بازگشت

سيماي حضرت مهدي به روايت غدير


در آن صحرا، جحفه، و بر کنار آن غدير، خم، و در حضور آن جمع، پيامبر (صلي الله عليه و آله) در ادامه کلام الهي خويش، دامنه سخن را به مسائل مربوط به امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) کشانيده، زبان به توصيف آن امام همام گشودند، و گوشه هايي از شخصيت همه جانبه آن بزرگوار را به مردم نماياندند. حساسيت اين قسمت از سخن را، از آنجا مي توان دريافت که حضرتش هيجده بار مردم را با تکرار يک لغت هشدار دهنده، به دقت در کلام خود فرا مي خوانند. حضرتش در اين بخش به دفعات، کلمه الا به معني هان! آگاه باشيد را به کار مي برند، تا همگان دريابند که موضوع از اعتبار، ارزش، حساسيت و اهميت ويژه برخوردار است. پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آغاز اين بخش، بار ديگر - براي چندين مرتبه در طول سخنراني - روند پيوسته نبوت و امامت را مطرح



[ صفحه 42]



نموده و ياد آور مي شوند که سررشته اين نظم، در دست علي (عليه السلام) است و پايان بخش اين روند، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه مي باشند، بدين صورت که: معاشر الناس اني نبي و علي وصيي. الا و ان خاتم الائمه منا القائم المهدي [صلوات الله عليه] [1] پس آن گاه با بر شماري 21 ويژگي اساسي و مهم از مختصات عمده آن امام، به گونه اي گوشه هايي از حرکت و کار و تلاش و برنامه ها و دستاوردهاي نظام الهي حضرتش را ترسيم مي نمايند، به طوري که با اندک دقت و ريزبيني در اين مختصات، مي توان ابعادي مختلف از مسائل مربوط به آن حضرت را دريافت. پيامبر فرمودند: الا انه الظاهر علي الدين. الا انه المنتقم من الظالمين. الا انه فاتح الحصون و هادمها. الا انه قاتل کل قبيله من اهل الشرک. الا انه مدرک کل ثار لاولياء الله عز و جل. الا انه ناصر دين الله عز و جل. الا انه الغراف من بحر عميق. الا انه يسم کل ذي فضل بفضله و کل ذي جهل بجهله. الا انه خيره الله و مختاره.



[ صفحه 43]



الا انه وارث کل علم و المحيط به. الا انه المخبر عن ربه عز و جل و المنبه بامر ايمانه. الا انه الرشيد السديد. الا انه المفوض اليه. الا انه قد بشر من سلف من بين يديه. الا انه الباقي حجه و لا حجه بعده و لا حق الا معه و لا نور الا عنده. الا انه لا غالب له و لا منصور عليه. الا انه ولي الله في ارضه و حکمه في خلقه و امينه في سره و علانيته. اي مردم آگاه باشيد! او بر قاطبه اديان پيروز خواهد گرديد. آگاه باشيد! او از ستمکاران انتقام خواهد گرفت. آگاه باشيد! او تمامي دژها را فتح نموده و ويران خواهد ساخت. آگاه باشيد! او تمامي طوايف و قبائل شرک را درهم خواهد کوبيده و نابود خواهد ساخت. آگاه باشيد! او انتقام خون دوستان خدا را باز خواهد ستاند. آگاه باشيد! او يار و ياور دين خداي بزرگ است. آگاه باشيد! او کشتيباني کار آزموده در دريائي عميق است. آگاه باشيد! او فاضلان را به فضلشان و جاهلان را به جهلشان مي شناسد و مي شناساند.



[ صفحه 44]



آگاه باشيد! او برگزيده خدا و منتخب اوست. آگاه باشيد! او وارث تمامي دانش هاست و به همه علوم تسلط و احاطه دارد. آگاه باشيد! او از خدايش براي شما گزارش مي نمايد و شما را به چگونگي ايمان به خدا مي آگاهاند. آگاه باشيد! او راست کار و درست کردار و استوار و پا برجاست. آگاه باشيد! که امور خلقت و خلايق - از سوي خدا - به او واگذار شده است. آگاه باشيد! که تمامي پيام آوران گذشته به آمدن او نويد داده اند. آگاه باشيد! که آن حضرت آخرين حجت الهي است و پس از او ديگر حجتي نخواهد آمد، حق - تماما - با او و نور نزد اوست. آگاه باشيد! کسي را ياراي چيرگي بر او نيست. آگاه باشيد! او ولي خدا در زمين است و داور دادار در ميان آفريده هاي اوست، و امين خداي متعال در پنهان و پيداي اوست. بار ديگر به دقت بر اين توصيف ها بنگريم، و دريابيم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) سالياني دراز قبل از تولد، و قرنها پيش از ظهور آن حضرت با چه انگيزه اي چنين شخصيتي از ايشان به دست مي دهد؟ و بدان گونه خطوط اصلي آن نظام الهي به رهبري حضرتش را ترسيم



[ صفحه 45]



مي نمايد؟ آيا مي توان هدفي جز دميدن روح اميد و انتظار، و آگاهانيدن نسلها و آماده سازي آنان براي تحمل دوران سخت غيبت، همراه با تلقي صحيح از آن پنهاني دشوار، و تلاش پيگير در تحقق و بر پايي آن آينده نوراني در اين کار سراغ داد؟ اگر اين راستا را صحيح ندانيم، آيا پسنديده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در شرايطي که تنها سه تن از امامان (اميرالمومنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام) در دوران حيات ظاهري خويش بودند، سخن از نظام آينده جهان و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه آن هم به اين گستردگي و تفصيل در ميان آورند؟ نظامي که در آن به فضل و جهل با يک ديده نگريسته نمي شود، و فاضلان و جاهلان در هم نمي آميزند، تا کار تشخيص و تمييز دشوار گردد. بلکه حضرتش در پرتو بينش الهي خود، اين دو طايفه را از هم جدا نموده، و به روشني فاضل را به فضلش و جاهل را به جهلش، به همگان مي نماياند. قيام آن حضرت، در راستاي يک حرکت مشخص و گوياي تاريخي در طول ادوار مدنيت بشر تفسير مي شود، و او تحقق بخش نويدهاي تمامي پيبام آوران سلف معرفي مي گردد که ماموريتش به ثمر و هدف رسانيدن تلاش هاي آنان خواهد بود. در يک نگاه، آن امام همام، مظهر علم و قدرت الهي معرفي مي شود. اين آگاهي، براي او دانش و بينشي فوق تصور به بار مي آورد، و آن قدرت خدا دادي، وي را در موضعي مي نشاند که هيچ گردن فرازي نتواند در راه پياده شدن اهداف آن نظام الهي سنگ اندازي و مانع تراشي نمايد.



[ صفحه 46]



اگر اين قيام الهي نباشد، خلقت عبث جلوه مي نمايد، و اين انديشه باطل بر صفحه ذهنها نقش مي گيرد که آيا هدف از هستي، همين بود که مردمي بيايند و نسل به نسل بروند، و حاکماني دست به دست در تاريخ حاکم شوند و خونريزي کنند و غارت نمايند و بساط جور و ستم بگسترانند و مظلومان را به زنجير بکشند و... از اين رو، در جهت پاسخ به اين پندار نادرست، خداي عزيز حکيم، ولي مقتدر خويش را با توان و آگاهي الهي زمامدار جهان مي نمايد که او دژهاي کفر و بي ديني را درهم کوبد، از ظالمان انتقام گيرد، با شرک در ستيزد آيد، داد مظلومان را بستاند، و خون شهيدان را پاس نهد، دين را ياري کند، سکان کشتي طوفان زده بشريت را به دست با کفايت خويش گيرد و انسانها را به سر منزل مقصود رهنمون گردد. و چه زيباست که ما آن روزگاران را نظاره گر باشيم. با مطالعه سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين بخش از خطابه، علاوه بر شخصيت فردي آن حضرت، مي توان با ابعاد الهي، سياسي، عدالت اجتماعي، علمي و فرهنگي، تاريخي، هدايتي و... اين نظام آشنا شد. و خدا را، که توفيق درک آن زمان و زمانه، ما را دست دهاد. به هر حال، پيامبر (صلي الله عليه و آله) کم کم دامن سخن خويش را در آن صحراي سوزان جمع مي نمايد. و در اواخر خطابه خويش، سخن از گستره حلال و حرام نموده و ياد آور مي شوند که اين مطلب، بسيار فراتر از آن است تا در يک نشست و در خلال يک خطابه بتوان تمامي آن را بازگو نمود. آن گاه چنين مي فرمايند: فامرت ان اخذ البيعه منکم و الصفقه لکم بقبول ما جئت



[ صفحه 47]



به عن الله عز و جل في علي امير المومنين و الائمه من بعده الذين هم مني، و منه ائمه قائمهم المهدي الي يوم القيامه الذي يقضي بالحق... من - از سوي پروردگار جهان - فرمان داده شده ام تا از شما بر قبول آنچه از جانب خداي عز و جل درباره امير مومنان علي (عليه السلام) و ائمه پس از او آورده ام، که - در نسل و تبار - از من و اويند، عهد وفاداري و بيعت بستانم. اماماني که قائم آنان مهدي، تا بر پايي قيامت برقرار خواهد بود، و اوست که بر حق و عدل حکم خواهد کرد... و بدين سان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سومين جاي از کلام خود، ياد امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) را زنده مي دارد. و اين سه موضع - همان طور که گذشت - علاوه بر يازده مرتبه اي بود که در طول سخن، حضرتش از واژه عمومي و کلي ائمه در زمينه معرفي پيشوايان پس از خود استفاده نمودند، و شان و جايگاه و مشخصه والاي آنان را با عبارت الامامه في ذريتي من ولده الي يوم القيمه بيان داشتند. پيشواياني که آنان را در جايي ديگر از همين کلام، الطيبين من ولدي خواندند و آنان را ثقل اصغر دانستند، که بر کنار کتاب خدا ثقل اکبر نشسته اند. تا آنجا که ايشان در بيان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) امناء الله في خلقه و حکامه في ارضه تعبير شدند، و در طي سخن به دفعات، امامان را در رابطه با علي (عليه السلام)، با وصف ولدي من صلبه و عباراتي از اين رديف ستودند. اينک روشن است که از چه رو، اين بخش از نوشته، سيماي



[ صفحه 48]



حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه به روايت غدير نام گرفت، چرا که حاوي روشنگري در زمينه معرفي نام و ياد و راه و رسم امام عصر (عجل الله تعالي فرجه) بود که در سايه پرتو ناشي از کلام نوراني پيامبر، بر پهنه دل و ذهن خواننده مي نشست، و اميد که اين رهگشائي ما را نيز کارساز افتد.



[ صفحه 49]




پاورقي

[1] خطبه غدير: اي مردم! من پيامبر هستم و علي وصي من است. آگاه باشيد، که آخرين امام از ما، قائم، مهدي است.