بازگشت

نجمه 01


در کتاب مزبور فرموده در ذکر جمله از خصايص آن جناب بالنسبه بجميع انبياء واوصياء گذشته صلوات الله عليهم يا بالنسبه بانسلسه عليه غير بعضي از اجداد طاهرين خود عليهم السلام اگر چه شرح آن در قوه امثال ماها بيرونست چه کسيرا که خدايتعالي خبر دهد بهمه انبياء عليهم السلام از جناب آدم تا حضرت خاتم صلي الله عليه و اله که حاصل آن بشارات آنکه چنين شخص معظمي در خزانه قدرت خود مخزون کرده در آخرروزآار که همه انبياء و اوصياء از خدمات تبليغ و اهداء خود فارغ شده و بجهه غلبه کفر و شقاق و جنود شياطين در هر عصري جز قليلي در بعضي از بلادبراه نيامده ظاهر خواهد نمود و براي او اسباب سلطنت او رياست مهيا فرموده که تمام جهانرا مسخر کند و همه جهانيانرا هدايت نمايد و هيچ قريه و آبادي نماند که در او معدودي باشد مگر آنکه صداي لا اله الا الله در آن بلند شود نتيجه خدمات جميع حجتهاي خداوند را ظاهر سازد البته چنين رياست کبري را تهيه و اسبابي بايد و استعداد و قابليتي خواهد که عظمت و بزرگيشان باندازه اينشغل عظيم و خدمه بزرگ باشد که موکول بانشخص معظم شده و مختص بانجناب است پس تمام مقدمات آن از خصايص باشد که مقدار کم و کيف و قدر و منزلت آنرا جز خداوند جلت عظمته کسي نداند و راه بادراک و احصاء آن ندارد و در دعاي ندبه است بنفسي انت من عقيد عز لاقسک و عقد عزت و جلالتي خداوند برايش بسته که کسيرا انديشه رسيدن به پايان بزرگي آن نيست و در غيبت لعماني مرويست از کعب الاحبار که گفت خدايتعالي ميدهد بانجناب آنچه را که به پيغمبران داده و زياده بر آن ميدهد بر او و او را تفضيل ميدهد و لکن محض تبرک بذکر بعضي از آنچه از اهلبيت عصمت عليهم السلام رسيده و بظاهر اختصاصي بانجناب دارد اين اوراقرا مزين کرده ميگوئيم اول امتياز نور ظل و شبح آن جناب عليه السلام در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام است که ممتاز ندا از انوار انبياء و مرسلين و ملائکه مقربين چنانچه در لقب صد و پنجاهم و صد و شصت و هشتم گذشت و در غيبت شيخ جليل فضل بن شاذان مرويست بدو سند از عبد الله بن عباس از رسولخدا صلي الله عليه و اله که چون مرا عروج بمعارج سماوات فرمودند بسدره المنتهي رسيدم خطاب از حضرت رب الارباب رسيد که يا محمد گفتم لبيک لبيک اي پروردگار من خداوند عالميان فرمود که ما هيچ پيغمبري بدنيا و اهل دنيا نفرستاديم که منقضي شود ايام حيوه و نبوت او الا آنکه بپاي داشت بامر دعوت و بجاي خود براي هدايه امه پس از خود وصي خود را بجهه نگاهباني شريعت و ما قرار داديم علي بن ابيطالب را خليفه تو و امام امه تو پس حسن پس حسين پس علي بن الحسين پس محمد بن علي پس جعفر بن محمد پس موسي بن جعفر پس علي بن موسي پس محمد بن علي پس حسن بن علي پس حجه بن الحسن ايمحمد سر بالا کن چونسر بالا کردم انوار علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين را ديدم و حجه را ديدم در ميان ايشان ميدرخشيد که گويا ستاره درخشنده است پس خدايتعالي فرمود که اينها خليفه ها و حجتهاي مسند در زمين و خليفه ها و اوصياي تواند بعد از تو پس خوشا بحال کسيکه دوست دارد ايشانرا و واي بر کسيکه دشمن دارد ايشانرا و شيخ جليل ابو الحسن بن محمد بن احمد بن شاذان در ايضاح دفاين النواصب و احمد بن محمد بن عياش در مقتضب الاثر روايتکردند از ابي سليمان که شبان رسولخدا صلي الله عليه و اله بود گفت که آن جناب فرمود در شبي که مرا بردند بجانب آسمان خداوند جل جلاله فرمود آمن الرسول بما انزل اليه من ربه من گفتم و المومنون فرمود راست گفتي ايمحمد که را خليفه گذاشتي ميان امه گفتم بهترين امه را فرمود علي بن ابيطالب گفتم بلي اي پروردگار من تا اينکه خدايتعالي فرمود بدرستيکه من خلق کردم تو را و خلق نمودم علي و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از اولاد او را از اصل نوري از نور خود تا آنکه فرمود ايمحمد دوست داريکه بر بيني ايشانرا گفتم بلي اي پروردگار من فرمود التفاتکن بجانب راست عرش چون نگاهکردم ديدم علي و فاطمه و شمردند تا حسن بن علي و مهديرا در ميان آب تنگي از نور که ايستاده بودند و نمازميکردند و در ميان ايشان مردي يعني مهدي عليه السلام ميدرخشيد چنانکه گويا کوکب درخشنده بود و مستور نماندکه اختلاف مضمون اخبار معراج نه بجهه اختلاف مضمون يکخبر است بجهه تعدد راوي و حفظ بعضي و نسيان ديگري و اسقاط سيمي و غير آن از اسباب اختلاف بلکه محمول بر تعدد معراج است که در همه آنها از امر ولايت تاکيد ميشد چنانچه در خصال صدوق مرويستکه آن جناب را صد و بيست مرتبه عروج دادند و هيچ مرتبه از آن مراتب نبود الا آنکه سفارش فرمود خدايتعالي در آن پيغمبر صلي الله عليه و اله را بدوستي و ولايت علي بن ابيطالب و باقي ائمه عليهم السلام زياده از آنچه که سفارش فرمود آن حضرت را بباقي فرايض و نيز در مقتضب خبر ديگري روايتکرده از جناب باقر عليه السلام در ذکر ائمه عليهم السلام در شب معراج و ديدن انوار ايشان تا آنکه فرمود رسولخدا پس ديدم علي و شمردند تا حسن بن عليرا عليهم السلام و الحجه القائم گويا ستاره درخشاني بود در ميان ايشان پس گفتم اي پروردگار من آنها کيستند فرمود اينها ائمه اند و اينقائم حلال ميکند حلال مرا و حرام ميکند حرام مرا و انتقام ميکشد ايمحمد از اعداي من ايمحمد او را دوست دار و دوست دار کسي را که او را دوست دارد.