بازگشت

روياي دوم و مژده ديدار


چهارده شب از اين ماجرا گذشت، آن شب نيز خواب عجيبي ديدم که مسير فکري و ايمان و اعتقاد قلبي مرا دگرگون ساخت.



[ صفحه 32]



آن شب در عالم رويا ديدم بانوي بانوان جهانها، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها با هزار نفر از حوريان بهشتي، به عيادت من آمدند و دختران عمران، حضرت مريم نيز همراه آنان است. مريم مقدس، حضرت فاطمه عليها السلام را به من نشان داد و گفت: ايشان بزرگ بانوي بانوان جهانها و مادر شوهر تو مي باشند. من با شنيدن اين جمله دامن حضرت زهرا را گرفتم، خود را بروي قدمهاي مبارکشان افکندم، به شدت گريستم، گريه کنان، از دوري فرزندشان امام حسن عليه السلام شکايت نمودم و از اينکه آن بزرگوار، به ديدارم نيامده و افتخار ملاقاتش را از من سلب کرده، عرض حال نمودم. بانوي بانوان، حضرت فاطمه به من فرمودند: تا وقتي تو در آيين مسيحي و دين نصارا هستي، فرزندم ابامحمد، به ديدارت نخواهد آمد. اين خواهرم مريم، دخت عمران است که از دين تو، به سوي خداي تعالي بيزاري مي جويد. حال اگر مايلي خدا و مسيح و مريم از تو خشنود شوند و به ديدار فرزندم ابي محمد نائل گردي، بگو: اشهد ان لا اله الا الله و ان - ابي - محمدا رسول الله گواهي مي دهم که خدايي جز خداوند يکتا نيست و پدر فاطمه، حضرت محمد، پيامبر الهي است. وقتي اين جملات را گفتم و به يکتايي خدا و رسالت خاتم الانبياء شهادت دادم بانوي بانوان، حضرت زهرا عليها السلام مرا



[ صفحه 33]



در آغوش گرفتند و به خود چسباندند. در آن حال جانم پاکيزه شد و حالم بهبود يافت. سپس فرمودند: اکنون منتظر ديدار فرزندم ابي محمد باش که خودم او را به نزدت خواهم فرستاد. در اين هنگام از خواب بيدار شدم، با خود مي گفتم: در انتظار ديدار ابي محمد خواهم ماند، و اميدوارم هر چه زودتر، به ملاقات آن بزرگوار، نائل گردم.