بازگشت

چگونگي ولادت


اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا برحمتک يا ارحم الراحمين

جمعه پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجري در شهر سامرا حضرت بقيه الله امام عصر روحي و ارواح العالمين له الفداء چشم به جهان گشود. حکيمه دختر امام محمد تقي عليه السلام نقل مي کند که امام حسن عسکري عليه السلام مرا خواست و فرمود: عمه امشب نيمه شعبان است نزد ما افطار کن که خداوند در اين شب فرخنده شخصي را متولد مي سازد که حجت او در روي زمين مي باشد. عرض کردم: مادر اين فرزند مبارک کيست؟ فرمود: نرجس.



[ صفحه 8]



گفتم: فدايت شوم اثري از حاملگي در اين بانوي گرامي نديدم! فرمود: براي همين مي گويم نزد ما باش. وارد خانه شدم سلام کردم بانوي عالي مقام نرجس خاتون آمد کفش از پاي من بيرون آورد و گفت: اي بانوي من شب بخير! گفتم: بانوي من و خاندان ما تويي! گفت: نه، من کجا و اين مقام بزرگ؟ گفتم: دختر جان امشب خداوند پسري به تو عنايت مي فرمايد: که سرود دو جهان خواهد بود. تا اين کلام از من شنيد با کمال حجب و حيا نشست. پس از اقامه نماز افطار کردم و خوابيدم، سحرگاه براي انجام نماز شب برخاستم. بعد از نماز ديدم نرجس خوابيده و از وضع حمل او خبري نيست. پس از تعقيب نماز دوباره خوابيدم که پس از لحظه اي با اضطراب بيدار شدم ديدم نرجس نيز بيدار است ولي هيچ گونه علامتي در وي مشهود نيست. نزديک بود که در وعده امام عليه السلام ترديد کنم که ناگهان امام عليه السلام در مکاني که تشريف داشتند با صداي بلند مرا صدا زده فرمودند: لا تعجلي يا عمه فان الامر قد قرب. عمه: تعجب مکن که وقت نزديک است! همين که صداي مبارک امام حسن عسکري عليه السلام را شنيدم مشغول خواندن سوره الم سجده و يس شدم. در اين موقع نرجس با حال اضطراب از خواب برخاست. من به وي نزديک شدم و نام خدا را بر زبان جاري کردم و پرسيدم: آيا در خود چيزي احساس



[ صفحه 9]



مي کني؟ گفت: آري. گفتم: ناراحت مباش و دل قوي دار، اين همان مژده است که به تو دادم. اندکي بعد صاحب الامر سلام الله عليه متولد شد آن ماه پاره را ديدم که مواضع هفتگانه سجده را روي زمين گذاشته و ذکر حق مي گويد. او را در آغوش گرفتم در حالي که بر خلاف نوزادان ديگر از آلايش ولادت پاک و پاکيزه بود. در اين هنگام امام عسکري عليه السلام صدا زد: عمه جان! فرزندم را نزد من بياور، و او را نزد پدر بزرگوارش بردم، او را به سينه چسبانيد و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او کشيد و فرمود: تکلم يا بني فرزندم با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و اشهد ان محمدا رسول الله ثم صلي علي امير المومنين عليه السلام و علي الائمه الي ان وقف علي ابيه ثم احجم. شهادت مي دهم به وحدانيت پروردگار و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله، سپس بر اميرالمومنين و ائمه طاهرين عليهم السلام درود فرستاد و چون به نام پدرش رسيد ديدگان گشود و سلام کرد. امام عليه السلام فرمود: عمه جان: او را نزد مادرش ببر تا به او نيز سلام کند و باز نزد من برگردان. او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نيز جواب سلامش را داد، سپس او را پيش امام حسن عسکري عليه السلام برگردانيدم. [1] بعضي از اسماء و القاب آن گرامي عبارتند از: بقيه الله، حجت،



[ صفحه 10]



خلف صالح، ابوالقاسم، قائم منتظر، مهدي (م ح م د) ناگفته نماند که نام (م ح م د) بنابر فتواي شيخ انصاري مکروه، شيخ طوسي حرام و حاجي نوري ذکر آن در مجالس و محافل حرام است. [2] .


پاورقي

[1] بحار، ج 51، ص 2.

[2] نجم الثاقب، ص 48.