بازگشت

اساسي ترين شرط انقلاب جهاني


يکي از قوانين نامتغير و سنن حاکم بر جهان هستي، رابطه



[ صفحه 42]



شماره صفحه: تاثير فاعل با قابل (پذيرنده) است. طبق اين قانون، هر فاعلي به مقداري مي تواند عمل کند که ماده پذيراي فعل، ظرفيت و قابليت داشته باشد. يک استاد و معلم دانشمند و ماهر، تا حدي مي تواند به شاگرد و متعلم سواد و علم بياموزد که او قابليت و ظرفيت داشته باشد. معلم در جلسه درس، در مقابل همه شاگردان يکنواخت تدريس مي کند، ولي هر شاگردي به مقدار ظرفيت خودش دريافت مي کند و مي يابد. تفاوت در تعليم نيست، بلکه تفاوت در ظرفيت ها و قابليت ها است. يک مهندس ماهر و هنرمند، تا آنجا مي تواند آثار علمي و هنري خودش را پياده کند که مواد قابل داشته باشد. مثلا طلاي خالص و يا گل خالص، قابليت پذيرش اثر و فعل هاي مهندس ساختمان را ندارد. اين قانون آن چنان کلي و عمومي است که در سراسر نظام خلقت و آفرينش استثناء ندارد. در اصطلاح فلاسفه، قوه عبارت اس از صفت تاثير در غير (موثر بودن)، و فعل عبارت است از انفعال (متاثر شدن) و اثر پذيري آن غير از ناحيه آن موثر. و چه بسا از قوه به فاعل و از فعل به قابل تعبير مي شود. و مي گويند: شي ء واحد، هم فاعل و هم قابل نمي شود، و تقابل بين قوه و فعليه از ضروريات واضحه است. (اسفار / 5:3).

از مطالب مسلم و حتمي از نظر علمي اينست که: هر عملي از هر فاعلي بخواهد صادر شود، منوط به بودن قابليت است. بايد مورد و محل صدور عمل، قابليت پذيرش عمل فاعل را داشته باشد. اگر مهندسي در رشته خودش به آخرين مرحله مهارت هم رسيده باشد، بدون داشتن مواد لازم نمي تواند يک آپارتمان مجهز را تحويل دهد، و



[ صفحه 43]



اين ناتواني نه از جهت نقصان در فاعل است، بلکه از جهت نبود قابليت است. لذا گفته اند: شرايط فاعل و قابل بايد هر دو تمام باشد، تا اثر و فعل ظاهر گردد: ان القوه الفاعليه المحدوده اذا لاقت القوه الانفعاليه المحدوده وجب صدور الفعل منها. (اسفار / 10:3).

طبق اين قاعده و قانون، بهره گيري از فيض عام پروردگار، و استفاده از رحمت واسعه حق، بستگي دارد به مقدار قابليت و لياقت هر فرد. و اين يک اشتباه و غلط بزرگ است که کسي بگويد: خداوند لطفش و رحمتش را از من دريغ نموده است. اين قانون کلي و سنت لا يتغير در جهان طبيعت، دو نما و دو نمونه بسيار واضح و آموزنده دارد: