بازگشت

و ثبتني علي طاعة ولي امرک...


و ثبتني علي طاعه ولي امرک الذي سترته عن خلقک و باذنک غاب عن بريتک و امرک ينتظر و انت العالم غير المعلم بالوقت الذي فيه صلاح امر وليک في الاذن له باظهار امره و کشف ستره فصبرني علي ذلک حتي لا احب تعجيل ما اخرت و لا تاخير ما عجلت و لا کشف ما سترت و لا البحث عما کتمت و لا انازعک في تدبيرک و لا اقول لم و کيف و ما بال ولي الامر لا يظهر و قد امتلات الارض من الجور و افوض اموري کلها اليک.

ترجمه: و مرا ثابت دار بر طاعت ولي امرت که او را پنهان داشته اي از خلقت، و او به اذن تو از آفريدگانت غايب گشته و در انتظار امر تو است، و تو داناي بدون معلم هستي به وقتي که صلاح ولي امرت در آن است، در اذن دادن به او



[ صفحه 28]



در اظهار امرش و پرده بر گرفتن از خودش، پس مرا در برابر آن شکيباساز تا دوست نداشته باشم تعجيل چيزي را که تو آن را به تاخير انداختي و تاخير چيزي را که تو در آن تعجيل فرمودي، و نخواهم پرده برداري از آنچه تو پوشانيده اي و کاوش نکنم چيزي را که تو آن را مکتوم داشته اي و با تو در تدبيرت نستيزم و نگويم: براي چه، و چگونه، و چه شده است ولي امر را که ظاهر نمي گردد، در حالي که زمين پر از جور و ستم شده است؟ و همه کارهايم را به تو مي سپارم.

شرح

مقصود از ثابت ماندن بر طاعت حضرت ولي امر - صلوات الله عليه - ثابت ماندن بر طاعت رسول خدا و ائمه طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين - است، زيرا امام زمان - عليه السلام - در ظاهر نيست که امر يا نهي فرمايد. و هر شيعه اي که در زمان غيبت عمل به وظيفه کند و به تطهير نفس بپردازد، به نسبت کوشش خود مورد اشراف خاص امام زمان - صلوات الله عليه - قرار مي گيرد، چه خود آن اشراف را بفهمد يا نفهمد. اين فقير بارها در مباحث و دروسي که براي دوستان داشته ام گفتم: بالاترين آرزوي هر شيعه پاک و خالصي، زيارت وجه الله يعني طلعت نازنين ولي عصر - صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين - است، و شکي در اين نيست. لکن بايد توجه داشت به اينکه مهم تر از زيارت حضرت، راضي بودن



[ صفحه 29]



آن مولاي عالم از ما است، و بالاترين مقام براي يک شيعه همان است. مساله زيارت و تشرف را با همه عشق و شوري که نسبت بدان داريم بايد به خودشان بسپاريم، چنانکه در همين دعاء در فرازهائي که اکنون به شرح آن اشتغال داريم خوانديم: و افوض اموري کلها اليک. مرحوم والد - قدس الله نفسه الزکيه - که از کبار اولياء و علماء بود، سرگذشت يک تائب را (کسي که توبه کرده بود و داستان مفصلي داشت) برايم نقل فرمود. اجمال آن تفصيل اين بود: فردي از شيعيان پس از عمري ارتکاب به معاصي و حب رياست متنبه مي گردد و توبه مي کند، البته توبه او توبه حقيقتي بوده، و پس از مختصر سرگرداني، به خدمت حضرت خاتم السفراء الالهيين - صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين - شرفياب مي گردد بدون اينکه حضرتش را بشناسد. امام - عليه السلام - نشاني يکي از علماء رباني آن زمان را به او مرحمت مي فرمايد و او را روانه خانه آن عالم مي سازد. شخص تائب آن عالم را پيدا مي کند و پس از چند روز حشر و نشر و رفت و آمد، آن عالم از قرائن در مي يابد که اين شاگرد فرستاده امام زمان - عليه السلام -، توضيحي به او نمي دهد، مي گويد: اگر آن آقا را (آقائي که نشاني مرا به تو داده) ملاقات کردي بگو استادم سلام رساند و گفت: من مي توانم به خدمت شما شرفياب شوم؟ پس از آن گفت و گو با فاصله کم يا زياد، شاگرد، امام - عليه السلام - را مي بيند، البته بدون اينکه بشناسد، و پيام استاد را به عرض مبارک مي رساند،



[ صفحه 30]



امام - عليه السلام - قريب به اين مضامين مي فرمايند: به او بگو ما از تو راضي هستيم، ولي فعلا صلاح نيست تو مرا ببيني. مساله زيارت حضرت در طول غيبت کبري براي هزاران نفر اتفاق افتاده ولي همگي حساب و کتاب دقيقي داشته و مانند کارهاي روزمره دنيا ما نيست که روي آن نظر بدهيم. اصل همان ثابت بودن بر طاعت حضرت ولي امر - صلوات الله عليه - است که در اول اين فرازها خوانديم و ثبتني علي طاعه ولي امرک. و همان گونه که پيشتر اشاره شد، اشراف خاص امام زمان - صلوات الله عليه - فقط با اطاعت از دستورهاي رسول اکرم و ائمه معصومين - صلوات الله عليهم - حاصل مي گردد، چه اين اشراف را بفهميم يا نفهميم:



گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزي

گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي



رزق معنوي هم در همان جا است. فافهم. با دقت در اين فرازها معلوم مي شود که پاره اي سخنان زائد که بعضي تفوه به آنها مي کنند ممنوع و قدغن اعلام گرديده است، هر چند از روي محبت باشد. مانند اينکه: امام زمان - عليه السلام - چرا ظهور نمي کند؟ مگر نگفتند: زمين وقتي پر از ظلم و جور شد حضرتش ظهور مي کند؟ امام زمان در کدام منطقه زندگي مي کند؟ آيا امام زمان - عليه السلام - همسر و فرزندان دارد؟ شيعه منتظر بايد از اين قبيل سخنان بي فائده و بي مورد اجتناب کند،



[ صفحه 31]



چيزي که خدا آن را مکتوم داشته و پرده بر آن کشيده، خلاف خضوع عبوديت است بندگان در مورد آن سخني گويند، و لا البحث عما کتمت اشاره به همان است. منتظر، عوض اين قبيل سخنان، بايد امام - عليه السلام - را دعا کند، به دعاهايي که از خود معصومين - عليهم السلام - به ما رسيده. ادعيه غيبت امام عليه السلام هر کدام يک درياي نور است، اسرار توحيد و رموز ولايت و صدها نکته اخلاقي و عرفاني و اصول سير و سلوک در اين دعاها مستتر و مندرج است، شيعه و يک منتظر واقعي بايد از اين ادعيه بهره يابد، با تعمق در مضامين آنها بنگرد، آخر اين همه دستور که در زمان غيبت به ما داده شده، اين دعا را بخوانيد، فلان عمل انجام دهيد - نعوذ بالله - بي جهت و بي حکمت نيست، منتظر بايد با پاکي و تقوي به اسرار اين دستورها برسد. اين اسرار از عقل من و امثال من خارج است. - رزقنا الله تعالي - و اگر نرسيد تعبدا قبول کند و عمل نمايد. دخالت هاي غير عالمانه در مسائل امام زمان - عليه السلام - و عوامانه ساختن و مبتذل نمودن آنها حرام است. ما در اين باره درد دل بسيار داريم و در اينجا نمي توانيم همه آنها را مطرح سازيم، فقط اجمالا عرض مي کنيم: همان گونه که پيش از اين هم اشاره کرديم، در طول غيبت کبري، هزاران نفر امام زمان - عليه السلام - را رويت نموده اند و شکي در اين نيست، لکن اين دليل نمي شود بر اين که ما سخن هر



[ صفحه 32]



صاحب ادعايي را بپذيريم، و - نعوذ بالله - امام زمان ديدن را بي در و پيکر قلمداد کنيم، گاهي شنيده مي شود که در مورد فردي، خيلي آسان مي گويند: او رابطه مستقيم با آقا دارد - و اينجا است که دکان ها باز مي شود و عده اي مطرح مي شوند. خدا را شاهد و گواه مي گيرم که روي سخن با شخص خاص يا گروه خاصي ندارم. من به عنوان يک برادر دلسوز و يک طلبه بي مقدار هشدار مي دهم به آن کساني که از عشق مردم به ساحت مقدسه امام زمان - روحي فداه - سوء استفاده مي کنند، به فضل الهي يقين دارم به اينکه اگر کسي عالما و عامدا از عشق مردم به امام - عليه السلام - سوء استفاده کند، و حرفهاي بزرگتر از دهان خود زند و در مسائلي که بوئي از حقيقت آنها نيافته دخالت کند، نزد امام زمان رو سياه بوده و حضرتش از او ناراضي است. اکنون پس از اين هشدار لحظاتي با خود خلوت کنيد و از خودتان بپرسيد: آيا سلطنت عالم از آن ما باشد ولي امام زمان - عليه السلام - از ما ناراضي باشد، سودي دارد؟ تا چه رسيد به چند آفرين و احسن يا منافعي ناپايدار و زود گذر، عاقل را اشارتي کافي است. و الله يقول الحق و هو يهدي السبيل.

يک نکته نحوي

در آنجا مي گويد: و افوض اموري کلها اليک در نسخ تصحيح شده (افوض) مرفوع نوشته شده. در اين صورت (واو) در (و افوض) بايد واو استيناف محسوب گردد. فقير عرض مي کند: بعيد نيست که واو، واو عطف



[ صفحه 33]



باشد و (افوض) عطف به (لا احب) شود، و در اين صورت (افوض) منصوب خوانده مي شود.