اصلاح نظام معرفتي بشر
يکي ديگر از عوامل مهم در نجات بشر، اصلاح نظام معرفتي است. معرفت، وجه تمايز اساسي انسان ازحيوان است. ميان انسانيت و حيوانيت مرزي به نام معرفت و شناخت وجود دارد که نقش تعيين کننده و بسيار مهمي در تعيين سرنوشت بشر دارد. انسان موجودي است که همه ي کنش ها وواکنش هاي او بر اساس معرفت و شناخت شکل مي گيرد. به همين جهت، يکي ديگر از متغيرهاي مربوط به بحث نجات، مسأله ي معرفت و شناخت است که پيرامون آن مطالبي بيان مي شود.
نکته ي فراموش شده ي اين بحث، مسأله ي «منشأ معرفت» است. سؤال اساسي اين است: «نظام معرفتي بشر چگونه شکل مي گيرد؟» آيا بشر بايد معرفت را بسازد و توليد کند و سپس بر اساس آن عمل کند، و يا اين معرفت است که بايد بشر را بسازد و تربيت کند؟ به بيان ديگر، آيا معرفت بايد «ساخته ي بشر» باشد، يا «سازنده ي بشر»؟ بايد پيرو بشر باشد يا پيشواي او؟
اگر ساخته ي بشر باشد، معرفت منشأ بشري خواهد داشت و پديده ي «معارف بشري» شکل خواهد گرفت و اگر سازنده ي بشر باشد، مسأله ي ربّانيت الهي و پذيرش ربوبيت خدا ـ که همان توحيد ربوبي است ـ مطرح مي شود و معرفت، منشأ الهي پيدا مي کند. در يک کلام، يا خدا طراح نظام معرفتي انسان است يا بشر. و معارف، يا الهي اند و يا بشري.
آن چه بر جهان معاصر سيطره دارد، معرفت بشري است. يعني انديشه ها و معرفت هايي که «ساخته ي انسان»است نه معرفت هايي که «سازنده ي انسان» باشد. يکي از اصل هاي تمدن مادي ـ که بر محور امانيسم و انسان محوري قرار دارد ـ اين است که بشر آفريننده ي معرفت مورد نياز خود مي باشد. مادي ها معتقدند معرفت بشر بايد بشري باشد و از درون خود او تراوش کرده باشد، نه اين که از خارج به او تحميل گردد و بشر متمدن، بشري است که نيازي به معارف آسماني ندارد.
نظريه ي ياد شده، نتيجه اي جز قطع پيوند ميان انسان و آسمان در پي نخواهد داشت. هنگامي که رابطه ي انسان با آسمان قطع شود، آفرينش ها و توليدهاي بشر و از جمله آفرينه هاي فکري و معرفتي او جز بر پايه ي هوس و خواسته هاي نفس شکل نخواهند گرفت که بشرِ امروز در اين دام گرفتار شده است. بشر هم اينک در حال «تئوريزه کردن هواي نفس» است و انديشمندان مادي، «تئوريسين هوس هاي نفساني»اند، اين حقيقتي است که از مطالعه ي نظريه هاي مادي به دست مي آيد:
آنگاه که بشر ميخواهد از عبوديت خدا برهد و بنده ي نفس خويش گردد، نظريه ي «ليبراليسم» شکل ميگيردکه در آن، انسان از هر قيدي آزاد است
و آنگاه که ميخواهد از عذاب وجدان براي ترک بندگي خدا رهايي يابد، نظريه ي «نسبيت حق» پديد ميآيد که درآن هيچ کس حق مطلق نيست وهمه ي انسانها و ايده ها بر حق هستند و جايي براي نگراني وعذاب وجدان وجود نخواهد داشت
و آنگاه که ميخواهد از پذيرش دين حق شانه تهي کند، نظريه ي «پلوراليزم» و تکثرگرايي را مطرح ميکند و همه ي صراط ها را مستقيم ميداند و الزامي براي پذيرش آيين خاص که با خواست نفساني او ناهم خوان است نمي بيند
و آنگاه که ميخواهد از يک سو حجيت دين و استدلال هاي ديني را خدشه دارکند و ازسوي ديگر براي باطل خويش، توجيه ديني بيابد، نظريه هاي
«هرمنوتيک» [1] و «برداشت هاي مختلف از دين» و «نفي جزميت» شکل ميگيرد که در آن، همه چيز قابل ترديد است و هيچ برداشتي قطعي و نهايي نيست و مي توان برداشت هاي ديگري نيز ـ آن گونه که مايل هستيم، نه آن گونه که دين ميگويد ـ داشت،
و آنگاه که ارضاي غريزه ي جنسي را ملاک عمل قرار مي دهد، نظريه هاي «آزادي جنسي» و «هم جنس بازي» مطرح ميشود که در آن، بشر تابع هيچ منطقي جز منطق شهوت نيست
و آنگاه که دين را مانع سلطه گري ورياست طلبي وزياده خواهي ودغل کاري خود مي بيند،نظريه ي «سکولاريزم» و «جدايي دين از دولت» وهمچنين نظريه ي «محدود بودن مأموريت دولت ها به تأمين امنيت شهروندان و خارج بودن مسؤوليت ديني،از قلمرو مأموريت دولت ها» شکل مي گيردکه براساس آن، سياست بر پايه ي دين تنظيم نميشود و دولت ها درحفظ و ارتقاي ديانت مردم هيچ مسؤوليتي ندارند ومانع دين از سر راه دنيا طلبي آنان برداشته ميشود.
اين نمونه ها و نمونه هاي متعدد ديگر،همگي نشان گر اين نکته اند که ماشين نظريه پردازي بشر، در حال تئوريزه کردن هوس هاو تمايل هاي نفساني است.درحقيقت، نظريه پردازي تابع هوس شده است وبه جاي آن که«هدايت گر» انسان در مسير پر خطر زندگي باشد، «توجيه گر» نفس پرستي انسان شده است. آيا بشر اين گونه به سعادت مي رسد؟ آيا با اين روند، آينده اي روشن در انتظار اوست؟ آيا اين يک فساد نيست؟ آيا اين فساد نيازمند اصلاح نيست؟
اما در انديشه ي ديني، معرفت از سرچشمه ي توحيد سرازير و هدايتگر انسان ميگردد. بشر به وسيله ي آن به سعادت ميرسد و از هلاکت
و نابودي و افتادن در وادي ضلالت و گمراهي نجات مي يابد. پس «معرفت توحيدي» يکي ديگر از ارکان نجات بشر است. با ظهور حضرت مهدي (عج) و در سايه ي دولت کريمه ي آن حضرت، نظام معرفتي بشر نيز اصلاح مي شود و فکر و انديشه به جاي آن که «ساخته ي انسان» باشد «سازنده ي انسان» مي گردد، به جاي آن که «پيرو انسان» باشد، «پيشواي انسان» و به جاي آن که «هوس آلود» باشد،«پالاينده يگوهر انسانيت» از پليدي هوي و هوس مي گردد. اين همان بازگشت به دين، معنويت و بازگشت به سيره ي رسول اکرم (عليه السلام) استکه در روايت هاي زيادي به آن تصريح شده است و اين چنين آينده ي بشر ازخطر نابودي و انحطاط نجات مي يابد.
يکي از مشکلات مطرح شده درزمان غيبت، مسأله ي احتمال عدم انطباق فهم فقيه با فهم معصوم (عليه السلام) از دين است. اين نظريه ـ که زير مجموعه ي نظريه ي هرمنوتيک وبرداشتهاي متفاوت از دين است ـ معتقد است اختلاف نظرهاي موجود در اجتهاد فقيهان، اين گمان را تقويت ميکند که برداشت فقيه منطبق بر برداشت معصوم (عليه السلام) نيست وحجيت تقليد و پيروي از فقيهان قابل ترديد و تشکيک است.
اين نظريه، دو بخش دارد: يک بخش آن بيان گر يک واقعيت است و بخش ديگر آن استنتاج نظريه پرداز از آن واقعيت است. در تحليل اين نظريه بايد اين دو بخش را از يکديگر جدا کرد. آن بخش که بيان گر احتمال عدم انطباق فهم فقيه با فهم معصوم (عليه السلام) مي باشد، سخني است که در همين اندازه، قابل قبول است. تفاوت ديدگاه فقيهان با يکديگر و احتمال اختلاف آن با فهم و برداشت معصوم (عليه السلام) واقعيت غير قابل انکار است. اما نتيجه ي اين واقعيت، عدم حجيت اجتهاد فقيهان و تقليد مکلفين نيست. آن چيزي که از ديد اين قبيل افراد مخفي مانده است، مسأله ي «منجّزيت» و «معذّريت» عمل فقيهان و مکلفان است. درست است که احتمال عدم انطباق ديدگاه فقيهان با نظر معصوم (عليه السلام) وجود دارد و درست است که نظر معصوم (عليه السلام) حجيت دارد
و مشروع است، اما همين معصوم، در زمان غيبت فهم فقيهان و اجتهاد آنان را براي مکلفين «منجِّز» قرار داده است يعني نظر فقيه ـ هر چه باشد ـ براي مردم «تکليف آور» است، همان گونه که نظر معصوم (عليه السلام) تکليف آور است. از آن جا که احتمال عدم انطباق وجود دارد، همين معصوم، فقيه و مکلَّف را «معذور» مي داند، يعني در صورت اشتباه غير عمد، نه گناهي بر فقيه است و نه بر مردم.
به بيان ديگر، در اين جا نيز سخن از مشروعيت است: مشروعيت اجتهاد فقيهان و مشروعيت تقليد مکلفين در زمان غيبت. در اين باب، نه مشروعيت اجتهاد فقيهان به انطباق کامل آن با برداشت معصوم (عليه السلام) است و نه مشروعيت تقليد مکلفين به پيروي از نظرهايي است که منطبق بر فهم معصوم باشد، بلکه خود معصوم (عليه السلام) مشروعيت اجتهاد را به اجتهاد روش مند و عادلانه در متون ديني و مشروعيت تقليد را در پيروي از چنين اجتهادي مي داند. لذا احتمال خطاي غير عمد، بخشيده شده است.
تعدد برداشت ها و احتمال عدم انطباق، هر چند در زمان غيبت مورد مسامحه قرار مي گيرد، اما خود دليل روشني بر ضرورت وجود امام معصوم و حضور اوست. در زمان حضور، تعدد برداشت از دين به «وحدت برداشت» منجر مي شود و اين چنين گام ديگري در مسير توحيد برداشته مي شود. آن چه که در روايت ها درباره ي پندار برخي هنگام ظهورمبنيبرآوردن دين جديدتوسط حضرت مهدي (عج) آمده است،درهمين راستا قرار دارد. دين حضرت مهدي (عج) ديني غير از دين خاتم نيست. آنچه تغيير مي کند، برداشت ها و قرائت هاي مختلفي است که در عصر غيبت از دين به وجود آمده است. برداشت ها و قرائت هاي مختلف از دين، مشمول «اصلاحات مهدوي» ميشود و به «وحدت قرائت» و «قرائت توحيدي» منجر مي شود. لذا مردم گمان مي کنند که دين جديدي آورده شده است.
پاورقي
[1] Hermeneutics.