ماجراي انار
يکي از روزها، وزير بحرين اناري در دست و آن را نزد امير آورد. روي انار نوشته شده بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله، ابو بکر و عمر و عثمان و علي خلفاء رسول الله. امير علماي شيعه را فراخواند و گفت، بايد به اين معجزه، پاسخ دهيد و يا آن را بپذيريد. علماي شيعه سه روز مهلت خواستند. ده نفر از علما، براي يافتن پاسخ، تلاش کنند. از ميان ده نفر، نيز سه نفر انتخاب شدند. قرار بر اين شد که هر شب يک نفر سر به بيابان گذارد و در آنجا از امام زمان (عج) کمک بخواهد. شب اول و دوم، نتيجه اي گرفته نشد. شب سوم محمد بن عيسي، به بيابان رفته و با راز و نياز و توسل به امام زمان (عج) شب را به صبح رسانيد ناگهان مردي غريب بر او آشکار شد و پاسخ را به او گفت. محمد بن عيسي به شهر بازگشته و گفت: همگي نزد امير جمع شويد تا پاسخ را بگويم. همه در انتظار پاسخ او بودند که وي گفت: پاسخ من درون اتاق وزير است.
[ صفحه 51]
همراه با وزير به اتاق آمده و اشاره کرد به کيسه اي که درون سقف مخفي شده بود. کيسه را نزد امير آوردند و آن را گشودند. از درون کيسه، قالب گلي که همان کلمات روي آن نوشته بوده برون آوردند و مشخص شد که وزير، اين قالب را روي يک انار در حال رشد قرار داده است. محمد بن عيسي به امير گفت: درون انار هم تنها خاکستر و دود است. انار را مي فشارد و خاکستر و دود را همه مشاهده مي کنند. امير سوال کرد، چه کسي اين پاسخ را به شما آموخت. محمد بن عيسي گفت: امام زمان ما و حجت خداوند بر زمين، ما را راهنمايي فرمود. [1] .
پاورقي
[1] منتهي الامال - قمي، عباس - انتشارات علمي - ص 527.