بازگشت

حذف تجمل گرايي


در جامعه جهاني اسلام تجمل گرائي و افراط در مصرف و خوش گذراني و تکلف در پذيرائيها و ميهمانيها و مراسم ديگر و لباس و پوشاک و مرکب و مسکن و... مطرود است. اموري که در زمان ما عامل مهم دشواري زندگي و کمبود عوائد از هزينه و مخارج است که حتي در مراسمي که براي اموات برگزار مي شود نيز رقابت در پذيرائيهاي کمر شکن رايج شده است، بطوري که مصيبت صاحب عزا دو چندان مي شود - در حالي که هزارها جوان دختر و پسر بي همسر، بواسطه فقر از زندگي زناشوئي و تشکيل خانواده محروم هستند و مفاسد اجتماعي گوناگون آن، سعادت همه جامعه و امنيت را تهديد مي نمايد، ملاحظه مي شود که برخي مرفهان در مجلل ترين هتلها مبالغي که با آن مي شود خانواده هائي را از فقر نجات داد صرف مي نمايند، روشن است وقتي در جامعه اين گونه امور افتخار و احترام آفرين باشد فسادهاي بسيار گريبانگير آن جامعه مي شود.



[ صفحه 36]



تحريم اسراف و تبذير و تشويق به اقتصاد و ميانه روي و هدايت مردم به استفاده هاي صحيح از مال و سرمايه که موجب استحکام بنيان اجتماع و بي نيازي از بيگانگان مي شود و تعاليم بسيار ديگر همه در کنترل اين گرايش مردم به تجمل پرستي و حفظ اعتدال موثر است. از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت است: نحن معاشر الانبياء و الاولياء براء من التکلف. [1] ما گروه پيغمبران و اولياء از تکلف بيزاريم. در سيره پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در ساده زيستن و دوري از تجملات حکايتهاي آموزنده بسيار است که با توجه به آنها نمي توان کساني را که تجملات خانه و اطاق و نيز محل کارشان بسا به ميليونها بالغ مي شود و در انواع تنعمات خارج از اندازه و غير لازم و بلکه لغو با وسايل تفريحي و سرگرمي گرانبها غرق و غافل زندگي مي کنند، براستي تربيت شده مکتب آن حضرت شمرد. پيشوا و پيامبري که وقتي پس از بازگشت از سفر وارد خانه يگانه فرزند عزيزش - که از بس او را دوست مي داشت هر وقت از سفري مي آمد اول به ديدار او مي شتافت و در هنگام عزيمت به سفر آخرين کسي را که با او وداع مي کرد او بود - شد و به ديدار او رفت، پرده هائي که بر در خانه دختر عزيزش آويخته بود مشاهده کرد، از خانه بيرون آمد، وقتي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) آن پرده ها را نزد آن حضرت مي فرستند که به اهل صفه و يا فقراء بدهد، خوشحال و مسرور مي شود و مي فرمايد: فداها ابوها. معلوم است چقدر به زندگي دور از تکلفات و ساده اهميت مي داده است. او همان بزرگواري است که وقتي با آن همه عظمت و شوکت و قدرت



[ صفحه 37]



مکه را فتح مي کند در حالي که آن لشگر مجهز را - که از جهت تجهيزات و نفرات تا آن زمان شبه جزيره بخود نديده بود - زير فرمان داشت و همه اشراف مکه افتخار مي کردند که از او مانند بزرگترين ابر قدرتها با تشريفات و غذاهاي رنگارنگ و سفره هاي گسترده پذيرائي نمايند، در چنين موقعيتي آن بنده خالص و خاص و متواضع خدا در آن روز بزرگ و تاريخي به خانه ام هاني دختر مکرمه ابوطالب و خواهر اميرالمومنين علي عليه السلام مي رود - که بر حسب بعض اخبار همان خانه اي است که معراج و عروجش به عالم بالا از آنجا واقع شد - وقتي وارد بر او شد و تقاضائي را که او در مورد پناهندگان به خانه اش داشت، پذيرفت. فرمود: هل عندک من طعام ناکله؟. آيا طعامي داري که از آن بخوريم؟ عرض کرد: ليس عندي الا کسره يابسه و اني لاستحيي ان اقدمها اليک. غير از نان پاره هاي خشک ندارم و من حيا مي کنم که با آنها از شما پذيرائي کنم. فرمود: هلمي بهن. همان نان پاره ها را بياور. و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن نان پاره ها را در مقداري آب تليک کرد، ام هاني قدري نمک هم حاضر کرد سپس فرمود: هل من ادام؟. آيا نان خورش است؟



[ صفحه 38]



ام هاني عرض کرد: غير از مقداري سرکه چيزي حاضر نيست، فرمود: بياور آن را سپس آن را بر روي آن نانها ريخت و از آن ميل فرمود، پس از آن حمد خداي عز و جل را بجا آورد و فرمود: نعم الادام الخل يا ام هاني لا يقفر بيت فيه خل. خوب نان خورشي است سرکه، خانه اي که در آن سرکه باشد خالي از نان خورش نيست. [2] اميرالمومنين علي عليه السلام نيز همين سيره و روش را داشت، در وقتي که خلافت ظاهري هم در اختيار او قرار گرفت معاش و لباس و برخورداريهاي او از دنيا همان بود که همه شنيده و خوانده ايد. روزي احنف بن قيس بر معاويه وارد بود، هنگامي که سفره انداختند در آن همه رنگ غذا ديده مي شد که احنف از آنها تعجب کرد، از آن جمله يک رنگ غذائي بود که احنف آن را نشناخت، از معاويه پرسيد، در جواب گفت: اين روده هاي مرغابي است که از مغز آن را پر کرده، و با روغن پسته سرخ شده و شکر بر آن پاشيده اند، احنف به گريه افتاد، معاويه از سبب گريه او پرسيد، گفت: بياد علي عليه السلام افتادم که روزي در خدمت او مشرف بودم وقتي هنگام افطار شد از من خواست که در خدمتش باشم، انباني سر به مهر نزد او آوردند، پرسيدم در اين انبان چيست؟ فرمود: آردي است از سبوس جو، از سر به مهر بودن آن پرسيدم: فرمود، مي ترسم حسن يا حسين آن را به روغن مخلوط نمايند [3] علي عليه السلام خودش لباس خود را وصله مي زد وقتي ابن عباس آن حضرت را در حال اصلاح کفش خود ديد، به ابن عباس فرمود:



[ صفحه 39]



ما قيمه هذا النعل؟. اين کفش چقدر قيمت دارد؟ عرض کرد: لا قيمه لها. بهائي ندارد. [4] فرمود: و الله لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقا و ادفع باطلا. [5] بخدا سوگند اين کفش بي قيمت از امارت و فرمانروائي بر شما نزد من بهتر است مگر آن که حقي را بپا دارم يا باطلي را دفع کنم. يعني اين منصب و مقام وقتي ارزشي دارد که صاحب آن با آن اقامه حق و دفع باطل نمايد، در جامعه موعود حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) نيز برنامه همين است و سيره آن حضرت همين سيره است، در احاديث آمده است: ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ و ما طعامه الا الجشب. [6] .

تذکر و رفع اشتباه

مفهوم اين ويژگيهاي جامعه اسلامي و سيره هاي حضرت



[ صفحه 40]



پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام اين نيست که نبايد از نعمتهاي الهي و جمال حيات دنيا که جلوه هاي آن بسيار است و بي شمار و بر جمال خداوند جمال آفرين دلالت دارند بهره گرفت يا بکار و فعاليت و سعي و عمل و توليد و زراعت و صناعت و علومي که جامعه به آن نيازمند است نپرداخت و غرائز و استعدادات را حبس وضايع و معطل نمود و گوشه گيري و کم کاري پيشه کرد اين افکار افکاري است که اسلام با آن به ضديت برخواسته و با تعاليم آن سازش ندارد: در قرآن مجيد مي فرمايد: (قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق). [7] بگو اي پيامبر چه کسي زينت هاي خداوند را که براي بندگانش آفريد و روزيهاي پاک را حرام کرده است. و نيز مي فرمايد: (يا ايها الرسل کلوا من الطيبات و اعملوا صالحا). [8] اي رسولان ما از غذاهاي پاکيزه و حلال تناول کنيد و عمل صالح انجام دهيد. همچنين کار و زحمت و انواع مشاغل حلال براي توسعه بر عائله و بي نيازي از ديگران و هدفهاي عاليتر مثل رسيدن جامعه مسلمان به خود کفائي و رفع وابستگي اقتصادي به کفار نه تنها ممنوع نيست، بلکه از عبادات و طاعات بزرگ است، خداي تعالي



[ صفحه 41]



در قرآن مجيد مي فرمايد: (و لله العزه و لرسوله و للمومنين). [9] عزت مخصوص خداوند و پيامبرش و مومنين است. بديهي است يکي از موجبات مهم عزت و حفظ شرافت، استقلال اقتصادي و خود کفائي در همه شعب زندگي است، چنانکه از عوامل مهم ذلت، فقر و احتياج به بيگانه است و بايد هر مسلماني براي مبارزه با اين ذلت و حفظ آن عزت هر چه در امکان دارد تلاش نمايد. حرص و فخر به مال و تجمل گرائي و حب دنيا که سر هر گناه است، غير از کار و عمل به تعطيل نکشاندن قوا و استعداد است، و بعبارت ديگر، دنيا را براي دنيا، براي تکاثر و استکبار و استعلاء به هر شکل و صورت خواستن، مذموم و ضد ارزشهاي والاي انساني است، اما دنيا خواهي براي مقاصد صحيح و هدفهاي مشروع و خود کفائي شخصي و عمومي ممدوح و پسنديده است. برداشتهاي نادرستي که از زهد و قناعت و توکل و دعا و زيارت و عزاداري سيدالشهداء عليه السلام و انتظار ظهور و فرج و ثواب سياري از دعاها و اعمال نيک و آثار توبه و ساير اين گونه اصطلاحات و اعمال مذهبي، بعضي به اصطلاح روشنفکر به مذهبيها نسبت مي دهند هيچ وقت در بين نبوده و سبب ايستائي جامعه و رکون و رکود و غرور نگشته و عرف اجتماع مذهبي همه را در جاي خود شناخته است و اگر هم افرادي ديده شوند که اين اصطلاحات را به مفهوم واقعي آنها نشناخته باشند معدودند و روي برداشت آنها نمي توان داوري کرد، اينها همه در



[ صفحه 42]



نظام تربيتي اسلام جايگاه ويژه و مفهوم خاص خود را دارند. هدف اسلام ساختن انسان الهي است نه انسان مال و نه انسان مقام و نه انسان ماشين و تکنولوژي و ساير مظاهر مادي، هدف انساني است که همه اينها را بطور صحيح و مشروع بخدمت کمال انساني خود بگيرد که همه مظاهر زندگيش حتي جنگش وجهه الهي داشته باشد. لتکون کلمه الله هي العليا و کلمه الذين کفروا السفلي، اما تجمل گرائي همان است که هر کس مي تواند نظاير آن را در خانه هاي شمال بعضي شهرها و تزئينات ظاهر و داخل آنها ببيند. حاصل سخن اين است که راهها مشخص است و عرف مسلمان معني لفظ زهد و قناعت و حرص و تکاثر و تجمل و اسراف و تبذير و موارد ديگر را تشخيص مي دهد و از مظاهر زندگي و خانه و ماشين و لباس و ميهماني و عزا و عروسي اشخاص، آن را که حاصل تربيت اسلامي و محبوب خدا است يا به آن شباهت بيشتر دارد و آن را که به تربيت غير اسلامي و قارون ما بي و طاغوت گرائي شبيه است مي شناسد، و کار و عمل و تلاش و توليد و صنعت و اختراع و کسبهاي مشروع را با تکاثرهاي قاروني و تشريفات طاغوتي اشتباه نمي کند. البته بايد پيرامون تمام اين مفاهيم و جنود عقل و جهل و تعليمات قولي و عملي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام و مواضع آنها در مقامات و مواجهه با جريانها وجوهاي مختلف هميشه تعليم و تعلم ادامه داشته باشد و مکتب آموختن از آن بزرگواران باز و مفتوح باشد و ما در اينجا از اطاله بحث بيش از اين معذوريم.



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 70، ط بيروت، ص 394.

[2] معجم صغير طبراني، ج 2، ص 97.

[3] نثر الدرر بنقل از اصل الشيعه و اصولها از آيت الله العظمي کاشف الغطاء.

[4] من عرض مي کنيم يا اميرالمومنين علي عليه السلام قربان خاک راه قنبرت و همه شيعيانت، آن کفش بي قيمت بود باين معني که براي آن با جواهرات و اثمان جهان تعيين قيمت ممکن نبود اي کاش در برابر بذل جان براي من تشرف بوسيدن آن ميسر مي شد.

[5] نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 102، خطبه 33.

[6] غيبه النعماني، ط مکتبه الصدوق، ص 233، باب 13، حديث 20 و منتخب الاثر ص 307، فصل 2، باب 42، حديث 3 ، 2 ، 1.

[7] سوره اعراف آيه 32.

[8] سوره مومنون آيه 51.

[9] سوره منافقون آيه 8.