بازگشت

طليعه


مرثيه

السلام عليک يا صريع الدمعه العبري

السلام عليک يا مذيب الکبد الحري

السلام عليک يا صريع العبره الساکبه و

السلام علي قرين المصيبه الراتبه

ديدگانت پر اشک،

لبانت خشکيده،

سينه ات گداخته،

قلبت شعله ور،

روحت پر تلاطم،

ليکن مهار نفست بر مشت.

سرود ايمان بر لب،

نواي توحيد در کام،

ياد خدا در دل،

دستار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر سر،

کهنه پيرهن امانت مادر بر تن،

بزم اشکواره در پيش.



[ صفحه 7]



اي حسين، اي رازدار منزل وحي،

غم سراي خيمه هايت،

سوزش قلب زنانت،

گريه نوباوگانت،

آه و سوز خواهرانت،

العطش از دخترانت،

عالمي را اشک ريزان مي کند.

اي حسين اي رهنماي راه ايمان، اي حسين اي جرعه نوش جام يزدان، کوفيان بدصفت، نامردمان بي مروت، دعوتگران بي فتوت، حيا از مادرت زهرا عليها السلام نکردند. اي حسين اي خون يزدان، واژگان در چکامه شور تو ناتوان، شعر گويان در ستايش صبر تو حيران و اديبان در بيان ايثار تو سرگردان. يا حسين اي کشتي نجات امت، نيايت صلي الله عليه و آله و سلم به شهات پذيرييت جان يافت. زکريا عليه السلام به غم آميخته با نامت ره جست. و فطرس به برکت گاهواره تو بال يافت. گوئي که در قربانگه زمين آرزو حاجيان، قرباني به ياد تو کنند، و گوئي که احرام به تن داران در سرزمين عرفات، دنبال راه تو روند، که تو فرزند مکه و بطحائي، فرزند زمزم و صفائي، پور حل و منائي. گرگان بيشه شهوت، پارگان تنت را تن پاره کردند، روبهان مرغزار حيله دعوتنامه ها را به شمشير باز کردند، و حراميان بستر کفر دست پليد خويش را براي بيعت به سوي تو گشودند. که چه نيک



[ صفحه 8]



فرمودي:

ان الدعي ابن الدعي قدر کزيين اثنتين بين السله و الذله و هيهات منا الذله يابي الله و رسوله و المومنون و حجور طايت و طهرت و انوف حميه و نفوس ابيه من ان توثر طاعه اللئام علي مصارع الکرام. همانا حرام زاده فرزند حرام زاده، مرا بر دو کار مخير داشته، يکي مرگ و ديگري خواري: و چه دور است ذلت از ما خاندان، خدا و پيامبرش و باورمندان و دامنهاي پاکيزه (که ما را پروردند) و مردمي که زير بار ستم نروند، و افرادي که تن به خواري ندهند، (جملگي) دوري مي گزينند که فرمانبري ناپاکان را بر کشته شدن شرافتمندانه برگزيده شود. دژخيمان اهريمن صفت، کرنشگران معبد نفس، فرمانبران صفير ابليس، غنودگان بر بستر آمال، و دنبال روان امير جانيان يزيد، صلايت را با تير و پيکان پاسخ دادند، و دلائلت را با سنگ. براي آن که همه تاريخ راز مظلوميت را بداند فرمودي:

هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عند الله في اعانتنا؟ آيا کسي هست که از حرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آيا يکتاپرستي هست که در حق ما از خدا بترسد؟ آيا پناه دهنده اي هست که به پناه



[ صفحه 9]



دادن ما به خدا اميدوار باشد؟ آيا کمک کاري هست که با کمک به ما بدانچه نزد خداست، اميد داشته باشد؟ آه که نوايت را ناشنوده گرفتند، افسوس که پور پيامبر، فرزند زهرا و حيدر (صلي الله عليهم اجمعين) را تنها گذاشتند، دردا که با رها کردن تيري زهرآگين بسويت، ديدگان پر التهاب کودکانت را بر هم گذاردند، واي که بر سينه پر درد دخت امير مومنان، دست پرورده زهراي مرضيه، آتش غم ريختند. و اندوها که حرمتت را شکستند. چون پليدان نابکار و ناجوانمردان بدکار ستوران خويش راهي کردند، و سوي خيمه گاههاي بي پناه و زنان و فرزندان بي دفاعت شتافتند، در ميان مرگ و زندگي، در حالي که خون پاکيزه ات از سر و رويت روان بود، بر دو دست خويش تکيه کردي و بر روي سينه خزيدي، و چون توانت از دست رفته بود و طاقت دفاع از حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نداشتي، به آن حراميان فرمودي:

ويلکم يا شيعه آل ابي سفيان ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا في دنياکم هذه و ارجعوا الي احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون... اقاتلکم و تقاتلونني و النسا ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتکم و جهالکم و طغاتکم من التعرض لحرمي ما دمت حيا. واي بر شما اي پيروان ابوسفيان اگر دين نداريد و از معاد نمي هراسيد، لااقل در اين دنيايتان آزاده باشيد، اگر عرب هستيد چنانکه گمان مي کنيد،



[ صفحه 10]



به ويژگيها و شئون عربيتان مراجعه کنيد... من با شما کارزار مي کنم و شما نيز با من مي جنگيد و در اين ميان زنان را گناهي نيست. اين عصيانگران و نادانان و شورشگران خويش را تا آنگاه که من زنده ام. از حمله به حرم من باز داريد. فرمانبران امير جانيان يزيد، به سرکردگي شمر ملعون روي به سوي تو آوردند و شرم از نيايت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نکردند. و چه زشت پاداش رسالت حضرتش را باز پرداختند. گويا که خداي جهانيان نفرموده بود: قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي. بگو (اي پيامبر) من از شما به خاطر ابلاغ رسالتم پاداش درخواست نمي کنم، جز نيکي و دوستي با نزديکان من. لعنت خدا و تمامي پيامبران و رسولان و جملگي صالحان و شهيدان و همگي فرشتگان و کروبيان و يکايک ذرات زمين و آسمان بر آن نابکاران باد. نفرين پيامبر و علي مرتضي (صلي الله عليهما و آلهما)، خديجه و فاطمه زهرا عليها السلام و حمزه سيد الشهدا و جعفر طيار از روز طف تا قيامت کبري بر ايشان باد. چون اسب بي صاحبت، زين واژگون به سوي خيمه هايت بازگشت، و دختران و نوباوگان و زنان سوگمند او را بدان حال ديدند، دانستند که امامشان، ولي نعمتشان، بازمانده پيامبرشان، پناه بي پناهيشان، آشيانه امنشان، پدر مهربانشان، و عزيز گرامي تر از جانشان، به خون آغشته و تنش پاره پاره شده است، بر غم طاقت فرسايت ناله برآوردند، و در ماتم شهادتت گريبانها دريدند، و گيسوان پريشان کردند. خواهرت زينب کبري ناله برآورد و ندا سرداد که:



[ صفحه 11]



يا محمداه صلي عليک ملائکه السما، هذا حسين مرمل بالدما مقطع الاعضا و بناتک سبايا، الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي فاطمه الزهرا و الي حمزه سيد الشهدا، يا محمداه هذا حسين بالعرا، تسفي عليه الصبا، قتيل اولاد البغايا، وا حزناه وا کرباه، اليوم مات جدي رسول الله صلي الله عليه و آله، يا اصحاب محمداه هولا ذريه المصطفي يساقون سوق السبايا. [و في روايه] يا محمداه بناتک سبايا و ذريتک مقتلته، تسفي عليهم ريح الصبا، و هذا حسين مجزوز الراس من القفا، مسلوب العمامه و الردا، بابي من اضحي عسکره في يوم الاثنين نهبا، بابي من فسطاطه مقطع العري، بابي من لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي، بابي من نفسي له الفدا، بابي المهموم حتي قضي، بابي العطشان حتي مضي، بابي من شيبته تقطر بالدما، بابي من هو سبط نبي الهدي، بابي محمد المصطفي، بابي خديجه الکبري، بابي علي المرتضي عليه السلام، بابي فاطمه الزهرا سيده النسا، بابي من ردت له الشمس صلي. اي محمد که فرشتگان آسمان بر تو درود مي فرستند، اين حسين است که بخون آغشته و اعضايش از هم جدا شده، و (اين) دختران تو هستند که اسير شده اند. به پيشگاه خدا و به سوي محمد مصطفي و به سوي علي مرتضي و به سوي فاطمه زهرا و به سوي حمزه آقاي شهيدان شکوه مي کنم. اي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حسين است که به روي خاک افتاده و باد صبا خاک بيابان را بر بدنش مي پاشد، بدست زنازادگان کشته شده است. آه چه اندوهي و آه که چه مصيبتي، امروز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درگذشت. اي



[ صفحه 12]



ياران محمد اينان فرزندان (پيامبر) هستند که اسيرشان نموده و مي برند. [و در روايتي ديگر] اي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترانت اسيرند و فرزندانت پاره تنند، که باد صبا خاک بر پيکرشان مي پاشد. و اين حسين است که سرش از پشت گردن بريده شده و عمامه و ردائش به تاراج رفته است. پدرم به فداي آنکه خيمه گاهش در روز دوشنبه غارت شد. پدرم فداي کسي که طنابهاي خيمه اش بريده شده و خيمه و خرگاهش فرو نشست. پدرم فداي کسي که به سفري نرفت که اميد بازگشت (اش) باشد، و زخمي برنداشت که اميد مداوا در آن باشد. پدرم به فداي آنکه کاش جانم قربانش مي گشت. پدرم فداي آنکه با دل پر غصه از دنيا رفت. پدرم فداي آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فداي آنکه از ريش اش خون فرو ريخت. پدرم به فداي کسي که نيايش محمد مصطفي بود. پدرم به فداي کسي که جدش فرستاده اله آسمان بود. پدرم قربان کسي که او نواده پيامبر هدايت بود. پدرم به فداي (فرزند) محمد مصطفي. پدرم به فداي (فرزند) خديجه کبري. پدرم به فداي (فرزند) علي مرتضي. پدرم به فداي (فرزند) فاطمه زهرا بانوي همه زنان. پدرم فداي (فرزند) کسي که آفتاب براي او بازگشت تا نماز گزارد. جانيان دد صفت و درندگان خون آشام، هوسهاي پليدشان به کشتن شما آرام نگرفت، و با آن همه جنايت شعله هاي کينه در درون کثيف شان خاموش نگرديد، و عمر سعد که نفرين خدا و تمامي اوليائش بر او باد، از نابکاران سپاهش درخواست کرد که بر روي پيکرهاي پاکيزه شما اسب بدوانند. و ده نفر اهريمن صفت، زشت سيرت، ددمنش بنامهاي:

1- اسحاق بن حريه همان پليدي که پيرهن از تن پاکت بدر آورد.



[ صفحه 13]



2- اخنس بن مرثد

3- حکيم بن طفيل سنبسي

4- عمر بن صبيح صيداوي

5- رجا بن منقذ عبدي

6- سالم بن خثيمه جعفي

7- واحظ بن نائم

8- صالح بن وهب جعفي

9- هاني بن شبث حضرمي

10- اسيد بن مالک.

مهارهاي ستوران خويش را برکشيدند و سمهاي اسبهاي کثيف شان را بر روي بدني تازاندند که لبان پيامبر آنرا بوسيده و پشت نبي اکرم سنگيني او را در سجده ها تحمل کرده و دامان فاطمه زهرا عليها السلام آنرا پرورده و دست تواناي اسدالله الغالب امير مومنان او را نواخته بود بدني را مورد حمله قرار دادن که ميکائيل در گهواره با او رازها گفته و جبرائيل تهنيت ولادتش را به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم داده و خداي عالميان به برکت قدومش حديث لوح را از عالم بالا فرو فرستاده بود. جسدي را با اسبهاي خود خورد کردند که خداي متعال به آفرنش اش بر تمامي بندگانش مباهات فرموده بود و به خاطر وجود او و همتايانش به فرشتگان عالم بالا فرمان سجده بر آدم عليه السلام را داده بود. الها، ايزدا، پروردگارا ترا و به بلنداي مقام حبيبت سوگند مي دهم که از زبانه هاي آتش جهنمت بر گور اين پليدان شررها بباري، که اين پست فطرتان در معرفي خويش به ابن زياد چنين گفتند:



[ صفحه 14]



نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتي طحنا حناجر صدره. ما هماناني هستيم که بر پشت حسين (عليه السلام) اسب تاختيم تا آنکه چو آسياب استخوانهاي سينه اش را خورد کرديم. دردا که فرزندان پيغمبر مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم، آن دردانه ها و نازپرورده هاي خاندان وحي، با ديدن آن منظره دهشتبار در صحراي گداخته و سزونده و تفتديده نينوا، بر کنار کشته سالار شهيدان و نوگلان پرپر شده بوستان احمدي، در ميان خيمه هاي نيمه سنخته خامس آل عبا، آتش غم در قلبشان زبانه کشيد، و از ديده اشک غم باريدند، و در سينه آه و درد اندوختند. به ناله آنان قدسيان ناله سر دادند، عرش نشينان سوگوار شدند. و جملگي کائنات به غم نشستند که ناله هايشان تا به امروزمان ادامه دارد. باشد که نداي اين الطالب بدم المقتول بکربلا در پهنه گيتي طنين افکند و صداي يا لثارات الحسين در سرتاسر زمين صفير برکشد، و يگانه خونخواه و تسلي بخش شراره هاي قلب مام گراميش بپاخيزد، و جملگي فاتلان و هم پيمانان بر قتلش و خشنودان از شهادتش را قصاص نمايد.

السلام علي اسير الکربات و قتيل العبرات

السلام علي المرمل بالدما

السلام علي المهتوک الخبا

السلام علي خامس اصحاب الکسا



[ صفحه 15]