بازگشت

امامت


هنگاميکه به سال 260 ه. ق، پدرش از دنيا رفت، امامت به او سپرده شد. و از آن هنگام که پنج ساله بود تا کنون، امام امت است. به امامت رسيدن آن حضرت در سنين کودکي، ممکن است



[ صفحه 20]



مايه برانگيختن تعجب شود. اما بايد دانست که ولايت و امامت همچون پيامبري، از جانب خداست. و او به هر که، شايسته باشد، اين مقام را مي دهد. سيد صدر الدين صدر، در اين خصوص مي گويد: مهدي منتظر، آنگاه به منصب بزرگ امامت نايل آمد، که پنج ساله و کودکي نابالغ بود... آيا اين درست است؟ يا امامت بايد به مردان بالغ برسد؟ بايد دانست که امور رسالت و نبوت و امامت و خلافت به دست خداي متعال است و مردم در آن اختياري ندارند... و خداوند قادر است شرايط رسالت و امامت را در يک کودک گرد آورد. به امامت رسيدنه حضرت ولي عصر (ع) در سنين کودکي، مسئله تازه اي نيست چرا که قرآن بيان مي کند که حضرت يحيي در طفوليت پيامبر شد: اي يحيي، با عزمي راسخ کتاب را در دست گير، و ما حکم پيامبري را در کودکي به او داديم. [1] و عيسي بن مريم در گاهواره به سخن آمد و گفت: من بنده خدايم، که به من کتاب دارد و پيامبرم نمود. [2] همچنين در ميان امامان شيعه، امام جواد (ع) و امام هادي هنگامي به امامت رسيدند که تقريبا هشت ساله بودند، و پدرش امام عسکري (ع) به هنگام آغاز امامت بيست ساله بود. از سوي ديگر، تاريخ زندگي امامان، يعني حکايت علم و عمل اين بزرگمردان در مسائل ديني، خود بزرگترين دليل شايستگي



[ صفحه 21]



آنهاست. همگي ائمه، در هر سني، بخاطر فزوني شگفت انگيز علمي بر ديگران و مبارزاتشان کانون توجهات شيفتگان حق بوده اند. بعنوان نمونه، شيوه کسب خبر از دشمن و مبارزات پنهان و آشکار امامان، شاهکار روشهاي مبارزه است. با وجود اختناق حاکم در زمان خلفا [3] ، آنچه جسته و گريخته بدست تاريخ نويسان افتاده، حکايت اين روش هاي مبارزاتي است. در ميان اين روايات تاريخي مثلا از زندگي امام جواد (ع) در دوران کودکي و موقعيت هاي حساس و اتخاذ روش صحيح و به جا، مي توان نشانه يافت.



[ صفحه 22]




پاورقي

[1] سوره مريم - آيه 12.

[2] سوره مريم - آيه 30.

[3] خلفاء خصوصا در مورد شيعه و امامانشان، بخاطر سابقه طولاني و هميشگي مبارزات سياسي، و اختناق بيشتري را معمول مي داشتند. تقريبا همگي امامان در زندان يا تحت نظر و مراقبت شديد ماموران حکومتي، زندگي خويش را مي گذراندند. خلفا از انواع روش ها براي خوار کردن شيعيان و رهبرانشان سود جسته اند و بسا که مردم را به جنگ عليه آنان تحريک مي کردند. يا به بهانه هاي گوناگون سعي به خوار کردن و بي مقدار نمودن شيعه و امامانش در نزد مردم نموده اند. بعنوان نمونه، سخنان عبيدالله بن خاقان شاهد خوبي است، وي گفته است: من در سر من راي (سامراء) مردي همچون حسن بن علي بن محمد بن رضا (ع) نديديم و در ميان بني هاشم مردي به وقار و آرامي و شرافت و بزرگي او نيافتم... روزي نزد پدرم نشسته بودم که خادم وارد شد و گفت: ابومحمد بن رضا پشت در است. پدرم به صداي بلند گفت: به او اجازه ورود دهيد. من از اينکه خادمين در مقابل پدرم نام فردي را با کنيه بردند، شگفت زده گشتم، چرا که در حضور او فقط نام خليفه يا ولي عهد با کنيه برده مي گشت. چون ابومحمد وارد شد، او را جواني گندم گون نيکو قامت و زيبا روي و با عظمت يافتم. پدرم برخاست به استقبالش رفت و او را در آغوش گرفت و چهره و سينه و شانه هايش را بوسيد و دست او را گرفت و بر جايگاه خود نشاند و خود در کنارش نشست. من هرگز نديده بودم که او با شخصي چنين برخورد نمايد. پدرم به سخن مشغول شد، به چهره ابومحمد مي نگريست، حرف مي زد و در ميان صحبت بارها مي گفت: پدر و مادرم فداي تو باد. در همين هنگام به پدرم خبر دادند که برادر معتمد، خليفه عباسي، به ديدار او آمده است. پدرم فرمان داد پرده اي کشيده و او را از پشت پرده از خانه خارج کنند تا موفق او را نبيند. آن گاه او را در آغوش گرفت و بدرقه کرد. من که بسيار به شگفت آمده بودم به خدمتکاران گفتم: اين مرد که بود؟ چرا به او اين چنين احترام نموديد؟ گفتند: مردي علوي است بنام حسن بن علي و به فرزند رضا معروف است. تعجبم افزون شد. تا انکه پس از نماز شامگاهي که پدرم به کارهايش ميرسيد، پيش او رفتم و از آن مرد علوي پرسيدم. جواب داد: او امام رافضي هاست. نامش حسن بن علي و معروف به فرزند رضا مي باشد. بعد از سکوت ادامه داد: اگر خلافت از دست بني عباس خارج شد از بني هاشم کسي جز اين مرد شايسته آن نيست چرا که فضل و پاکي و زهد و بندگي و خوشخوئي او، بي نظير است. پدرش نيز چنين بود. از آن پس از هر که درباره او پرسيدم، جز به بزرگي او را ياد نکردند. پس مقامش نزدم افزون شد چرا که ديدم دوست و دشمن، هر دو از او به نيکي و تحسين نام مي برند.

ارشاد شيخ مفيد.