ابراهيم تنها در غار رشد مي کند
مادرش گفت او را در کهفي به خدا مي سپارم. بچه را در کوه آورد در غاري گذشت، پس از چند روز به ديدارش رفت ببيند چه بر سرش آمده است. ديد ابراهيم انگشت ابهامش
[ صفحه 105]
را در دهان گذشته و شير مي نوشد. بلي همان کس که از پستان مادر شير مي دهد، از انگشت ابهام نيز مي تواند هنگام نبودن اسباب شير بدهد. ابراهيم را در بر گرفت و شير داد سپس با يک عالم حسرت همانجا او را گذاشت و اطرافش را سنگ چين کرد و رفت.