مغرضان
در دهه هاي اخير، به نوشته هاي اندکي - که اکثرا از خاورشناسان اروپائي است - بر مي خوريم که مهدويت را موهوم پنداشته اند. اکثر اين افراد، در برخورد با اديان الهي، خواسته اند آنها را با بينش مادي مورد تجزيه و تحليل قرار دهند و با عينک غير معنوي به آنها بنگرند. متاسفانه، اين بينش در مورد اسلام هم، تا حد زيادي مورد نظر بوده، بطوري که در مورد اعتقاد انتظار فرج، اين نظر اعمال شده است. اينان معتقدند که اين اعتقاد، باوري غير راستين است، که پس از پيامبر اسلام، در ميان مسلمانان - و آن هم توسط شيعيان - وارد شده است. و علت پديد آمدن آن نيز چيزي جز نابساماني هاي تاريخ
[ صفحه 26]
تشيع و سختي هاي آنها در زمان خلفا نبوده است. آن گاه سعي کرده اند به طريقي آن را، يک اعتقاد وارداتي از سوي زرتشتيان و يهوديان و مسيحيان و ايرانيان در فرهنگ اسلامي بدانند. تکيه کلام آنها، بر سخنان بعضي از مسلمانان سني است، که در گذشته احاديث مهدويت را قابل ترديد دانسته اند. از معروفترين اين خاورشناسان (و به اصطلاح بعضي از نويسندگان بي اطلاع ما، اين اسلام شناسان!)، دارمستتر (نويسنده فرانسوي ظاهرا يهودي)، گلدزيهر، مارگلي يوت و... مي باشند. [1] و چون دارمستتر بيش از افراد ديگر در اين مورد بحث کرده، و ظاهرا سخنان او بزرگترين منبع افراد بعدي بوده، ما از او گفتاري را به عنوان نمونه مي آوريم. وي در يکي از سخنراني هاي خود به سال 1885 ميلادي [2] در مقابل اروپائيان چنين مي گويد: اين اعتقاد (ظهور مصلح)، که نخست در ديانت يهود! بوده و عيسويت را بوجود آورده است، فقط وقتي در ديانت يهودان و عيسويان بصورت نهائي در آمد، که تحت تاثير اساطير ايراني واقع گرديد. [3] پيروان علي (ع) منتظر بودند که از اولاد علي (ع) در آينده يک نفر منجي برخيزد، زيرا که عترت پيغمبر به علي (ع) سپرده شده بود. [4] .
[ صفحه 27]
در جاي ديگر پس از بيان عقيده کيسانيه در مورد نسبت دادن مهدويت به محمد بن خنفيه پسر حضرت علي (ع) چنين مي گويد: اين نخستين دفعه بود که يکي از افسانه هاي معروف ايراني که در علم الاساطير ديده مي شود در اسلام داخل شد... [5] اينک ما به بررسي اين گونه نظرات مي پردازيم:
1 - رسالت شرق شناسان و مخصوصا اسلام شناسان غير مسلمان در قرون اخير، کم و بيش آشکار و شناخته شده است. صرف نظر از بعضي منصفين آنها، بقيه در برخورد با اسلام روش مادي اتخاذ کرده و کوشيده اند اسلام را به صورت مسخ شده، براي اروپا به ارمغان ببرند. و بقول نويسنده دانشمند کتاب الي مشيخه الازهر: اينان اکثرا با سوء نيت و سوء برداشت مقرون بوده اند، بعضي يا در خدمت استعمار بوده اند و يا شناخت محدودي داشته اند. مسائل را بدون تعمق در گفتار دنبال نموده اند... و اثبات و نفي مسائل را بدون سنجش راستين و استوار انجام داده اند. [6] آري! تاريخ سده هاي اخير اشتباهات يا خيانت هاي آنان را بسيار بياد دارد و شاهد اين ادعا، کتابهائي است که در رد اسلام و قرآن نگاشته اند. حتي اخيرا قرآني در آمريکا چاپ و منتشر شد که خيانت دشمنان را بيش از پيش آشکار کرد، ناشر در مقدمه، قرآن را نوشتاري از خود پيامبر دانسته و کلام وحي بودن آن را منکر شده است. وي پيامبر اسلام را با آن همه ملکات اخلاقي و انساني سلطاني
[ صفحه 28]
مستبد معرفي نموده و بالاخره با چاپ عکسهاي زننده و منافي عفت، هتک حرمت قرآن را خواسته است. [7] حال بنگريد وقتي که قرآني را، که از سيزده قرن پيش تا کنون، به تعداد مليونها عدد استنساخ و يا چاپ گرديده، اين گونه چاپ کنند و اين جرات را داشته باشند، مسلما در مورد عقايد اسلامي نيز بيکار نمي نشينند، و اين سوء نيت را در مورد آنها هم اعمال مي کنند. و بي شک اين اغراض در مورد مهدويت نيز مطرح بوده و خواهد بود.
2- زماني که دارمستتر مامور پژوهش در اين مسئله (مهدويت) شد مدتي بود که محمد احمد سوداني (1848 - 1885 ميلادي) بدروغ داعيه مهدويت کرده، با حکومت انگليس به نبرد پرداخته بود. وي با استفاده از اعتقاد مسلمانان در مورد مهدويت، خود را مهدي خواند و در دو جنگ که با ارتش انگلستان کرد، شکست فاحشي بر آنان وارد ساخت و دولت گلادستون را بوحشت انداخت. [8] اين وضع فوق العاده مردم اروپا را به کنجکاوي در زمينه مهدويت و مهدي واداشت. در اين موقعيت، دولت انگلستان شتابزده دارمستتر را به کشورهاي عربي فرستاد و او نيز متاسفانه تنها به يک مرجع تاريخي دست يافت و آن نيز تاريخ ابن خلدون بود. [9] ابن خلدون - بطوري که بعد از اين مي خوانيد - ظاهرا از
[ صفحه 29]
نويسندگان متقدم سني است، که مهدويت را مورد شک قرار داده و نويسندگان بعدي، بيشتر از او پيروي کرده اند. و اما اگر از غرض ورزي دارمستتر در اين ماموريت دولتي خود صرف نظر کنيم، دو مسئله را ناچاريم بپذيريم. اول: شتابزدگي و تنگي وقت او در اين مطالعه. دوم: دست نيافتن به متون اصيل اعتقادي و روايي اسلام در اين زمينه. از اين رو وضع چنين تحقيقي!، خود پيدا است که چگونه خواهد بود و حق در اينجا، همان سخن عالم اسلامي است، که در چند صفحه پيش آورديم، در اينکه به اين تحقيق! نام مطالعه اي سطحي و شتابزده دهيم. و ديگر محققانه تر! کار افرادي چون گلدزيهر، مارگلي يوت و... است، که سالها بعد بدين کار پرداخته اند و ظاهرا يا از او الهام گرفته اند و يا از ابن خلدون. [10] .
3- اما در مورد مرجع مطالعه دارمستتر و ديگران، يعني مقدمه تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون اندلسي (732 - 808) از مورخين سني است که 20 صفحه از کتاب مقدمه خود را تحت عنوان داستان مرد فاطمي به بحث در مورد بعضي از احاديث مهدويت اختصاص داده و آنها را بگونه اي سطحي مورد ايراد و توجيه قرار داده است. [11] .
[ صفحه 30]
ما سخن ابن خلدون را در چند فراز کوتاه مورد بررسي قرار مي دهيم:
فراز اول:
با توجه بعنوان بحث ابن خلدون (داستان اين مرد فاطمي) و سطور اول اين نوشته، دقيقا نمي توان فهميد که نظر ابن خلدون، رد مهدويت در اسلام باشد، ترجمه گفتار او در اولين صفحه اين بحث، چنين است: بدانکه مشهور ميان تمامي ملت اسلام در طي تاريخ، اين است که بايد در آخر الزمان، مردي از اهل بيت پيغمبر (ص) ظهور و دين اسلام را تاييد کند، و عدل عمومي را آشکار نمايد، و مسلمانان پيرو او شوند، و او بر ممالک اسلام مسلط شود. او مهدي ناميده شده است. و اين نشان مي دهد که او اصالت شکلي از مهدويت را پذيرفته و البته آن را مبهم بيان کرده است.
فراز دوم:
ابن خلدون از سنيان اندلسي بوده، که در مصر زندگي مي کرده و با خلفاي فاطمي مصر که شيعه بوده اند، ميانه خوبي نداشته است، از اين رو سعي او بر اين بوده که سر دودمان آنان يعني المهدي بالله را غير از مهدي موعود اسلام بداند. بدين علت که پيروان وي (المهدي بالله) بناداني نسبت قائميت به او داده بودند، او عليه حکام سني شمال آفريقا که از طايفه اغلبيان بودند قيام کرد و
[ صفحه 31]
شهري را بنام مهديه بنا نهاد. [12] و کوشش ابن خلدون بيشتر در جهت تخطئه او است، نه مهدي اسلام. [13] .
فراز سوم:
اگر نظر ابن خلدون را رد کردن مهدي در اسلام بدانيم، اين اشکال به نظر وي دارد است که احاديث مربوط به مهدويت بحد تواتر رسيده، ترديد کردن در مورد آنها بسادگي ممکن نيست. و اين امر را بزرگاني چون احمد زيني دحلان مفتي مکه و دانشمند سني عربستان پذيرفته اند. وي مي گويد: احاديثي که از مهدي (ع) در آن سخن رفته بسيار زياد و متواتر است... [14] .
فراز چهارم:
چون مسئله مهدويت، مسئله اي اسلامي است، ناچار بايد از ديدگاههاي مختلف، يعني از طريق شيعه و سني مورد بررسي قرار گيرد. اما ابن خلدون تنها چند حديث سني را مورد نقد قرار داده، غافل از اينکه شيعيان دهها برابر اهل سنت در اين باره حديث دارند و ابن خلدون در اينجا چون نمي توانسته آنها را رد کند، راويان آنها را
[ صفحه 32]
بجرم شيعه بودن مردود دانسته است. و اين تعصب از شخصي چون ابن خلدون، که يک مورخ به اصطلاح بي طرف بايد باشد، انتظار نمي رود. وي در جائي از همين بحث مي گويد: احاديث قطن را ترک کردم بخاطر فساد مذهبش، (که شيعه بوده)... [15] در جاي ديگر در مورد علت رد هارون گويد: هارون از اولاد شيعيان بوده است [16] و جاي ديگر در مورد عبدالرزاق همام: احاديثي در فضيلت اهل بيت نقل کرده و مشهور به تشيع است [17] .
فراز پنجم:
بزرگاني از اهل سنت، قبل از ابن خلدون - و يا همزمان و بعد از او - مهدويت را پذيرفته اند که يا از ابن خلدون برتر بوده اند و يا در سطح او، و از اين رو سخن ابن خلدون يا از روي غرض بوده يا ناآگاهي، و ما در اينجا نام بعضي از اين بزرگان را مي آوريم:
1- احمد بن حنبل (متوفي 241 ه) - پيشواي حنبلي ها - در جلد اول مسند خود.
2- محمد بن اسمعيل بخاري (متوفي 256 ه) از پيشوايان اهل سنت در جلد چهارم کتاب صحيح خود، باب نزول عيسي.
3- مسلم نيشابوري (متوفي 261 ه) - در کتاب صحيح خود، جلد 8.
[ صفحه 33]
4- حافظ ابوداود سجستاني (متوفي 275 ه) در کتاب صحيح خود جلد 2 صفحه 420) چاپ مصر سال 1371.
5- محمد بن عيسي ترمذي (متوفي 279 ه) - در صحيح خود جلد 9.
6- محمد بن يزيد ابن ماجه قزويني (متوفي 279 ه) در سنن خود جلد 2 باب خروج المهدي.
7- محمد بن جرير طبري (متوفي 310 صاحب تفسير و تاريخ طبري - در کتاب حديث الولايه.
8- علي بن حسين مسعودي (متوفي 1346 ه)، مورخ شهير - در کتاب مروج الذهب خود در جلد چهارم.
9- حاکم نيشابوري (متوفي 405)- محدث بزرگ اهل تسنن در کتاب مستدرک صححين خود.
10- محيي الدين عربي (متوفي 637)- در کتاب معروف خود بنام فتوحات مکيه. و بسياري ديگر از راويان احاديث و مورخين مشهور سني که ما از ذکر نام آنها خودداري مي کنيم. [18] .
فراز ششم:
بزرگاني از اهل سنت، در کتب خود گفتار ابن خلدون را بيهوده و سست بنيان دانسته، و آن را مردود شناخته اند. براي نمونه دو شاهد را در ذيل نام مي بريم:
[ صفحه 34]
سخن شيخ منصور علي ناصف، استاد برجسته جامع الازهر مصر که گفته است: احاديث مهدي را گروهي از بزرگان صحابه روايت کرده اند و محدثان بزرگ ما مانند ابوداود، ترمذي... و امام احمد حنبل و حاکم - رضي الله عنهم اجمعين - در کتب خود نگاشته اند... کساني که تمام احاديث مهدي موعود را ضعيف دانسته اند، چون ابن خلدون و غيره، راه خطا پوييده اند و اينکه ابن خلدون گفته در احاديث مهدي آمده که: مهدي کسي جز عيسي بن مريم نيست حديثي ضعيف است. چنانچه بيهقي و حاکم نيشابوري و... تصريح کرده اند. [19] رساله اي که اخيرا مرکز رابطه العالم الاسلامي عربستان - که کشوري تحت نفوذ وهابيان مي باشد - چاپ کرده مهدويت را در اسلام اصلي اساسي و انکار ناپذير قلمداد نموده است. با توجه به اينکه اين گروه، از مخالفان شيعه مي باشند، اين اقرار آنها و مردود شناختن عقايد ابن خلدون از جانب آنان جالب توجه است. و اينک ترجمه بخشهائي از آنرا مي آوريم: مهدي موعود منتظر... بهنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم ظهور مي کند و جهان را مالامال از عدل و داد مي نمايد... او آخرين نفر از خلفاي راشدين دوازده گانه است... احاديث مربوط به مهدي را بسياري از صحابه
[ صفحه 35]
پيامبر (ص) نقل کرده اند از جمله: عثمان بن غفان، علي بن ابي طالب، طلحه بن عبيدالله، و... هم احاديث بالا که از پيامبر (ص) نقل شده و هم گواهي صحابه.. در بسياري از کتب معروف... آمده، از جمله: سنن ابوداود، سنن ترمذي، سنن ابن ماجه... و همانا بسياري تصريح کرده اند که احاديث راجع بمهدي متواتر است...... تنها ابن خلدون است که خواسته احاديث مربوط به مهدي را با حديث مجهولي که مي گويد: مهدي کسي جز عيسي نيست مورد ايراد قرار دهد، ولي پيشوايان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد کرده اند، بنابر اين اعتقاد بظهور مهدي واجب است و اين جزء عقايد اهل سنت و جماعت است و غير از افراد بي خبر و نادان يا بدعتگذار آن را منکر نمي شوند. [20] با در نظر گرفتن شش فراز بالا مي بينيم که سخن ابن خلدون غير از غرض و يا حد اکثر ناآگاهي کامل او را نمي رساند. [21] چنانکه گفتيم، اين مستشرقين و يا اسلام شناسان عقيده مندند که فکر مهدويت، يک عقيده وارداتي است که پس از پيامبر اسلام، توسط ايرانيان يا ديگران در فرهنگ اسلام وارد شده و تصوري ذهني و عارضي بيش نبوده است. در صورتي که ما در بخش معتقدان به مهدويت - چنانکه
[ صفحه 36]
گذشت - آيات و رواياتي آورديم و نشان داديم که اين عقيده در صدر اسلام و آن هم از کلام وحي بوده است، نه عارضه اي تاريخي و پس از فوت پيامبر (ص). اينک دو آيه ديگر از قرآن مي آوريم، که اين مسئله از ابتداء نيز از کلام الهي بوده و هيچ قوم خاصي آن را به اسلام نداده اند. قبلا بشارتي از زبور داود (ع) در مورد صالحان که ميراث بران زمين خواهند شد، آورديم اينک آيه اي از قرآن بر تاييد آن مي آوريم: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون: [22] بدرستي که ما در زبور، بدنبال تذکري قبلي (تورات) نگاشتيم، که بندگان نيکوکار و صالح من، زمين را به ارث مي برند. در جاي ديگر به مومنين چنين نويد مي دهد: وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا... [23] اين وعده الهي است به آنان که ايمان آورده و اعمال شايسته پيش گيرند، مانند امتهاي پيشين، آنان نيز وارثان و خلفاي زمين مي شوند. و دين آنان که مورد خشنودي خدا است، جهانگير، و ترسشان در انتها به امن و امان تبديل مي شود. با توجه به دو نمونه آيات فوق روشن مي شود که عقيده مهدويت از بيرون در اسلام رخنه نکرده است و علت مطرح شدن اين عقيده در ساير اديان جز اين نيست که: همان گونه که اصول عقايد در بين اديان مختلف، مشترک
[ صفحه 37]
بوده است، مانند خداشناسي، توحيد، نبوت، معاد و عدالت و... اين اعتقاد انتظار آينده بهتر و آمدن يک منجي الهي نيز بين آنها مورد اتفاق بوده، با اين تفاوت که چون اسلام آخرين دين است. ويژگيهاي منجي و مصلح موعود را بهتر بيان داشته است.
[ صفحه 39]
پاورقي
[1] ناصر الدين الزماني، ديباچه اي بر رهبري ص 200 - 106 - 103.
[2] متن سخنراني دارمستتر بصورت کتاب مستقلي چاپ شده و بفارسي نيز ترجمه شده با اين مشخصات: مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، ترجمه محسن جهانسوز، تهران، کتاب فروشي ادب، 1317.
[3] مهدي دارمستتر ص 6.
[4] مهدي دارمستتر ص 18.
[5] مهدي دارمستتر ص 21.
[6] عبدالله سبيتي، الي مشيخه الازهر، بغداد، دار الحديث، 1375 ه (1956 ميلادي)، ص 95 - کتاب رد بر شکاکين مهدويت است.
[7] مجله مکتب اسلام، سال 17، شماره 5، ص 69.
[8] مهدي دارمستتر - و اديان و مهدويت (از محمد بهشتي) ص 75.
[9] مهدي دارمستتر - ص 18.
[10] ديباچه اي بر رهبري، استنباط از ص 201 پاورقي: گلدزيهر در سال 1908 و مارگلي يوت بسال 1915 وارد اين کار شدند و هر دو بعد از دارمستتر بوده اند.
[11] عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه، بيروت، دار احياء التراث، چاپ چهارم،... ص 311 تا 330 (متوفي 808).
[12] فاطميين شيعي مصر از خاندان علي (ع) بودند، که از 296 تا 567 هجري در مصر و شمال آفريقا فرمانروايي داشتند. المهدي بالله يکي از حکام اين سلسله بود، که عليه اغلبيان سني، که قبلا آنجا بودند، قيام نمود و پس از چند سال جنگ، بسال 303 پيروز، و شهر مهديه را - که حالت جزيره اي داشت - بنا نهاد. براي اطلاع کامل از تاريخ فاطميين مصر - و مخصوصا المهدي بالله - مي توانيد به کتاب الکامل في التاريخ ابن اثير مراجعه کنيد: ج 8 ص 24 تا 71 - 52 و 94 - 89 - 72 و 95.
[13] در اين مورد علاوه بر متن مقدمه، نظر آقاي علي دواني را نيز از کتاب دانشمندان عامه و مهدي موعود ص 35 مورد استفاده قرار داده ايم.
[14] احمد زيني دحلان، الفتوحات الاسلاميه، مکه، جلد دوم، ص 250.
[15] ابن خلدون، مقدمه، ص 13.
[16] ابن خلدون، مقدمه، ص 314.
[17] ابن خلدون، مقدمه، ص 320.
[18] علاقمندان براي اطلاع بيشتر مي توانند به کتاب دانشمندان عامه نوشته علي دواني، تهران، 1353.... مراجعه کنند، که در آن حدود 120 نفر از علماي تسنن را که در موضوع مهدويت يا کتابي مستقل نوشته اند و يا حديثي آورده اند، نام مي برد.
[19] شيخ منصور علي ناصف، التاج لجامع الاصول، جلد پنجم، باب هفتم ص 341.
[20] مجله مکتب اسلام، سال 17، شماره 7، ص 7 تا 15.
[21] براي بررسي بهتر سخنان ابن خلدون و اشکالات آن به کتابهاي زير نيز مي توان مراجعه نمود: 1 - ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، از احمد محمد صديق، دمشق 1347 ق. 2- ابراز الوهم المکنون في الرد علي ابن خلدون، ابوالعباس عربي.
[22] قرآن مجيد، سوره انبياء، آيه 105 (اين آيه در مورد امام قائم هم تعبير شده).
[23] قرآن مجيد، سوره نور، آيه 54 (اين آيه نيز در مورد امام قائم هم تعبير شده).