بازگشت

گفتار 02


بسم الله الرحمن الرحيم

صحبت ما در مورد اين بود که به خاطر علاقمندي زيادي که آقايان - الحمد لله - به ساحت مقدس امام عصر - ارواحنا فداه - دارند، مي خواهند بدانند شخصيت ايشان و اعمال و کردار و گفتار ايشان چيست تا خود را به رنگ آن محبوب در بياوريم. قرار شد درباره فرمايشات آن حضرت صحبت کنيم. براي اين کار يکي از توقيعات آن حضرت را که نوزدهمين توقيع در بحار الانوار علامه مجلسي است، ديشب آغاز کرديم. اين توقيع نامه مختصري است در حدود يک صفحه و چند خط از اين کتاب که حضرت براي عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان نايب



[ صفحه 32]



اول و دوم که پدر و پسر هستند نوشته اند. در اين نامه در پاسخ به سوال عثمان بن سعيد و فرزندش که در مورد مناظره کسي به نام مختار با شخصي ديگر راجع به امامت پرسيده بودند، حضرت جملاتي دارند که قسمت اول آنها را ديشب خوانديم و ترجمه کرديم و قسمت دوم آن جملات اين است. حضرت مي فرمايد: چگونه اين مردم در فتنه سقوط مي کنند و در حيرت و ضلالت رفت و آمد مي کنند؟! چگونه اين مردم به طرف راست و به طرف چپ متمايل مي شوند و مستقيم حرکت نمي کنند؟! آيا مردم از دين خودشان دست برداشته اند؟! يا در مورد مسائل دين به شک و ترديد افتاده اند؟! يا با حق به عناد پرداخته اند؟! و يا آنچه را در روايات راستين و اخبار صحيح آمده نمي دانند؟! همه اينها راجع به امامت است. چون مختار با يک نفر مناظره کرده بود که او مي گفته امام حسن عسکري - عليه السلام - جانشيني غير از جعفر بن علي ندارد، يعني جانشيني غير از برادرش - جعفر کذاب - ندارد و فرزند ندارد. و حضرت دارند اينها را جواب مي دهند. در ادامه مي فرمايند: يا اين اخبار را مردم بلد بوده اند اما فراموش کرده اند؟! مطلبي که خيلي حرف دارد از اينجا به بعد است: اما تعلمون - همه اش را عربي نخواندم که عزيزان من خسته نشوند - اما تعلمون ان الارض لا تخلو من حجه. چطور مي شود امام حسن عسکري



[ صفحه 33]



جانشيني غير از جعفر نداشته باشد؟! آيا نمي دانيد زمين خالي از حجت نمي شود؟! اما ظاهرا و اما مغمورا: يا اين حجت ظاهر است و در دسترش مردم است، يا اينکه مغمور و پوشيده است و در دسترس مردم نيست. چطور مي شود زمين خالي از حجت بماند؟! او لم يعلموا انتظام ائمتهم بعد نبيهم - صلي الله عليه و آله - واحدا بعد واحد: آيا نمي دانند که بعد از پيغمبر، ائمه يکي پس از ديگري آمدند و زندگي کردند و رهبري کردند و راهنمايي کردند و هدايت کردند و رفتند، الي ان افضي الامر بامر الله عز و جل الي الماضي - يعني الحسن بن علي - صلوات الله عليه: تا اينکه به امر خدا کار امامت نوبتش رسيد به ماضي. ماضي يعني کسي که در گذشته، که منظور پدرشان است، يعني امام حسن عسکري - عليه السلام. فقام مقام آبائه - عليهم السلام: پس امام حسن عسکري جانشين پدرانش شد. يهدي الي الحق و الي طريق مستقيم: که به سوي حق و به راه راست هدايت مي کرد. آيا مردم اينها را نمي دانند؟! بعد در اينجا امام زمان - صلوات الله عليه - يک مقداري در عنوان جملاتي از پدرشان صحبت مي کنند. من اينها را مي خوانم و ترجمه مي کنم، ولي توضيح نمي دهم. چون بحث ما بحث امامت نيست، بحث ما بحث به دست آوردن نمونه زندگي و گفتارهاي آن امام معصوم است. براي اينکه ما خيلي به ايشان اظهار علاقه مي کنيم، خواستيم ببينيم امام ما چه جوري زندگي مي کند و چه سخناني دارد و زندگي ما



[ صفحه 34]



با ايشان چقدر تطبيق مي کند و چند در صد از زندگي ما و زيست ما با ايشان منطبق است، که بقيه اش را سعي کنيم که منطبق کنيم و اگر اشتباه مي کنيم، اشتباهات خودمان را جبران کنيم. مي فرمايد: کان نورا ساطعا و قمرا زاهرا: امام حسن عسکري نوري بود ساطع و ماهي بود درخشان. اختار الله عز و جل له ما عنده: خداوند براي او انتخاب کرد ارتحال به عالم بقا را. فمضي علي منهاج آبائه - عليهم السلام - حذو النعل بالنعل. هيچ بار امام حسن عسکري - عليه السلام - فراتر از پدرانش نرفت و مثل پدرانش عمل کرد. حذو النعل بالنعل را اگر بخواهيم ترجمه اصطلاح به اصطلاح بکنيم، مي شود: مو به مو. يعني حضرت درگذشت در حالي که مو به مو همان طور که پدرانش حرکت کرده بودند، حرکت کرد و غير از آن راه ديگري نرفت. علي عهد عهده و وصيه اوصي بها الي وصي ستره الله عز و جل بامره الي غايه: ايشان درگذشت در حالتي که عهدي را بسته بود و به وصيي که خدا او را - که منظور خود ايشان هستند - مستور و پنهان کرده بود، وصيت فرموده بود. و اخفي مکانه بمشيته: و خدا مکان اين وصي آخر را به مشيت خود مخفي داشت. للقضاء الثابت و القدر النافذ: اين به خاطر قضا و قدري بود، تقديري بود، حکمي بود. قضا يعني حکم. قدر يعني تقدير، اندازه گيري. يعني اين موضوع به خاطر حکمي بود که خدا از سابق، از قبل از خلقت و آفرينش آدم حکم کرده بود.



[ صفحه 35]



و فينا موضعه: در ماست، در ميان ماست جاي قضا و قدر خدا (يا مامت و ولايت). يعني خدا قضا و قدر خود را در ميان ما انجام داده و از مجراي ما قضا و قدر خود را در عالم پخش کرده. و لنا فضله: و فضل قضا و قدر (يا فضيلت امامت و ولايت) براي ماست. فضيلتش براي ماست، يعني ما کليد و مفتاح قضا و قدر خدا هستيم. البته عرض کردم ديشب هم، چون بحث ما در ولايت و امامت تکويني نيست، خيلي براي اينها توضيح نمي دهيم. بعد مي فرمايد: خدا اگر اذن بدهد در آن چيزي که منع کرده است و مانع را برطرف کند از حکمش، لاراهم الحق ظاهرا باحسن حليه: خدا اگر اذن بدهد، او حق را ظاهر مي کند به بهترين زينت ها. حضرت در اينجا به طور کتابي و به صورت اشاره به غايب صحبت مي کنند و مقصود از ضماير غايب خودشان هستند. مي فرمايد: اگر خدا بخواهد و اراده بکند، او حق را ظاهر مي کند به بهترين زينت ها و ابين دلاله: و به بهترين و روشن ترين دلالتها و اوضح علامه: و با بهترين علامتها و علمها روشن مي کند، و لابان عن نفسه و قام بحجته: و خود حجت خود را ظاهر مي کند و روشن مي کند حجت و دليل خود را. و لکن اقدار الله لا تغالب. يعني: و لکن کسي نمي تواند غالب بر قدرهاي خدا بشود و خدا يک چيزي را تقدير کند و کسي ديگر بيايد قدر خدا ر، تقدير خدا را، برگرداند. و ارادته لا ترد: و اراده خدا



[ صفحه 36]



رد نمي شود. و توفيقه لا يسبق: و توفيق خدا چيزي است که مسبوق به سابقه نيست و به اراده خودش توفيق مي دهد. در مجموع اين دو قسمت از توقيع که عرض کردم از جنبه بحث مورد نظر ما دو نکته مهمتر داشت. عرض کردم که موضوع صحبت ما در اين سه شب استفاده نکته هاي اخلاقي و تقوايي بود از کلمات و گفتارهاي امام عصر - ارواحنا فداه. چون حقيقتش اين است که ما در کار زندگي و در کار تقوا و در کار مراقبت، يکي از هزارتاش را نمي دانيم و به يکي از صدتايش - بنده خودم را عرض مي کنم - عمل نمي کنيم. يکي از صدها تا هزار تا را نمي دانيم و به آنهايي هم که مي دانيم عمل نمي کنيم. خيلي خوب مي دانيم، واعظ خوبي هستيم، خوب حرف مي زنيم، ولي موقعي که پاي عمل به ميان مي آيد، کميت همگيمان لنگ است. ولي: و ذکر فان الذکري تنفع المومنين. [1] .

تذکر براي مومنين فايده دارد. اگر ما تذکر بدهيم و مجالس ذکرمان زياد شود... مجلس ذکر، نه ذکر درويشي که فقط ياهو بگوييم. آن هم اگر به طور صحيح باشد مجلس ذکر است، ولي اصل مجلس ذکر، آن است که تذکر دهنده باشد. شما هم همين کار را بکنيد. در مجلس حضرت ابي عبدالله الحسين مي آييد... خصوصا در ايام عاشورا که ايام خيلي خوبي است و روزهاي خيلي خوبي است و شبهاي خيلي خوبي



[ صفحه 37]



است و خداوند به صدقه سر حضرت ابي عبدالله الحسين - عليه السلام - سفره هدايت خود را پهن کرده که در سر سفره کساني بنشينند و از اين سفره بهره ببرند و استفاده بکنند... شما وقتي تشريف مي آوريد در اين مجالس، با آمادگي و با مهيا بودن روحي و باطني تشريف بياوريد و شرکت کنيد در مجلس که - ان شاء الله - خداوند زمينه هدايت ما را و راهنمايي ما را و تذکرات ما را فراهم کند. در اينجا دو نکته هست که مي شود رويش صحبت کرد و تذکر داد: نکته اول اين است که مي فرمايد که زمين خالي از حجت نمي شود، حجت يا ظاهر است يا باطن. از اين تعبيرات در روايات زياد داريم که زمين از حجت خالي نمي شود، چه ظاهر باشد چه باطن. [2] .

کوتاهترين جمله اي که مي توانم بگويم، اين است که خود امام عصر - عليه السلام - در يکي از توقيعاتشان حجت باطن را که در زمان غيبت است، تشبيه کرده اند به آفتاب در پس ابر. [3] .

شما مي بينيد آفتاب که در پس پرده ابر است نظام به هم نمي خورد فقط روشناييش کم است، اما روز هست، تابش



[ صفحه 38]



خورشيد هست، با شب فرق دارد ولي روشناييش کمتر است، مردم همه آفتاب را نمي بينند. خيلي نقص دارد نبودن آفتاب، اما در هر حال روز است، شب نيست و نظام به هم نمي خورد. ولي همين آفتاب اگر نباشد و به کلي از بين برود، نظام زمين، نظام کهکشان و نظام منظومه به هم مي خورد. اين تشبيهي است که خود امام عصر - عليه السلام - در يکي از توقيعاتشان دارند. اينکه مي فرمايد زمين خالي از حجت نيست، چون اگر حجت در روي زمين نباشد، يعني آفتاب در منظومه ما نيست. و در علوم جديد در فيزيک و در ساير علوم ثابت شده که هر کدام از منظومه ها را اگر قدري از جايش تکان بدهند، اين نظام به هم مي خورد. و اين فاصله ها، اين نيروهاي گريز از مرکز، نيروي جاذبه و بقيه قوانين فيزيک که هست، مساله حرارت، مساله نور، همه اينها جوري تنظيم شده که يکي از اينها اگر کمي از جايش تکان بخورد، اين نظام به هم مي خورد. و لذا بايد خورشيد باشد تا زندگي ما و حيات ما به پا باشد. مساله وجود امام عصر - عليه السلام - هم همين طور است. اين يک نکته. نکته ديگري که خيلي مهم است است که مي فرمايد که امام حسن عسکري مو به مو دنبال راه و روشي را که ائمه پيشين داشتند گرفته و پيش رفته و هيچ از خط آنها تخطي نکرده. اين چه را مي خواهد به ما برساند؟ اين مي خواهد به ما برساند که مقصد يکي



[ صفحه 39]



است، مبدا يکي است، هدف يکي است، راه يکي است، اما در مقطعهاي مختلف ائمه ما آمدند تا بشر را تذکر بدهند به همان راهي که يکي بيشتر نيست و آن سنت، سنت الهي است، سنتي است که خدا قرار داده و پيامبر عمل کرده و ائمه هم دنبالش رفته اند. حضرت مي فرمايد که امام حسن عسکري حذوالنعل بالنعل دنبال آبائش و پدرانش رفته و بر همان سيره و سنتي که آنان داشتند عمل نموده و مانند آنان به وصي بعد از خود سفارش فرموده است. اين هم نکته اي است که خيلي بايد رويش حساس باشيم. يکي از مهمترين زيارات و معتبرين زيارات، زيارت امين الله، است که باب ما تنبلها هم هست چون مختصر است!... عجيب زيارتي است. جنبه زيارتيش مختصر است و بقيه اش مناجات است. و همين هم دليل بر اعتبارش است. براي اينکه در نوع زيارتهاي ما مساله توحيد و مساله ولايت به هم چسبيده است. لذا شما مثلا مي بينيد که در زيارت جامعه کبيره اولش شهادت به توحيد و نبوت دارد: اشهد ان لا اله الا الله. و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. بعد روايت دارد که امام هادي - عليه السلام - مي فرمايد: قدم به قدم که بر مي داري به طرف زيارت هر کدام از ائمه، اول سي و چهار مرتبه، بعد سي و سه مرتبه، بعد هم سي و سه مرتبه تکبير مي گويي که تکميل بشود صد مرتبه تکبير. حالا اين صد مرتبه معنايش چيست و چه توجيهي دارد



[ صفحه 40]



- ان شاء الله - در زيارت عاشورا عرض خواهيم کرد که خيلي نکته هاي جالب و حساسي دارد.... بعد مي آييم در ولايت: السلام عليکم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه.... توحيد و ولايت معمولا به هم متصل اند. يکي از جنبه هاي اعتبار زيارت امين الله همين است که اول آدم درباند فرودگاه در زمينه ولايت حرکت مي کند، با امامت و ولايت حرکت مي کند، حرکت مي کند... و آن قدر جملات زيارت امين الله قوي است که بلا فاصله اوج مي گيرد و به فضاي لا يتناهاي توحيد وارد مي شود و مي رود بالا. و اين براي من عجيب است. در ميان زيارات هيچ زيارتي نسبت به ائمه - چون امين الله يکي از زيارتهاي جامعه است - به اندازه زيارت امين الله انسان را هر چه زودتر از باند زميني فرودگاه زمينه ولايت به فضاي لا يتناهاي اوج توحيد حرکت نمي دهد. خيلي عجيب است! مثل هواپيمايي است که يک قدري روي زمين حرکت مي کند، سرعت که مي گيرد، اوج که مي گيرد، عجيب حرکت درباندش کم است و کوتاه، به خاطر اينکه خيلي قوي است. اين زيارت هم حرکت را در همان اولين جملات طوري قوي مي کند که انسان اوج مي گيرد. آن وقت در زيارت امين الله که چند جمله بيشتر نيست و بقيه اش مناجات است، مي خوانيم که: اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده و



[ صفحه 41]



عملت بکتابه و اتبعت سنن نبيه - صلي الله عليه و آله: گواهي مي دهم، شهادت مي دهم که اي امامي که مخاطب من هستي - همه ائمه - مجاهدت کردي در راه خدا حق مجاهده اي که داشته و تو مي توانستي انجام بدهي، و به کتابش عمل کردي، و از سنت پيغمبر او - صلي الله عليه و آله - پيروي کردي. پس در اين زيارت، اين به عنوان عاليترين و بالاترين فضيلت عالم ولايت، براي پرچمدار عالم ولايت - مثلا حضرت علي بن موسي الرضا - مطرح مي شود که پيروي از سنت پيغمبر کرده است. و در اين توقيع هم امام عصر - عليه السلام - با جملات جمعي و کوتاه و سازنده و پر محتوا در مورد پدرش امام حسن عسکري - عليه السلام - مي فرمايد که: پيروي پدرانش کرده است حذوالنعل بالنعل. يعني همين که: عملت بکتابه و اتبعت سنن نبيه - صلي الله عليه و آله. بعد در آنجا، در زيارت امين الله، اوج مي گيريم: اللهم فاجعل نفسي مطمئنه بقدرک راضيه بقضائک.... اللهم ان قلوب المخبتين اليک و الهه.... که خيلي چيزهاي جالبي دارد و وقت توضيحش ماه رمضان است که خيلي آدم تلطيف مي شود براي مسائل توحيدي و ولايي.... در آنجا فضيلت حضرت علي بن موسي الرضا اين است. و در اينجا هم امام عصر براي پدرشان همين فضيلت را معين مي کنند.



[ صفحه 42]



اينکه: عملت بکتابه و اتبعت سنن نبيه صلي الله عليه و آله، اين عاليترين فضيلت اخلاقي است. بالاترين فضيلت براي کسي اين است که در مقابل مولاي خودش پيرو و تابع باشد، پيرو و تابع. و معناي عبد هم همين است. مي دانيد چرا کاري که انسان در مقابل خدا انجام مي دهد مي گويند عبادت؟ عبادت يعني تسليم بلا قيد و شرط، تسليم بلا قيد و شرط. هيچ قيد و شرطي اين تسليم ندارد. البته آدم بايد اول مولويت مولايش را احراز بکند برايش ثابت بشود، بعد تسليم بلا قيد و شرط بشود. و اين تسليم مطلق و بلا قيد و شرط فقط در مقابل امام معصوم هست و پيغمبر و خدا و بس. اين تسليم فقط در مقابل اينها بايد باشد، ولي ما در زندگي معمولي خودمان خيلي تسليم بلا قيد و شرط داريم. معمولا در امور ظاهري بيشتر تسليم بلا قيد و شرط داريم تا در امور اخلاقي و باطني و معنوي. شما به يک مجلسي مي رويد، مجلس عروسي... در اينجا روي سخنم با خانمها بيشتر است تا آقايان، آقايان هم هستند کم و بيش... کجا مي خواهيم برويم؟ مجلس عروسي. بايد آنجا لباس نو آدم بپوشد، لباس خوب بايد بپوشد. نه! اين لباسم را ديده اند، يک بار ديده شده. بايد يک لباسي بپوشم که در آن مجلس کسي نديده باشد. گفته مي شود: بابا آن مجلس 500 نفر هستند! دو نفرشان ديده اند! جواب مي دهد: باشد! من نمي توانم اين را بپوشم. چون



[ صفحه 43]



همان دو نفر هم لباس مرا ديده اند، ديگر نمي توانم بپوشم.... خيلي تابع بلا قيد و شرط! اين تقليد از کيست؟ از کجاست؟... الان مي دانيد همه چيز ما ژورنال دارد، همه چيز ما بوردا دارد. همه چيز ما الگو دارد. حتي ژورنال هست براي آشپزخانه مان که آشپزخانه مان را چطوري درست کنيم. تقليد است ديگر.... بابا کي اين را گفته؟! يک روز شلوار گشارد، يک روز شلوار تنگ، يک روز کوتاه، يک روز بلند، يک روز نمي دانم پيراهن چطور، يک روز پيراهن... هيچ هم نمي گوييم چرا. هر دامادي مي خواهد برود سلماني موهاي سرش را اصلاح کند، بايد اين مدل بزند. هيچ نمي پرسد: چرا اين جوري؟ چرا اين مدلي؟ مي گويند: الان مد است که قيصري بزنيم، نمي دانم چي بزنيم. هيچ نمي پرسيم. تقليد است. اما تنها جايي که تقليد مطلق و بلا قيد و شرط بايد باشد، تقليد از امام معصوم است، چون گناه نمي کند، چون اشتباه نمي کند، در سه جهت عصمت دارد و هيچ اشتباهي در کارش نيست. و لذا بزرگترين فضيلت براي يک بنده اين است که تابع و پيرو مولايش باشد. فقيه را وقتي امام صادق - عليه السلام - مي خواهد تعريف کند چه مي فرمايد؟... وقتي شما از کسي تقليد مي کنيد، يعني قلاده خودتان را به گردن او مي اندازيد، در حقيقت سنگيني کارتان را به گردن او مي اندازيد تا



[ صفحه 44]



او سنگيني کارتان را بکشد. تقليد يعني اين، يعني قلاده به گردن کسي انداختن. (البته درستش قلاده بدون تشديد و به کسر قاف است. قلده القلاده يعني قلاده را بر گردن او انداخت. (و تقليد شرطش اين است. پنج شرط دارد تا از کسي انسان تقليد کند. اولش اين است که عميق در دين باشد، ولي کافي نيست. بعد از اينکه عميق در دين بود، يعني اسلام شناس بود به تمام معنا - يعني اسلام را از مجراي صحيح خودش شناخته بود - بايد چهار شرط ديگر داشته باشد، چنانکه مي فرمايد: فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه. بايد صيانت نفس داشته باشد، آدم سالمي باشد، روحش و نفسش پاک باشد و سلامت نفس داشته باشد. حافظا لدينه، مخالفا علي هواه، مطيعا لامر مولاه. [4] .

بايد حافظ و نگهبان دينش باشد و مخالف با هواي نفسش باشد و اطاعت از مولاي خودش و ارباب خودش بکند. بالاترين نشانه فضيلت انسان اين است که اطاعت از مولاي خودش داشته باشد. شما ببينيد وقتي ما مي خواهيم امام رضا - عليه السلام - را در کوتاهترين ملات بشناسيم، بايد جملاتي باشد که مجموع ابعاد شخصيت اين امام معصوم را که مزور شماست و شما زائرش هستيد مشخص کند، و زيارت امين الله بايد در اين چند جمله همه ابعاد شخصيت امام رضا - عليه السلام - را مشخص کند:



[ صفحه 45]



اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده و عملت بکتابه و اتبعت سنن نبيه صلي الله عليه و آله. دو جمله قبليش هم: السلام عليک يا امين الله في ارضه و حجته علي عباده. روي هم مي شود پنج جمله. اين پنج جمله همه ابعاد شخصيت امام رضا را بايد روشن کند. و يکي از بزرگترين ابعاد شخصيتشان همين است که: و اتبعت سنن نبيه صلي الله عليه و آله. لذا بايد ما سعي کنيم بنده باشيم، سعي کنيم حذوالنعل بالنعل دنبال آنها باشيم. بايد سعي کنيم رنگ بندگي بگيريم. بايد سعي کنيم دنباله رو اينها باشيم... آقا نمي پسندند، خوب نپسندند! با همه عزيزان صحبت مي خواهم بکنم، پدران، مادران، آقاياني که تازه تشکيل زندگي داده اند و - ان شاء الله - در آينده اولاد دار مي شوند، و براي جوانها، دختر و پسر: بايد روش ما اين باشد که خودمان راهي به ائمه نزديک کنيم و تا بتوانيم از آنها پيروي کنيم. براي پدران و براي مادران ملاکي که در خانه پياده مي کنيم و رويش بايد تاکيد کنيم، گفتار خدا و پيغمبر است. البته خدا و پيغمبر راجع به رنگ قالي ما، نحوه پرده ما، تعداد چراغهاي ما، نمي دانم لباس ما، شکل ظاهري لباس ما، خيلي سخت نگرفته اند. لباس شما چه رنگ باشد، چطور باشد، راجع به اينها تاکيد نکرده اند و ايستادگي نکرده اند، ولي ما بايد سعي کنيم که شکل زندگيمان را با زندگي ائمه - صلوات الله عليهم اجمعين - تطبيق بدهيم. امام زمان - عليه السلام - کي نماز صبح مي خواند؟! نماز صبح



[ صفحه 46]



لب طلايي مي خواند؟! براي شماها که نماز صبح مي خوانيد مي گويم. نماز صبح لب طلايي يعني آفتاب مي آيد بالاي ديوار و زردي آفتاب مثل اين نعلبکي هاي لب طلايي که لبش طلاست پيدا مي شود. کدام يک از ائمه، در چه زمان، نماز صبح لب طلايي خوانده اند؟! ائمه چطوري نماز صبح مي خواندند؟! چرا ما اين قدر نسبت به نماز صبح بي قيديم؟! يک چيزي شنيده ايم که اگر آدم خوابش ببرد و نمازش قضا شود، چون خواب بوده گناه ندارد. خيلي خوب، ولي آيا اين بي اعتنايي نيست؟! شما در يک دانشکده اي دانشجو هستي. استاد شما يک چيزي را پنجاه مرتبه به شما مي گويد. شما مي گوييد: ببخشيد خوابم برده بود. آيا به شما نمي گويد: شما از بي اهميتي اين جوري هستيد؟! اگر آدم اهميت بدهد، اين جوري نمي شود. چند مرتبه شده از هواپيما عقب بماني در مسافرت؟! يا از قطار؟! يا از ماشين؟! يا هيچ، يا در حد هيچ. چرا؟ براي اينکه دلمان شور مي زند. به هواپيما خيلي اهميت مي دهيم. چرا نماز صبحمان بايد قضا بشود؟! چرا بايد نمازمان را آن موقع بخوانيم؟! چرا در اول وقت که مي توانيم، بدون اينکه يک وجه شرعي و به اصطلاح يک عذر شرعي داشته باشيم، مي نشينيم گپ مي زنيم، اما نماز اول وقت نمي خوانيم؟! چرا؟! زندگي ائمه چه جوري بوده؟! اينها مسائلي است... هزاران مساله.... واقعا نحوه رفتار ما با



[ صفحه 47]



جامعه و مردم طبق گفتار ائمه است؟! طبق روش ائمه است؟! اين کينه هايي که ما داريم، اين قهر و قهر کشي هايي که ما داريم، ائمه دارند؟! کدام معصوم داريم، کدام معصوم - که در مورد خانمها بايد حضرت زهرا را مثال بزنيم و در مورد آقايان همه ائمه را - کدام معصوم با خانواده اش قهر کرده، سلام نکرده، حرف نزده، که ما از او ياد گرفته باشيم؟! کدام معصوم؟! و اين مساله را اگر بخواهيم دقت کنيم - و اتبعت سنن نبيه که حضرت اشاره مي کنند - همه شرايط و شروط زندگي ما را تشکيل مي دهد. يعني از صبح که از خواب پا مي شويم تا فردا صبح، نحوه برخورد ما، نحوه اسلام ما، نحوه غذاي ما، نحوه دست شستن ما، نحوه حمام رفتن ما، اوقات ناخن گرفتن ما، اوقات اصلاح ما، برخورد ما با پدر، برخورد ما با مادر، برخورد ما با استاد، برخورد ما با شاگرد، بر خورد ما با زن، برخورد ما با شوهر، برخورد ما با بچه، برخورد ما با خواهر و برادر، رفتار ما با جامعه، نحوه رفتار ما با گناهکاران، رفتار ما با مشرکان، با افرادي که خارج از دين هستند، با مسلمانها، در موقع فروختن، در موقع خريداري کردن... شما نگاه کنيد کجايش مثل ائمه است؟!... اگر هست خوش به حالمان. بياييد در راه استفاده از نحوه گرفتار امام عصر - عليه السلام - در مسائل اخلاق، در چند روز، رسم و رسوم و تشريفات و تشکيلات و يک نفر بنشيند روي منبر صحبت کند و ما هم مستمع



[ صفحه 48]



باشيم، بعد مجلس تمام شد برويم و... همه اينها را بريزيم کنار و در اين چند روز خودمان را در اختيار خدا بگذاريم، مهمان خدا بکنيم. سر سفره امام حسين نشسته ايم، بايد بهترين موائد آسماني و معنوي را استفاده کنيم. شما خانمي که پشت پرده در آن اتاق نشسته ايد! بايد هر منبري که شما مي نشينيد و بعد از منبر، حجابت کيپ تر از قبل از منبر باشد، نمايشت براي نامحرم بعد از صحبت بايد کمتر از قبل از صحبت باشد، قربت و تقربت به خداوند بايد بعد از صحبت بيشتر از قبل از صحبت باشد. ما بايد اين جوري باشيم، از فرصتها استفاده کنيم. بايد پيروي از سنت پيغمبر و حضرت زهرا - سلام الله عليها - کنيم. پيغمبر جلوي اصحاب از ايشان مي پرسد: فاطمه جان! نور چشم من! قوت قلب من! بگو ببينم بهترين عمل براي يک زن چيست؟ مي فرمايد که: نه مردي او را ببيند، و نه او مردي را ببيند. تنها جايي که استثناست به دست آوردن علوم ديني است و تحصيل معارف ديني است، مسائل شرعي، عقايد، اخلاق. اين استثناست، والا بهترين چيز خود پوشيدن است و حفاظت خود. شما را به خدا آقايان و خانمها! چند در صد زندگي ما مطابق با خواسته ائمه و سنت ائمه است؟! مجالس ما، مجالس عروسي ما، مجالس عقد ما، چقدرش با سنت پيغمبر پيش مي رود؟!... بله، خيلي چيزها در آن موقع نبوده، قبول است، ولي اصول هم مشخص



[ صفحه 49]



است، اصول معلوم است. آن خانمي که به خاطر شرکت در يک مجلس عروسي، نمازش قضا مي شود، آن خانمي که به خاطر شرکت در يک مجلس شوهرش را ناراضي مي کند، آن زني که به خاطر شرکت در يک مجلس عروسي ناخنش را به نامحرم نشان مي دهد در حالي که زينت کرده،.... اينها چيست؟! چطور مي شود اينها؟!... چقدر از راه ائمه دور مي افتيم؟!.... هر کدام از ما نام امام عصر - عليه السلام - که ميان مي آيد، حقيقتا احساس محبت و دوستي مي کنيم. همه ما در اين، ريا نداريم. در اينکه ما حضرت را دوست داريم و احساس محبت مي کنيم، ريا نداريم. ولي بايد خودمان را به آن حضرت نزديک کنيم، زنمان و مردمان. امام عصر - عليه السلام - در شبانه روز چقدر قرآن مي خواند؟! اين آقايان، اين خانمها، تازه ازدواج کرده ها، مجردها، غير مجردها، همه، در شبانه روز چقدر قرآن مي خوانيم؟! چقدر با قرآن آشنا هستيم؟! شما هيچ مي دانيد که در شبانه روز انسان يک مقداري قرآن بخواند، چقدر براي تلطيف و تنظيف روحيه اش موثر است؟! چقدر ما از قرآن عقب افتاده ايم! قرآن را ساده نمي توانيم بخوانيم. چرا؟ براي اينکه تمرين نکرده ايم. تصميم بگيريم هر روز بعد از نماز صبح، ده آيه، بيست آيه، يک صفحه قرآن بخوانيم. چرا همه را گذاشته ايم کنار؟!



[ صفحه 50]



هر چه صحبت مي کنيم، مي گويد: از پنج صبح، شش صبح مغازه هستم تا نه شب. بي خود مغازه هستي! کدام دين، کدام آيين گفته که ما عوض اينکه سه قسمت کنيم اوقاتمان را براي استراحت، براي عبادت، براي تجارت و کار، همه اوقاتمان را اختصاص دهيم به کار؟!... خدا هم برکتش را از ما مي گيرد. اين را بدانيد شما اگر معمولي کار کنيد، روزي هشت ساعت، روزي هفت ساعت، روزي شش ساعت، خدا به همان اندازه روزيتان را مي رساند. روزي پانزده ساعت مي روي در مغازه، يا تجارت خانه، يا دانشگاه، يا دندانسازي، يا هرچي، هر رشته اي که داريد... خوب، خدا برکتش را از ما مي گيرد، به همان اندازه روزي ما مي رسد. چرا تقسيم نمي کنيم؟! چرا وقتي را براي خودت قرار نمي دهي؟! همه اينها براي ديگران است! به خدا براي ديگران است! همه فعاليتهاي مادي که ما مي کنيم، براي ديگران است. براي خودت چقدر فعاليت مي کني؟! در سال چند دست لباس آدم مي پوشد، چقدر خوراک آدم لازم دارد، چقدر جا براي نشستن لازم دارد، اين براي خودمان است، بقيه اش همه براي وارث است، يا براي بچه هاست، يا نه، يک مقدارش براي بچه هاست، يک مقدار براي مردم. اينکه مي گويي: من بايد اتاق آبرومند داشته باشم و... اين يعني مردم. پس يک مقدار براي مردم است، يک مقدار براي بچه ها.



[ صفحه 51]



پس در حقيقت خودمان را به آب و آتش مي اندازيم براي ديگران. اما وقتي به خودمان مراجعه مي کنيم، لحظه اي که مرگ مي آيد، آن وقت مي گوييم: رب ارجعون، لعلي اعمل صالحا فيما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون. [5] .

تازه بيدار مي شويم و مي خواهيم جبران کنيم، ولي ديگر دير شده است.... من به اين جوانها مي گويم. يک دوستي داشتم اخيرا - اخيرا که مي گويم يعني دو سال پيش - تمام دوره هاي مقدماتيش تمام شد. مي خواست مطب داندانپزشکي باز کند در تهران. آمد منزل ما. گفتم: آقا جان يک نصيحت برايت دارم. تو در هر هفته که 7 روز است، اگر 9 روزش را از صبح ساعت 4 تا شب ساعت 12 کار کني، مشتري هست و مريض مي آيد. درست است؟ گفت: بله. گفتم: تو رفيق و دوست و آشنا زياد داري، متدين هم هستي، خيلي به سراغت مي آيند. به زودي همه وقتت پر مي شود. ولي زن و بچه هم داري، دين هم داري، متدين هستي، احتياج به معلومات مذهبي داري، و تو احتياج داري که همان طور که تو مي خواهي داندانهاي مردم را سرويس کني و تصحيح کني، عقايد خودت تصحيح شود و اخلاق خودت تذکر داده شود. پس يک وقتي براي خودت بگذار.



[ صفحه 52]



چند ماه بعد که خودم رفتم براي اصلا دندانها، گفتم: چطور است؟ گفت: حرفي که گفتي به گوشم هست. پنج شنبه هايم را گذاشته ام بيايم تفسير. جمعه هايم را گذاشته ام براي زن و بچه ام و به هيچ کس وقت نمي دهم. گفتم: حتي من هم که از نزديکترين دوستانت هستم، اگر وقت خواستم وقت نده. احتياج داري. همه اينها براي ديگران است. براي خودت آن چيزي است که همراه خودت مي بري. هيچي از اينهايي که ما داريم مال ما نيست. شما خيال مي کنيد اينهايي که ما داريم مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمي توانستند از ما جدا کنند. خانه مال ما نيست. در سند اسم شما را نوشته اند. چهار روز ديگر پاک مي کنند به اسم يکي ديگر مي شود. اعتباري است. لباسها مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمي توانستند از ما جدا کنند. مال ما نيست، از ما جدا مي کنند.... از لباس نزديکتر، چشم و ابرو و صورت و قد و هيکل و زيبايي و مو و اينها، هيچ کدام مال ما نيست. اگر اين موها مال ما بود، مثل من به سن من که مي رسيد موها نمي ريخت. اگر زيبايي مال ما بود، هيچ وقت اين زيبايي را از ما نمي گرفتند در سنين بالا. اگر چشمها مال ما بود، کرمها در عالم برزخ و در عالم قبر نمي خوردند. اينها مال ما نيست و از ما مي گيرند. فقط يک چيز مال ماست. و ان ليس للانسان الا ما سعي. اين لام لام ملکيت است. يعني: براي



[ صفحه 53]



انسان نيست مگر کارش، کاري که کرده و قبلا فرستاده. و ان سعيه سوف يري [6] به زودي سعيش مجسم مي شود. نگاهها در آنجا متبلور و متجسم مي شود، و صحبتها، خيالات، افکار.... عزيزان من! دوستان من! برادران من! خواهران من! فرصت به سرعت برق از دست ما مي رود و ما بنده هستيم و مولاي ما امام زمان - صلوات الله عليه - زندگيش اين جوري که ماها زندگي مي کنيم نيست. ما محبت داريم. بحث ندارد. و - ان شاء الله - همين محبت در روز قيامت، در دنيا و برزخ و آخرت، نجات دهنده ما خواهد بود، اما بياييم و در اين مجالس رسم و تشريفات را کنار بگذاريم، بنايمان باشد بر پيروي از ساحت مقدس آن حضرت و آباء گراميش در به دست آوردن سننشان و عمل به سنتشان، همان طوري که به علي بن موسي الرضا خطاب مي کنيم که: شهادت مي دهم که تو پيروي از سنت پيغمبر کردي. فرصت گذشت. يک بخش ديگر از اين توقيع ماند که - ان شاء الله - فردا شب براي شما توضيح مي دهم. يک بار عرايضم را از اول به قول شما امروزي ها رويو مي کنم. عرض کردم يک اصل در روانشناسي هست به نام اصل محاکات. يعني آدم دلش مي خواهد که يک قهرماني براي خودش قرار بدهد و خودش را به شکل آن قهرمان در بياورد. خداوند بر اساس اين خاصيت ذاتي و فطري ما، براي ما



[ صفحه 54]



چهارده قهرمان قرار داده که اين چهارده قهرمان را خودش ساخته و خودش هدايت کرده. و اينها معصومين هستند، معصومين چهارده گانه. ما دلمان مي خواهد مثل آنها باشيم. محبوب حي و حاضر ما که هم جسما و هم روحا حي و حاضر است - اگر چه از چشمان ما پنهان است - وجود مقدس حضرت بقيه الله - روحي و ارواح العالمين له الفداء - است. ايشان امام ماست و ما دلمان مي خواهد که به شکل و به رسم ايشان زندگي کنيم. براي به دست آوردن رسم و شکل زندگي ايشان، بايستي با گفتارها و اعمال و کردار ايشان آشنا بشويم. به خاطر همين، در اين سه شب که مجلس اينجا بود، قرار گذاشتيم که با گفتارهاي ايشان آشنا شويم. يکي از توقيعات آن حضرت را که توقيعي بود به عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان پسرش، مورد بحث قرار داديم. دو قسمتش را ترجمه کرديم و صحبت کرديم. يک قسمتش که اخلاقيات بيشتر دارد مي ماند براي فردا شب. ما معمولمان اين است که روضه را از روي کتاب مي خوانيم. اين هم از کندي ذهنمان است. چون بلد نيستيم حفظ کنيم - فرض کنيد - و از روي کتاب محکمتر و متقن تر است و باب ما تنبلهاست. من يک روايت از رواياتي را که راجع به حضرت ابي عبدالله الحسين - عليه السلام - است مختصر مي خوانم در فضيلت



[ صفحه 55]



امام حسين و معنا مي کنم. روايت از ريان بن شبيب است. ريان بن شبيب در زمان حضرت رضا - عليه السلام - زندگي مي کرده. ريان مي گويد: دخلت علي الرضا - عليه السلام - في اول يوم من المحرم: در روز اول محرم وارد منزل حضرت رضا شدم. فقال لي: يابن شبيب، ا صائم انت؟ فرمود: اي ريان بن شبيب، روزه هستي امروز؟ عرض کردم: نه. فرمود: امروز روزي است که در آن روز زکريا از خداي خودش پسر خواست و خدا هم دعاي او را مستجاب کرد و حضرت يحيي را به او داد و در حالتي که مشغول نماز بود در محراب، ملائکه به امر خدا او را ندا دادند: ان الله يبشرک بيحيي. [7] .

پس کسي که امروز روزه بگيرد و سپس از خدا بخواهد، دعايي بکند، خدا دعاي او را مستجاب مي کند. سپس فرمود: اي ابن شبيب، محرم ماهي است که اهل جاهليت در گذشته اين ماه را محرم الحرام مي گفتند. زيرا که ظلم و جنگ را در آن به خاطر حرمت اين ماه حرام مي دانستند و نمي گذاشتند که کسي جنگ کند و ظلم کند و کشت و کشتار کند. اما فما عرفت هذه الامه حرمه شهرها و لا حرمه نبيها - صلي الله عليه و آله: اما امت پيغمبر نه حرمت ماه را نگه داشتند و نه حرمت پيامبرشان را



[ صفحه 56]



نگه داشتند. لقد قتلوا في هذا الشهر ذريته: ذريه پيغمبر را در ماه محرم به قتل رساندند و سبوا نساءه: زنانشان را به اسارت بردند. و انتهبوا ثقله: غارت کردند اساس او و خيمه هاي او را. فلا غفر الله لهم ذلک ابدا: خدا هرگز گناهشان را نبخشد! يابن شبيب، ان کنت باکيا لشي ء فابک للحسين بن علي بن ابي طالب - عليه السلام: اگر مي خواهي براي چيزي اشک بريزي، براي حسين بن علي اشک بريز. چرا؟ فانه ذبح کما يذبح الکبش: زيرا حسين را مانند گوسفندي که سر مي بريدند، سر بريدند. و قتل معه من اهل بيته ثمانيه عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون: [8] .

و با او هجده مرد از خانواده اش که در دنيا نظيري بر ايشان نبود کشته شدند و جسمشان پاره پاره شد....



[ صفحه 57]




پاورقي

[1] ذاريات/55.

[2] ر. ک: بحار الانوار ج 23 باب الاضطرار الي الحجه.

[3] بحار الانوار 181:53.

[4] بحار الانوار 88:2.

[5] مومنون/99 و 100.

[6] نجم/39 و 40.

[7] آل عمران/39.

[8] امالي صدوق/112.