بازگشت

گفتگو با رستم شهرزادي موبد زرتشتيان ايران


يکي از مذاهبي که در ايران به طور رسمي فعاليت مي کند، مذهب زرتشتي است. اين مذهب، برخواسته از ميان ايرانيان است که پس از ورود اسلام به ايران، نفوذ خود را از دست داد اما تعدادي بر آن دين باقي ماندند و اکنون هم به مذهب خود پايبند هستند. روز ملاقات رسيد و ما با عجله و تاخير خود را به معبد زرتشتيان در تهران رسانديم. از در ساختمان که وارد شديم، احساس کرديم مراسمي چون مراسم ختم و عزاداري ما مسلمانان برگزار مي شود. چون چند مرد ميان سال بيرون در سالن، دستها به سينه ايستاده بودند و در داخل سالن، زنان و مردان روي صندلي ها نشسته و به وردي که مردي سفيد پوش مي خواند، گوش فرا مي دادند.



[ صفحه 53]



با شک و ترديد، از يکي از آنان سراغ رستم شهرزادي، موبد زرتشتيان را گرفتيم، گفت: الان در مراسم عزاداري و ختم هستند و نمي توانند تا ساعت 6 عصر بيرون بيايند. اندکي خوشحال شديم ولي با کسب اجازه به مجلس راه يافتيم و روي يک صندلي نشسته به گفتار اوستا گوش داديم. کلماتي به زبان فارسي قديم که تا حدودي قابل فهم بود، از متن اوستا خوانده مي شد و پس از اندکي تامل برخواسته و با خم کردن سر به طرف زنان صاحب عزا و دست دادن با مردان صاحب عزا از سالن بيرون آمديم. آهنگ دعاي زرتشتي، بسيار سنگين تر از آهنگ آيات قرآني بود. قرآن نسبت به آن داراي لحن شعري و رواني بيشتري است. کسي که فوت کرده بود، يک زرتشتي هندي بود. وقتي هفته بعد، در همان روز و ساعت به معبد رسيديم، بسيار متاسف شديم. چون باز هم مراسم عزاداري به خاطر فوت يکي ديگر از زرتشتيان در سالن، برقرار بود. وقتي سراغ آقاي شهرزادي را گرفتيم، خوشحال شديم. چون در دفتر خود منتظر ما بود. پيرمردي لاغر و استخواني و بلند بالا، با بيش از 65 سال سن پشت ميز نشسته و چيزي مي نوشت. به محض ورود ما و معرفي خودمان، دست داده، بلند شد و کت سفيد خود را به تن کرد. آن گاه سمعک خود را به گوش زد و از موضوع پرسيد: موضوع چيست؟ در چه زمينه اي مي خواهيد باهم صحبت کنيم؟ درباره موعود. چند روز قبل تلفني اندکي صحبت کرديم اما... رستم شهرزادي: کنستانتين اولين امپراتور رومي بود که مسيحي



[ صفحه 54]



شد. او با شدت و علاقه زياد مي خواست مردم دنيا را مسيحي کند. براي همين کشيشان زيادي به اطراف و اکناف دنيا فرستاد. يکي از آن نقاط، ايران بود. مذهب رسمي ايرانيان در زمان تولد مسيح، مهر پرستي بود و اغلب پادشاهان اشکاني چون مهرداد اول، مهرداد دوم و مهرداد سوم، مهر پرست بودند. وقتي کشيشان رومي وارد ايران شدند، گفتند: شما مهر پرست هستيد. عيسي هم مهر دوم است. پس مسيح را قبول کنيد. به گفته آقاي شهرزادي، راه ديگر تبليغ مسيحيت در ايران اين بود که روحانيان مسيحي شايع کردند: سه تن از مغانان ايراني ستاره مسيح را ديده و به دنبال او رفتند و به مسيح که طفل خوابيده اي بود، هدايايي تقديم کردند. حال که مغانان، پيشوايان و ستاره شناسان شما او را تصديق کرده اند، شما چرا دين او را قبول نمي کنيد؟ سه مذهب يهود، زرتشت و اسلام معتقدند که پيغمبر رسولي از جانب پروردگار است اما مسيحيان عيسي را در دوره ساسانيان پسر خدا خواندند. چون روميان که در آيين قبلي خود تجديد نظر نکرده بودند، خدايان را به شکل زن و مرد در آسمان، تصور مي کردند و معتقدند بودند: گاهي خدايان آسماني، عاشق دختران زميني مي شوند و با آنان ازدواج مي کنند. بچه آنان مثل بخاري از رحم مادر خارج مي شوند، بدون اين که به کارت مادر آسيب برساند. مثلا هرکول فرزند زئوس خداي خدايان رومي بود که از دختري زميني متولد شد. کشيشان تصور مي کردند با گفتن اين که عيسي پسر خدا است، روميان مسيحيت را قبول خواهند کرد. به اعتقاد رستم شهرزادي، کشيشان و مبلغان مسيحي سطح فکري هر



[ صفحه 55]



جامعه اي را به دست مي آوردند و مطابق آن آيات و رواياتي پيدا کرده و تبليغ مي کردند. اين در حالي بود که يهوديان عيسي را فرزند يوسف نجار مي خواندند. چندي قبل از تولد او، امپراتور روم خبردار شد که تا دو ماه ديگر طفلي به دنيا خواهد آمد و تاج و تخت روميان را بر خواهد چيد. لذا دستور داد، هر کودکي که در بيت المقدس، لبنان، اردن، ترکيه در آن دو ماه تولد يابد را بکشند. يوسف نجار در نزديکي هاي وضع حمل مريم، او را از شهر خارج کرد تا کودکش در امان بماند. در بين راه به کاروان سرايي رسيدند و درد زايمان شروع شد. يوسف زنش را در آخور طويله پنهان کرد و او در همان جا فارغ شد. به گفته موبد زرتشتيان، راه ديگر تبليغ مسيحيت در ايران، جعل يک روايت بود که مگر نشنيده ايد، وقتي زرتشت در سيستان آب تني مي کرده، نطفه او به آب درياچه ريخته شد. از آن پس هر سال دختر باکره اي که در آب آبتني مي کند، حامله مي شود. يکي از آن بچه ها مسيح است. پس عيسي فرزند زرتشت است. شما دين او را قبول کنيد. رستم شهرزادي در مورد علت استفاده از چنين شيوه هاي تبليغي مي گويد: عقل مردم آن زمان اندک و احساس، عاطفه و ايمانشان بسيار بود و بشر سخن دروغ را راحت تر از سخن راست مي پذيرد. اگر چنان سخناني را به زبان نمي آوردند و سخن از معجزات عجيب و غريب نمي زدند، کسي به دين آنان نمي گرويد. از طرف ديگر، مرزهاي ايران در دوره ساسانيان گسترش زيادي يافته بود و پيروان مذاهب يهودي، مسيحي، زرتشتي، مهر پرستي، ناهيد



[ صفحه 56]



پرستي، زرواني، اوشنگي، بودايي و هندي در آن زندگي مي کردند و نوعي آشفتگي مذهبي رواج يافته بود و هر کس مي توانست ادعاي معجزه بيشتري کند، بر حق تلقي مي شد. وي پس از بيان آشفتگي مذهبي در ايران قديم، به موقعيت زئوپولتيکي ايران اشاره کرده، مي گويد: ايران همواره پلي بين جهانگيران شرق و غرب و شمال و جنوب بود و مردم متمدن، شهرنشين و صلح دوست ايراني، هميشه گرفتار حمله مردمان وحشي، گرسنه و بي وطن بودند که يا بايد مي کشتند و يا کشته مي شدند و نياکان صلح دوست ما مغلوب مردمان وحشي و خونخوار مي شدند. وي افسار سخن را به اميد و موعود کشانده مي گويد: در چنين مواقعي که شکست خورديم، براي اين که ما دل نبازيم، نياکانمان به ما اميد مي دادند، دل قوي داريد که دستي از غيب بيرون آيد و کاري بکند، پايان شب سيه سپيد است يا در نااميدي بسي اميد است و اين باعث مي شد که ايراني مقاومت کند و دشمن پيروز را مغلوب فرهنگ خود سازد، چنان که روميان بر ايران پيروز شدند اما در نهايت جز چند اسمي رومي از آنان باقي نماند يا عرب هاي مسلمان بر ايرانيان غالب آمدند ولي ايرانيان عرب نشدند. در حالي که مصريان که قبطي بودند، عرب شدند. وي اضافه مي کند، در زمان آشفتگي مذهبي دوره ساساني، هر فرقه اي مدعي بود که موعود آينده مي آيد و دين او را رواج مي دهد. يهوديان، مسيحيان، مانويان، مزدکيان و... همين سخن را مي گفتند. يکي از دانشمندان ايراني گفت، موعود آينده هيج ديني را رواج نمي دهد. او



[ صفحه 57]



عدل و داد را برقرار مي کند. او مي آيد و پيروان مذاهب توحيدي را جمع کرده، از آنان مي پرسد، مگر همه شما نمي گوئيد که خدا يکي است و پيغمبرتان از جانب او آمده تا فرمان خدا مبني بر خوشبختي بشريت را اعلام کند؟ همه پاسخ مي دهند، چرا! موعود آينده مي گويد: پس چرا اسم توحيدي دينتان را از روي آن برداشته و اسم پيغمبرانتان را روي آن گذاشته ايد؟ اين اختلاف را برداريد. آن گاه دانشمند ايراني گفت: اگر ما حاضر باشيم، سخن او را بشنويم، او خواهد آمد ولي اگر حاضر نباشيم، نه خدا او را خواهد فرستاد و نه او خواهد آمد و ما هر چه داد و فرياد بزنيم، او نخواهد آمد. و گر نه اگر بيايد، او را هم مثل امام حسين در اسلام يا ديگر پيغمبران، شهيد خواهيم کرد. موبد شهرزادي اضافه مي کند: آمدن او به ميل ما نيست. او وقتي مي آيد که ما آمادگي داشته باشيم که حرف او را بشنويم و مقدمه خوشبختي خودمان و عالميان را فراهم کنيم. وي در ادامه به اختلاف و تعبير بعضي فرقه هاي مذهبي از شرايط قبل از ظهور موعود پرداخته، اظهار مي دارد: باز هم در ميان پيروان بعضي از مذاهب اختلاف افتاده، مي گويند: او وقتي مي آيد که همه گرفتار ظلم و ستم هم ديگر باشيم. يا وقتي مي آيد که دنيا پر از ظلم و ستم شود. پس او حالا نمي آيد. وي اضافه مي کند: از طرف ديگر عده اي هم عقيده دارند، او وقتي مي آيد که ما آمادگي رفع ظلم و ستم از هم ديگر را داشته باشيم. مثلا بعضي از فرق اسلامي عقيده دارند که با قيام امام خميني و اصلاح جامعه،



[ صفحه 58]



ظهور موعود به تاخير مي افتد و ما نبايد جامعه را اصلاح کنيم بلکه بايد آن قدر به جان هم بيافتيم و دعواي شيعه و سني، يهودي و مسيحي و... راه بياندازيم تا او بيايد. بله نظر موبد زرتشتيان، به اعتقاد ما زرتشتيان، اگر اين اعمال صورت گيرد، او حالا حالاها نمي آيد. پس اول، ما بايد آمادگي شنيدن حرف حق را داشته باشيم تا او بيايد ولي بدبختانه طبق فرهنگ ايراني، (از کرم دان آن چه مي آزاردت - تا به تخت معرفت بنشاندت) يعني برداشت خوبي از آن نداريم. هر چه در اين دنيا به ما اذيت شود، باعث خواهد شد ما تفکر کرده، به سر عقل آييم و خودمان بياييم و ظلم را رفع کنيم. به عقيده زرتشتيان اگر شر نباشد، کسي فايده خير را نمي فهمد. اگر کسي گرسنه نباشد، ارزش غذا را نمي فهمد. در فرهنگ زرتشتي، خير و شر دو گوهر همزاد هستند.

بالاخره، آيا زرتشتيان معتقدنع که موعود و شخصي مي آيد؟

موبد، شهرزادي: در اوايل، فقط موضوع اميد مطرح بود. مثلا وقتي پس از 1000 سال ظلم ضحاک، کاوه آهنگر به پا خواست، اميد مردم تحقق يافت و به دنبال کاوه آهنگر راه افتادند. به گفته او، در اديان ايراني، با سه عنوان اميد به موعود گفته شده است. گفته شده، هر وقت هوشيدر ي آمد، حرف او را بشنويد و هوشيدار همان دانشمند و خردمند است. زرتشت هم در گاتا خود را از جمله هوشيدران خوانده است.



[ صفحه 59]



عنوان ديگري که اميد به موعود داده، سوشيانت يا خير خواه و نجات دهنده است. اگر کسي از روي خير خواهي و دلسوزي نسبت به اجتماع، حرفي زد، بايد سخن او را شنيد. همه پيغمبران به اين اسم آمده اند که ما خير خواه شماييم و دشمن شما نيستيم. عنوان سومي که در مورد موعود آمده، فراشووکارت يا تازه کنندگان، اصلاح گران است. به گفته آقاي رستم شهرزادي، سنت ها کهنه مي شوند و نه تنها به درد نمي خورند بلکه ضرر هم مي زنند. اگر کسي پيدا شد و گفت، اين سنت ها قديمي شده، عوض کنيد، بايد به حرف او گوش کرد. او تاکيد مي کند: البته اصول دين نبايد تغيير کند. آن را بايد به شکل تعبدي قبول کرد ولي فروع دين، آداب و رسوم، شرعيات و فقه بايد با گذشت زمان، تغيير مکان و افزايش سطح فکر و آگاهي مردم عوض شوند. اگر تغيير ندهيم، اصول دين را هم عقب مانده نگه خواهند داشت. به گفته وي، همه پيغمبران در گروه هوشيدران، سوشيانت ها و فراشووکارت بودند. چنان که عيسي گفته: من براي آوردن دين جديدي نيامده ام بلکه آمده ام، قانون کهنه شده بني اسرائيل را اصلاح کنم. زرتشت هم همين کار را کرد. چرا که در مذاهب قديمي ايرانيان، خدايان متعددي داشتيم. او از روي خير خواهي ما را به توحيد و خداي يکتا فرا خواند.

پس شما منتظر شخص خاصي با ويژگي هاي خاصي، نيستيد؟

موبد، رستم شهرزادي: ولي اگر کسي پيدا شد، ممکن است پيرايه موعود به او ببنديم.



[ صفحه 60]



پس شما به فردي همچون يهوديان به ماشيح و مسيحيان به مسيح اعتقاد نداريد؟

موبد، رستم شهرزادي: ماشيح يعني نجات دهنده و همان مسيح است. چون شين و سين در يهودي و مسيحي قابل تبديل به هم هستند اما سوشيانت، هوشيدران و فراشووکارت، تئوري هايي هستند که قبل از زرتشت بوجود آمده اند. ابتدا جماد پرستي، گياه پرستي، حيوان پرستي، قهرمان پرستي، روح پرستي، شرک و بت پرستي، دين تثليث و سه خدايي، دو خدايي يا ثنويت بوجود آمدند و سپس توحيد آمد....

فرض کنيد که هوشيدري، سوشيانتي يا فراشووکارتي آمد، آيا او با خونريزي مي آيد؟

موبد، رستم شهرزادي با طرح چند سئوال با عاريه گرفتن سمبل هايي از شيعه، مي گويد: به قول شيعه، او سوار بر اسب و شمشير در دست مي آيد و آن قدر انسان مي کشد تا خون به زير شکم اسبش برسد. راستي آيا موعود آينده هم سوار بر اسب و شمشير به دست مي آيد يا با بمب اتم؟ سطح فکر کساني که اين تئوري ها را مي ساختند، خيلي پايين بوده و آنان نمي دانستند که خون آب نيست که بالا بيايد بلکه لخته مي بندد. يا فردي از موعود آخر سئوال مي کند، چرا اين قدر مردم را مي کشي؟ او نعلين امام حسين را بالا مي برد و مي گويد، اگر به خاطر صاحب اين نعلين دنيا را نابود کنم، حق دارم! اين شقاوت و ظلم در حق مردم است و به هيچ وجه موعود آينده اين قدر کينه توز و تشنه انتقام نبايد باشد. وي در ادامه با اشاره به شاه بهرام و رجاوند، دستور پشوتن، پيغمبر اوشيدر، اوشيدر ماه، اوشيدر بامي، شيوشانس و کيخسرو و پادشاه،



[ صفحه 61]



مي گويد: ما براي اينان و دين زرتشت دعاي تندرستي مي خوانيم و معتقديم که اينان زنده اند. ما هيچ نمي گوييم خدايا بيامرز اين کرسان را. ما معتقديم، آنان زنده هستند و در آخر الزمان مي آيند اما چه کسي، چه موقع و با چه کساني مي آيد؟ معلوم نيست. زرتشيان معتقدند که چون شاه بهرام و رجاوند يا بهرام گور، پادشاه عادلي بوده، زنده است که او و ديگران براي از بين بردن شر و طرفداري از خير به کمک مردم خواهند آمد و دنيا را پر از عدل و داد خواهند کرد. آنان معتقدند:



هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جريده عالم دوام ما



موبد، رستم شهرزادي با اشاره با شاهنامه اضافه مي کند: شاه کيخسرو پيش از زرتشت به دنيا آمده و شاهنامه هم به زنده بودن آن اشاره کرده است. مثل موعود و امام دوازدهم! چنين اشخاصي در طول هزاران سال بوده اند و به آنها هم اضافه شده است. مثلا ضحاک ستمگر حکومت مي کرد تا اين که فريدون آمد و به او شکست داد و او را در کوه دماوند که آتشفشان بود و به آن جهنم گفته مي شد، حبس کرد. او به تفاوت عقيده به موعود در دين زرتشتي و بودايي اشاره کرده، توضيح مي دهد: ما آريايي ها از اول معتقد بوديم که در روزگار سختي و بدبختي، موعود ي مي آيد و ما را نجات مي دهد. بر عکس مذهب بودا که توصيه مي کند، به هنگام گرفتاري، بدبختي و ظلم و ستم، خودکشي کنيد که اگر خودکشي کردي به نيران يعني نيستي مي روي. يعني تا هستيم، گرفتار سخني و بدبختي هستيم. وقتي خوشبخت مي شويم



[ صفحه 62]



که نيستيم، ولي نياکان ما مي گفتند: دل قوي داريد که روزي کسي براي نجات ما مي آيد. وي اضافه مي کند: اينها جزو اساطير هستند و حتي زرتشت هم خود را در گاتا جزو اساطير مي شمارد.

آيا نشانه هايي براي ظهور هوشيدر، سوشيانت و فراشووکارت عنوان شده است؟

موبد: رستم شهرزادي: اولين موعود با نام اوشيدرها وقتي مي آيد که خورشيد 10 روز در وسط آسمان بايستد. دومين موعود با نام اوشيدر بامي زماني مي آيد که خورشيد 20 روز در وسط آسمان بايستد و سوشيانت، موعود سوم، زماني مي آيد که خورشيد يک ماه در وسط آسمان بايستد ولي اين تئوري ها چندان قابل فهم نيستند. با يکي از موعودها زماني مي آيد که زمين ستاره باران شود و ستاره هاي زيادي به زمين فرو ريزد. اين تئوري ها حقيقت نيست و با قانون طبيعت مخالف است. ما معتقديم، دين بايد مطابق عقل باشد. همه معتقدند: کسي براي نجات بشر مي آيد و جهان را پر از عدل و داد مي کند و بشر در آن روز مزه خوشبختي را مي چشد گر چه يکي او را ماشيح، ديگري مسيح، سومي سوشيانت، هوشيدر، فراشووکارت يا ديگري راهنما و مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي خواند. او مي آيد و شرط آن است که علاقه مندان و عاشقان، راه را هموار سازند و زمينه برقراري عدالت را در جامعه مهيا کنند.



هر کس به زباني صفت مدح تو گويد

بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه





[ صفحه 63]