرا آينده نرگس، بسيار حساس و پر اهميت بود. جاسوسها همه جا را کنترل مي کردند. کار آگاهان حکومت، هر حرکت مشکوکي را زير نظر داشتند و به شدت مراقب بودند که اگر فرزندي از امام يازدهم متولد شد، نابودش سازند. به همين خاطر بود که مليکه، مادر حضرت مهدي عليه السلام را به نامهاي مختلف مي خواندند. گاهي او را نرگس مي ناميدند، بعضي اوقات به اسم سوسن صدايش مي زدند، برخي او را به نام ريحانه مي شناختند، گاهي هم صيقل مي گفتند تا همسر امام عسکري عليه السلام و فرزند موعودش، شناسايي نشوند و از گزند دشمنان، در امان باشند.
[ صفحه 44]