بازگشت

پيک امام


بشر بن سليمان گويد: منزل من در سامرا، نزديک خانه حضرت هادي عليه السلام قرار داشت. پاسي از شب گذشته بود که با صداي در حياط، از جا برخاستم. با عجله به طرف در رفتم و پرسيدم: کيست؟ گفت: باز کن. وقتي در را گشودم، ديدم خدمتگزار امام دهم عليه السلام است. پرسيدم: کافور، چه خبر شده؟ گفت: فورا نزد امام بيا که تو را به حضور طلبيده اند. گفتم: الان حاضر مي شوم. به اطاق برگشتم، آماده شدم، لباسم را پوشيده و به سوي منزل حضرت حرکت کردم. وقتي به حضور امام شرفياب شدم، به من فرمودند: اي بشر، تو از فرزندان انصار هستي، دوستي و مودتي که نسبت به ما اهل بيت داريد، پيوسته در خاندان شما بوده، به همين



[ صفحه 21]



خاطر، شما مورد اعتماد ما مي باشيد. اکنون مي خواهم تو را به فضيلت مخصوصي، شرافت دهم که بدان امتياز، بر ساير شيعيان برتري يابي و در محبت و ولايت ما، بر آنها سبقت گيري. اينک بطور محرمانه، تو را از آن مطلع مي سازم. پس از بيان اين مطالب، حضرت هادي عليه السلام، نامه اي به زبان و خط رومي نوشتند، سپس با انگشترشان آن را مهر و امضاء نمودند. آن گاه کيسه زرد رنگي که در آن دويست و بيست اشرفي بود، بيرون آوردند. نامه و کيسه پولها را به من دادند و فرمودند: اينها را بگير، به سوي بغداد حرکت کن. وقتي آنجا رسيدي در صبح فلان روز، هنگام طلوع آفتاب، کنار پل رودخانه فرات برو. همانجا باش تا قايقهائي که اسيران را مي آورند، به ساحل برسند. زماني که زنان اسير را از قايقها پياده کردند، مي بيني جمعي از خريداران کنيزان که نمايندگان سران ارتش و برخي از جوانان عراق هستند، اطراف آنان را گرفتند. در اين هنگام مشاهده مي کني مردي را به نام عمر بن يزيد نخاس که مسئول فروش بردگان است، صدا مي زنند. تو از دور کاملا مراقب باش و پيوسته او را زير نظر بگير تا وقتي که خانم اسيري را براي فروش، به مشتريان پيشنهاد کند. آن دوشيزه دو لباس حرير پوشيده است و به شدت از نامحرمان پرهيز دارد، حتي اجازه نمي دهد آنان که براي خريد کنيزان آمده اند، به وي نزديک شوند يا چهره اش را بنگرند.



[ صفحه 22]



وقتي آن دختر، به متصدي فروش بردگان گفت: شتاب مکن. من بايد شخصي را انتخاب کنم که دلم با اطمينان به صداقت و ديانت او آرامش پذيرد. تو نزد نخاس برو و بگو: من نامه اي که يکي از بزرگان به زبان و خط رومي نوشته، همراه دارم. وي در اين نامه بزرگواري، وفاداري، سخاوت و روح انعطاف پذير خود را توصيف نموده است. اکنون نامه را بگير و به نظر اين خانم برسان تا از اخلاق و صفات نفساني صاحب نامه آگاه گردد، اگر قلبش به او مايل شد من از طرف نويسنده نامه وکالت دارم او را براي ايشان خريداري نمايم. من کيسه اشرفي و نامه مبارک را از حضرت گرفتم و به سوي بغداد حرکت کردم.