سيري در فرهنگها
(غاب يغيب غيبا و غيبه و غيوبا و مغيبا) عنه: بعد عنه و باينه: از او دور شد و از او جدا گشت. [غابت الشمس...] غربت و استترت عن العين: خورشيد غروب کرد و از ديده پنهان شد. - الشي ء عن فلان: استتر. ضد حضر: آن چيز از فلان کس پنهان و پوشيده ماند. ضد حضور: ناپديد شد (المنجد) غاب عنه غيبا و غيبه: ناپديد شد. و غابت الشمس: فرو شد آفتاب. (منتهي الارب) غيبت - بالفتح. ع. ضد حضور و ناپديد شدن و فروشدن و فروشدن آفتاب و بالکسر عيب کسي در قفاي او گفتن اگر راست باشد و اگر دروغ باشد بهتان بود (آنندراج).
[ صفحه 14]
غاب عنه ض يغيب: غيبا و غيبه...: بعد عنه و باينه: از او دور شد و از او جدا گشت. و - الشمس و غيرها من النجوم...: غربت و استترت عن العين: خورشيد غروب کرد و از ديده پوشيده و پنهان شد. و - الشي ء عن فلان: استتر: آن چيز از فلاني پوشيده ماند و - ضد حضر: ناپديد شد. و - فلان عن بلاده، سافر: مسافرت کرد. و - الشي ء في الشي ء، غيابه... و غيبه: بطن فيه و استتر: در آن پنهان و پوشيده ماند... (سمعت صوتا من وراء الغيب) اي من موضع لا اراه: صوت را از جائي که آنجا را نمي بينم شنيدم. (اقرب الموارد) غاب القمر غيابا و غيبوبه... اي غرب و تواري: ماه غروب کرد پنهان شد. و في الحديث حتي غابت الشمس: حتي غاب قرصها: تا قرص خورشيد پنهان شد (مجمع البحرين) غيب: الغيب مصدر غابت الشمس و غيرها اذ استترت عن العين، يقال غاب عني کذا...: هنگامي که خورشيد و غير آن از ديده پوشيده ماند، گفته مي شود: اين چنين از من پنهان شد. الغيب في قوله (يومنون بالغيب) ما لا يقع تحت الحواس... غيب چيزي است که تحت حواس واقع نمي شود... (المفردت في غريب القرآن) بنابر اين، غيبت بمعني: دور شدن. جدا شدن، غروب کردن، از ديده پنهان شدن، ناپديد شدن، از نظر پنهان شدن، ضد حضور، فروشدن و ناپيدا شدن است.
[ صفحه 15]