بازگشت

امتيازات و تبعيضات نژادي و طبقه اي وجود ندارد


امتيازات نژادي و طبقه اي و صنفي و القاب و عناوين ظاهري در جامعه اسلامي که جامعه موعود جهاني و همگاني خواهد بود ملغي و بي اعتبار است، در برابر قانون همه باهم برابرند، عالم با جاهل، عادل با فاسق، والي و رئيس، و صاحب هر مقام سياسي با هر شخص عادي و متعارف مساوي هستند، مثلا حکم قتل عمد، قصاص و شبه عمد و خطا ديه است، قاتل هر کس که باشد و مقتول هم هر کس باشد و همچنين حکم خدا در مورد سارق با شرايطي که در فقه بيان شده، قطع دست است و حکم زاني رجم يا جلد ست، سارق و زاني، هر کس و فرزند هر کس و صاحب هر سابقه و وابسته به هر کس و هر فاميل باشد حکم هرگز، تفاوت نخواهد کرد. اين ويژگي آن جامعه بزرگ اسلامي را در سيره شخص پيغمبر



[ صفحه 28]



اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمومنين علي عليه السلام در جامعه اسلامي مدينه و کوفه ملاحظه کنيد در اين دو جامعه احکام اسلام نسبت به همگان علي السواء اجرا مي شود. همان طور که در نماز جماعت فقير در کنار غني، سياه در کنار سفيد و بنده در کنار مولي يا در صف مقدم قرار مي گرفت در اجراء احکام سياسي و انتظامي نيز به همه علي السواء نگاه مي شد و حتي به مجالست و معاشرت با فقراء بيشتر رغبت نشان مي دادند و آن را عامل تربيت و توانمندي روح و موجب تقرب بخدا مي دانستند و به عکس مجالست با اغنياء و توانگران و مرفهان را که نسبت به اسلام و مسلمين و اوضاع اجتماعي بي تفاوت بودند موجب دل مردگي و سقوط انسان مي شمردند. بر حسب قرآن مجيد و تفاسير، ملاء و سران قريش از حضرت تقاضا کردند که از فقراء و طبقات پائين اجتماع فاصله بگيرد زيرا حضور آنها را با خودشان خلاف شان و اعتبار پوچ خود مي دانستند، حضرت نپذيرفت پس پيشنهاد دادند که مجلس آنها با مجلس اين به اصطلاح اشراف از هم جدا باشد، اين آيه نازل شد: (و اصبر نفسک مع الذين يدعون ربهم بالغداه و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناک عنهم تريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا). [1] خودت را با آنها که خدا را در بامداد و شامگاه مي خوانند و وجه او (قرب رضاي او) را مي خواهند شکيبا بدار و چشمهايت را از آنها



[ صفحه 29]



بر نگردان در حالي که خواستار زينت زندگي دنيا باشي، و اطاعت نکن کسي که دلش را از يادمان غافل کرده ايم (و از لذت ياد خودمان محروم ساخته ايم) و پيروي هواي خود کرده و کارش از حد گذشته و در افراط افتاده است. معروف و مشهور و در احاديث به اين مضمون رسيده است که: روزي يک نفر از اغنياء نشسته بود، يکي از فقراء وارد شد و در کنار او نشست، مرد ثروتمند خود را جمع کرد - مثل بعضي از اهل رفاه و ثروتمندان زمان ما که از تماس با فقراء و زيردستان و همنشيني و همگامي با آنها پرهيز مي نمايند و آن را کسر شان خود مي دانند - پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از اين کار او ناخرسند شده فرمودند: ترسيدي از فقر او چيزي بتو برسد يا از مال و ثروت تو به او چيزي برسد. مرد از آن موعظه بيدار و هشيار شد، عرض کرد: به کفاره اين عمل نصف يا تمام مالم را به او بخشيدم. مرد فقير نپذيرفت گفت: مي ترسم بمن آن وارد شود که بر تو وارد شده بود. [2] يکي از خصائص و فضائل اميرالمومنين علي عليه السلام اين است که خداوند به او دوستي محرومان و فقراء را عطا کرده بود و آنها هم آن حضرت را دوست مي داشتند. يکي از نمايشهاي اين تساوي، تواضع آن بزرگواران و مظاهر حضور



[ صفحه 30]



آنها در اجتماع است که هيچ گونه تشريفاتي نداشتند، مانند فردي عادي بودند. در اين ويژگي توجه همه خصوصا ارباب مناصب و مقامات را به اختصار به جلوه هائي چند از دوري از تشريفات و پرهيز از مظاهر و فاصله از مردم جلب مي نمائيم. در سيره رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از همه آن حکايتها ساده زيستن و زهد و بي امتيازي به بيان شيواي اميرالمومنين علي عليه السلام در توصيف آن اکتفا مي کنيم. بخوانيد و زندگي ارباب جاه و مناصب دنيا و کاخ سفيد و کرملين و بوگينکهام و اليزه و همه و همه و همه جا و اختصاصات و تشريفات اين کاخ نشين ها و هواپيماهاي اختصاصي و خودروهاي آن چناني و هزار و يک امتياز ديگر را در نظر بگيريد و تعجب کنيد. آري اينها مردان دنيا و انسانهاي بي محتوائي هستند که اگر آن تشريفات را نداشته باشند و اين جاه و جلالهاي ظاهري را به رخ مردم نکشند هيچ کس براي آنها حسابي باز نمي کند. اما مردان خدا و رجال الهي به اين ظواهر نياز ندارند، عظمت روح آنها مردم را مسخر آنها و تحت نفوذ آنها قرار مي دهد. کلام گهربار اميرالمومنين علي عليه السلام در وصف رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بسيار آموزنده است، از خوانندگان خواهشمند است مکرر آن را بخوانند و در آن تامل نمايند. هرگز ارباب قدرت ظاهري و وابستگان به تشريفات، نمي توانند باور کنند که مردي با اين ظهور و حضور در صحنه اجتماع بتواند آن انقلاب بي مانند فکري و سياسي و اجتماع را به اين استحکام پايه ريزي نمايد، که امروز پس از هزار و چهارصد سال، راه او همچنان در دنيا زنده و استحکام و استواريش هر روز بيش از پيش ظاهرتر مي شود. اين اوصافي که اميرالمومنين علي عليه السلام بيان مي نمايد اوصاف آورنده



[ صفحه 31]



قران، آن فريادگر توحيد و آن منادي حق و عدل و حريت يعني عقل کل و خاتم رسل و شمع سبل حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم است. (محمد کازل تا ابد هر چه هست - به آرايش نام او نقش بست) (چراغي که انوار بينش از اوست - فروغ همه آفرينش از اوست) همان فردي که فلاسفه و انسان شناسان جهان همه در برابر عظمتش سر تعظيم فرود آورده اند و با شبلي شميل همزبان مي گويند: (من دونه الابطال في کل الوري - من حاضر او غائب او آت) همان بنيانگذار جامعه اسلامي و مبشر بزرگ ظهور حضرت مهدي عليه السلام آري همان کس را در مظهر مادي و زندگي، علي عليه السلام که از پيش از بعثت و در حال بعثت و بعد از بعثت با او بود و محرم اسرار و آگاه از پنهان و آشکار او بود چنين توصيف مي نمايد: فتاس بنبيک الاطيب الاطهر صلي الله عليه و آله... و لقد کان صلي الله عليه و آله و سلم ياکل علي الارض و يجلس جلسه العبد و يخصف بيده نعله و يرقع بيده ثوبه و يرکب الحمار العاري و يردف خلف... الي آخر الخطبه. [3] تاسي کن به پيغمبر خوشبوتر و پاکترت صلي الله عليه و آله... بر روي زمين غذا مي خورد و مانند برده مي نشست و پارگي کفش خود را بدست خود مي دوخت و بدست خود جامه اش را وصله مي زد و بر مرکب بي پالان سوار مي شد و کسي را هم رديف خود مي ساخت... تا آخر خطبه.



[ صفحه 32]



در سيره اميرالمومنين علي عليه السلام هم، جلوه هاي بسياري است که همه آموزنده است و نشان مي دهد چگونه مراقبت داشت که از مقام خود استفاده شخصي - هر چند خود اراده نکرده باشد - نبرد که اين مقام و اين منصب الهي بايد در راه اطاعت خدا و خدمت بخلق قرار بگيرد. در يکي از خطبه هاي نهج البلاغه است که پس از آن سخنان مشحون از علم و حکمت و معرفت، شخصي که تحت تاثير آن علم بيکران و معارف بي پايان علوي قرار گرفت زبان به مدح و ثناي آن حضرت گشود و متواضعانه و با تعظيم، آن حضرت را مخاطب قرار داد. حضرت در بيانات مفصلي که فرازها و جمله هاي آن انسان را تکان مي دهد به او تذکر داد که با من با اين الفاظ سخن نگوئيد و اين چنين مرا مخاطب نسازيد که من و شما همه بندگان پروردگار و خدائي هستيم که غير از او خدائي نيست و. [4] ... داستان آن مردماني که به استقبال او آمده و برنامه اي را به احترام آن حضرت انجام دادند، معروف و در نهج البلاغه مذکور است حضرت از آنها پرسيد: اين چه کار و برنامه اي است؟ گفتند: روش و برنامه اي است که بعنوان تعظيم و احترام از امراء خود انجام مي دهيم، فرمود: و الله ما ينتفع بهذا امرائکم، و انکم لتشقون علي انفسکم في دنياکم، و تشقون به في آخرتکم و ما اخسر



[ صفحه 33]



المشقه ورائها العقاب، و اربح الدعه معها الامان من النار. [5] سوگند بخدا حکمرانان شما در اين کار سود نمي برند و شما خود را در نيايتان به رنج و در آخرتتان با اين کار به بدبختي گرفتار مي سازيد (چون فروتني براي غير خدا گناه و مستلزم عذاب است) و چه بسيار زيان دارد رنجي (فروتني براي غير خدا) که پي آن کيفر باشد و چه بسار سود دارد آسودگي (رنج نبردن براي خوش آمدن مخلوق) که همراه آن ايمني از آتش (دوزخ) باشد. همچنين حکايت آن شخص که در حالي که آن حضرت سواره و در حال حرکت بود عرايض و مطالبي را که داشت به عرض رسانيد پس از آن پياده به احترام در رکاب آن حضرت مي رفت، امام عليه السلام او را نهي کردند که اين کار براي او ذلت و براي والي و حاکم فتنه است. بديهي است که شخص آن حضرت از اينکه تحت تاثير اين برنامه ها قرار بگيرد و اين برنامه ها، مقام و منصب او را عوض کند منزه و مبرا بود. او آن علي بود که مي فرمود: و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاکها علي ان اعصي الله في نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته، و ان دنياکم عندي لاهون من ورقه في فم جراده تقضمها، ما لعلي و لنعيم يفني، و لذه لا تبقي. [6] سوگند بخدا اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمانهاي آنها



[ صفحه 34]



است به من بدهند براي اينکه خدا را درباره مورچه اي که پوست جوي از آن بربايم تا نافرماني نمايم، نمي کنم و به تحقيق دنياي شما نزد من پست تر و خوارتر است از برگي که در دهان ملخي باشد که آن را مي جود، چکار است علي را با نعمتي که از دست مي رود و خوشي که بر جا نمي ماند. بلکه براي سرمشق به ديگران و به هم نزديک کردن راعي و رعيت و زمامدار و جامعه اين برنامه ها را پياده مي کردند و اين سخنان و تذکرات را مي دادند مبادا در جامعه اسلامي کسي را جاه و مقام سست نمايد. خطري که در اسلام به بزرگان و همه صاحبان مقامات و زيردستان از هجوم آن هشدار داده اند که حتي فرموده اند: ليس شي ء اضر بالرجال من خفق النعال. چيزي ضرر زننده تر به شخصيتها از صداي کفش مردم که پشت سرشان مي روند، نيست. در اين رابطه از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم روايت است که کان يسوق اصحابه ابن اثير مي گويد: معنايش اينست که حضرت اصحاب خود را جلو مي انداخت و از روي تواضع و فروتني خودش پشت سر آنها مي رفت واحدي را نمي گذارد پشت سرش راه برود. در اين موضوع سخن بسيار است اما جهت اينکه سخن از اين طولاني تر نشود به همين اندازه اکتفا مي کنيم. کيست که اندکي مطالعه در تاريخ و سيره پيغمبر و ائمه هدي عليهم السلام داشته باشد و تفاصيل بسيار از اين حقايق را نداند؟ اينها که گفتيم از ويژگيهاي جامعه اسلامي است که بشريت بطور متعالي در آن جامعه موعود جهاني به آن خواهد رسيد.



[ صفحه 35]




پاورقي

[1] سوره کهف آيه 28.

[2] رجوع کنيد به اصول کافي، ط علميه اسلاميه، ج 3، ص 361، کتاب الايمان و الکفر، باب فضل الفقراء المسلمين.

[3] نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 500، خطبه 159.

[4] نهج البلاغه صبحي صالح، ص 334، خطبه 216.

[5] نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1094، حکمت 36.

[6] نهج البلاغه فيض، ص 705، خطبه 215.