بازگشت

نجمه 12


بدانکه اصحاب حضرت قائم کساني هستند که مثل و مانند ندارند در محامد صفات و ممحضند از ابراي ايمان که ايمان محض و محض ايمانند مومن خالص و مخلص مصفا و منزه از عيوبات نفسانيه اند و از اهل شک و ريب و نفاق و بد قلب و بد ذات و صاحب مکر و حيله نخواهند بود و فطرتهاي ايشان آميخته شده است از براي اطاعه و محبت پروردگار و انس بحضرت حجه اللهي که همه ايشان جانهاي خود را برکف گرفته نثار جان آنحجه پروردگار مينمايند و چنان ثابت قدمند در نصرت دين خدا که محل رشک همه اصحاب انبيا و اولياء خواهند بود و اينجماعه اصحاب خاص الخاص آن بزرگوارند در ابتداء ظهور آن حضرت و لکن بعد از آن مومنين از شيعيان از اطراف عالم سعيها ميکنند و بزودي خود را بخدمه آن امام عالميان ميرسانند تا ياري کنند آن حضرت را و در اندک زماني عدد لشکر آن حضرت از انس بده هزار نفر ميرسد و بعد از آن لشکر آن حضرت يوما فيوما در تزايد و تضاعف است که بسيصدهزار نفر ميرسد و از ملائکه بچهل و ششهزار و از جن نيز مثل آن خواهد بودچنانکه در حديث مفضل از حضرت صادق نقلشده است و منصور ملک که با چهار هزار ملک بجهه نصرت حضرت سيد الشهداءاز آسمان نازلشد و رخصت نيافت و مامور شد بمجاورت قبر مطهر آن حضرت برانگيخته خواهد شد از براي نصرت قائم عجل الله فرجه و ملائکه هائي که در جنگ احد و بدر و حنين بجهه نصرت رسولخدا صلي الله عليه و اله نازلشدند نيز برانگيخته ميشوند از براي نصرت در رکاب ظفر انتساب آن حضرت و در روايه ديگر از حضرت امام محمد باقر آنکه لشکرگاه آن حضرت بچهل و نه ميل خواهد رسيد که زياده از شانزده فرسخ خواهد بود و در کتاب تحفه المجالس از حضرت امام محمد باقر نقلشده است که از پيغمبران حضرت عيسي و ادريس و حضرت خضر و الياس برانگيخته ميشوند از براي نصرت حضرت قائم و بروايت ديگر حضرت عيسي وزير آن حضرت خواهد بود و آن حضرت نظام اموررا بکف با کفايه او مفوض خواهد نمود و نيز در کتاب مذکور از حضرت باقر روايتکرده است که بيست و هفت نفر با بيست و نه نفر از اموات زنده ميشوند بجهه تمشيت امور حضرت حجه الله که پانزده نفر از ايشان از قوم حضرت موسي بن عمران است که خداوند مجيد درقرآن در شان ايشان فرموده و من قوم موسي امه يهدون بالحق و به يعدلون و يوشع بن نون وصي موسي بن عمران و حضرت صالح زنده ميشوند و از اين امه جناب سلمان و ابو دجانه انصاري و مقدار بن اسود و مالک اشتر و چهار نفر از فرزندان حضرت امام حسن و چهارنفر از اولاد عقيل ميباشند و در خبر ديگر وارد شد است که در زمان قريب بظهور آن حضرت خداوند همه اصحاب آن حضرت يا بعضي از آنها را در طالقان جمع نمايد و همه ايشان با شمشيرهاي برنده که اسم هر يک از آنها با پدرانشان بقبضه شمشير ايشان نوشته است و محتمل است که ترا بطالقان طالقان ديلم باشد که بسياري از مومنين اهل آنطالقان با سيد حسني که از ديلم خروج ميکند موافقت مينمايند و در اخبار مدح از ايشان ذکر شده است و محتملستکه مراد طالقان شام باشد و العلم عند الله تذييد في المقام دخيل بدانکه از آنجمله در يکي از نسخ خطبه البيان منسوب بحضرت امير المومنين عليه السلام است که بعد از اينکه حضرت ولي عصر و ناموس دهر ظهور نموده و از قتل سفياني و اتباع او فراغه يافته مشغول فتح بلاد و رتق و فتق امور عباد ميگردد تا آنکه او و لشکريانش وارد ميشوند در يکي از بلادروم و بصداي بلند لا اله الا الله محمد رسول الله ميگويند و در آن اثناحصار آن بلد و ديوارها سور آنخراب و منهدم ميشود پس از آنجا تشريف فرماي بقسطنطنيه ميشود که مقر سلطنت سلطان روم است و از براي آن بزرگوار در آنجاظاهر ميشود سه کنز که يکي از جواهر ودويمي از طلا و سيمي از نقره است پس آنکنزها را در ميان لشکريان خود قفيزقسمت مينمايد پس از آنجا تشريف فرماي بشهر ارمنيه الکبري ميشود پس چون اهل ارمنيه آن حضرت و لشکريانشرا مشاهده کنند پناهنده ميشوند براهبي از رهبانان خود که کثير العلم تر از ساير رهابين آنها است و باو ميگويند که بيرون بيا و ببين که اين لشکريان چه ميخواهند پس آنراهب چون خدمه حضرت بقيه الله مشرف ميشود عرضميکند که تولي مهدي موعود حضرت ميفرمايد بلي من همانم که در انجيل شما ذکر شده که در آخر الزمان خروج ميفرمايد پس آنراهب اسلام اختيار ميکند و اهل ارمنيه از قبولي اسلام ابا و امتناع ميورزند پس لشکريان آن حضرت داخل شهر شده و پانصد مرد جنگي را از نصاري بقتل مياورند پس سلطان و اهالي شهر فرار کرده در خارج شهر جمع ميشوند پس بقدرت باريتعالي تمامه شهر ارمنيه اززمين برداشته ميشود و در ميان هوا معلق ميماند چونسلطان و لشکريانش اين



[ صفحه 73]



امر عجيب را مشاهده ميکنند خوف بر آنها غلبه نموده پس سلطان ايشان فرياد ميکند که فرار کنيد و هر يک ازبراي خود پناه گاهيرا بجوئيد چون رو بفرار مينمايند ناگاه شيري عظيم الجثه را ميبينند که سر راهرا بر ايشان گرفته پس ايشان از ترس و خوف اسلحه و آلات جنگ خود را بروي زمين انداخته و فرار ميکنند پس لشکريان آن حضرت از آنها تعاقب نموده و آنچه را از سلاح و مال که از آنها بجا مانده در ميان خود تقسيم مينمايند و حصه هر يک صد هزار دينار و صد غلام وصد کنيز ميشود تذنيب از للعبقريه و تعظيمان لبعض البريه الاول آنکه مناسب چنين ديدم که اسمي از سيصد و سيزده نفر از خواص حضرت قائم منتظر برده شود باشخاصهم و بلاد هم و چون روايات در اينخصوص باختلاف وارد شده است چنانکه در غايه المرام سيد سند بحريني و نور الانوار حاج ملا علي اصغر بروجردي در روايه در اينباب ذکرشده است با کمال اختلافيکه در ميان آندو روايه است پس اين ناچيز اسامي آنها و بلاد ايشانرا از خطبه البيان که منسوب بحضرت امير المومنين است نقل مينمايم که هيچ کدام از آندو بزرگوار آنرا نقل ننموده اند تا امم در فائده و اکمل در عائده باشد فاقول بعد از اينکه آن حضرت در آنخطبه فصلي فصيل اصحاب آن بزرگوار را ميستايد که از جمله عبارت آن اينست که فتجمع عليه اصحابه علي عده اهل بدر و علي عده اصحاب طالوت و هم ثلاثمائه و ثلثه عشر رجلا کانهم ليوت قد خرجوا من الغابه قلوبهم مثل زبر الحديد لو انهم هموا بازاله الجبال الرواسي لازالوها عن مواضعها فهم الذين وحدواالله حق توحيده لهم في الليل اصوات کاصوات الثواکل من خشيه الله و قيام ليلهم و نهارهم صوام فکانه رباهم اب واحد و ام واحده قلوبهم مجتمعه بالنصيحه و المحبه و الموده ثم قال الاواني اعرف اسمائهم و امصارهم فقال له الاحنف بن قيس بابي انت و امي يا امير المومنين سئلتک بالله و يابن عمک رسول الله الا ما سميتم لنا و عرفتنا بامصارهم پس احنف بن قيس بعد از شنيدن از آن حضرت که فرمود من نامهاي ايشان و اسم بلاد آنها را ميدانم مسئلت نمود که اسم آنها را بفرمايد و شهرهاي ايشانرا بشناساند پس از آن حضرت فرمود زود است که ذکر ميکنيم از براي شما اصحاب مهدي را و عدد ايشان و بلاد ايشانرا آگاه باشيدکه اول آن اصحاب از بصره و آخر ايشان از ابدالست پس کسانيکه از بصره اند دو نفرند علي و محارب نام و دو مرد از قاشان عبد الله و عبيد الله و سه مرد از مهجه محمد و عمر و مالک و مردي از سند عبد الرحمن و دو مرد از هجر موسي و عباس و يک مرد از مکدره ابراهيم و مردي از شيراز عبد الوهاب و سه مرد از معلي احمد و يحي و فلاح و سه مرد از زبيد حسن و محمد و فهد ودو مرد از حمراء مالک و ناصر و چهار مرد از شيراز عبد الله و صالح و جعفرو ابراهيم و يکمرد از عقرا احمد و دومرد از منصوريه عبد الرحمن و ملاعب وچهار مرد از سيراف خالد و مالک و حوقل و ابراهيم و دو مرد از خونخ محروز و نوح و يکمرد از مشقه هرون و دو مرد از سنن مقداد و هود و سه مرد از هويقين عبد السلام و فارس و کليب و يکمرد از رباط جعفر و شش مرد از عمان محمد و صالح و داود و هوابيب و کوش و يونس و يکمرد از عاره مالک و يکمرد از کرمان عبد الله و چهار مرد از صنعا جبرئيل و حمزه و سميع و مسمع و دو مرد از عدن عون و موسي و يکمرد از اويحه کوثر و دو مرد از حمد علي وصالح و سه مرد از طائف علي و سبا و زکريا و يکمرد از حجر عبد القدوس و دو مرد از خط عزيز و مبارک و پنج مرداز جزيره آوال و آن بحرين است عامر وجعفر و نصير و بکير و ليث و يکمرد ازکيش محمد و يکمرد از حرا ابراهيم و چهار مرد از مکه عمر و ابراهيم و محمد و عبد الله و ده مرد از مدينه علي اسماء اهل البيت عليهم السلام علي و حمزه و جعفر و عباس و ظاهر و حسن و حسين و قاسم و ابراهيم و محمد و چهار مرد از کوفه محمد و هود و غياث و عتاب و يکمرد از مرو خليفه و دو مرد از نيشابور علي و مهاجر و دو مرد از سمرقند علي و ماجد و سه مرد از کازرون عمر و معمر و يونس و دو مرد از اسوس شيبان و عبد الوهاب و دومرد از دستر احمد و هلال و دو مرد ازضيف عالم و سهيل و يکمرد از طايف يمن هلال و دو مرد از مرقون بشر و شعيب وسه مرد از برذعه يوسف و داود و عبد الله و دو مرد از عسکر مکرم حبيب و ميمون و يکمرد از واسط عقيل و سه مرداز زوار عبد المطلب و احمد و عبد الله و يکمرد از سامراء عامر و يک مرد از سهم جعفر و سه مرد از سيلان نوح و حسن و جعفر و يکمرد از کرخ بغداد قاسم و دو مرد از موته اصيل و فضل و هشت مرد از قزوين هرون و عبد الله و صالح و جعفر و عمر و ليث و محمد و علي و رجل من البلخ و يکمرد از بلخ حسن و يکمرد از مراغه صدقه و يکمرد از قم يعقوب و بيست و چهار نفراز طالقان و ايشان آن کسانند که پيغمبر از ايشان ياد کرده و فرموده بدرستيکه از براي خدا کنزهائي است درطالقان که از طلا و نقره نيست آنها اينجماعه اند که در طالقان مکنوزند وآنهايند صالح و جعفر و يحيي و هود و صالح و حميد و فضل و عيس و جابر و خالد و علوان و ايوب و ملاعب و عمر وعبد العزيز و لقمن و سهل و قبضه و مهاجر و عبدون و عبد الرحمن و علي و فالح و داود و دو مرد از سنجارايان وعلي و دو مرد از سرخس ناجيه و حفص و يکمرد از انبار علوان و يکمرد از قادسيه حصين و يکمرد از دورق عبد الغفور و شش مرد از حبشه ابراهيم و عيسي و محمد و حمدان و احمد و سالم ودو مرد از موصل هرون و فهده و يکمرد از بني صدقه احمد و دو مرد از نصيب احمد و علي و يکمرد از سنجار محمد و دو مرد از خراسان نکيته و ستوان و دومرد از ارمنيه احمد و حسين و يکمرد از اصفهان يونس و يکمرد از اردمان جنيد و يکمرد از ري مجمع و يکمرد از دنيا شعيب و يکمرد از هراش نهروش و يکمرد از سلماس هرون و يکمرد از تفليس محمد و يکمرد از کردعون و يکمرد از جيش کثير و دو مرد از خلامطفهد و جعفر و يکمرد از شوبا عمير و دو مرد از بيضا سعد و سعيد و سه مرد از مصيصه زيد و علي و موسي و يکمرد از اوبه محمد و يکمرد از حمص جعفر و دو مرد از دمشق داود و عمر و دو مرد از زميله طليق و موسه و سه مرد از بيت المقدس بشر و داود و عمر و يکمرداز انطاکيه عبد الرحمن و دو مرد از حلب صبيح و محمد و پنج مرد از عسقلان محمد و يوسف و عمر و فهد و هرون و يکمرد از عنزه عمير و دو مرد از عکه مروان و سعد و يکمرد از عرفه فرخ و يکمرد از طبريه فليح و يکمرد از بلسان عبد الوارث و چهار مرد از فسطاط از مدينه فرعون لعنه احمد و عبد الله و يونس و طاهر و يکمرد از بالس نصير و يکمرد از اسکندريه محسن و پنج مرد از جبل لکام عبد الله و عبيد الله و قادم و بحر و طالوت و سه نفر مرد از سماوه صليب و سعدان و شبيب و دو مرد از افرنج علي و احمد ودو مرد از يمامه طاهر و جميل و چهارده مرد از مغازه سويد و احمد و محمد و حسن و يعقوب و حسين و عبد الله و عبد القديم و نعيم و علي و حيان و ظاهر و تغلب و کثير و يکمرد از غوطه بشر و دو مرد از آبادان حمزه و شيبان و قاسم و جعفر و عمر و عامر و عبد المهيمن و عبد الوارث و محمد واحمد و چهارده مرد از يمن جبير و حويش و مالک و کعب و احمد و شيبان و عامر و عمار و فهد و عاصم و صحوش و کلثوم و جابر و محمد و دو مرد از بدومصر عجلان و دراج و سه مرد از بدو عقيل منبه و ضابط و عونان و يکمرد ازبدوشيبان نهراش و يکمرد از بني تميم ريان و يکمرد از بدو قسين جابر و يکمرد از بدو کلاب مطر و سه مرد از موالي اهلبيت عليهم السلام عبد الله و



[ صفحه 74]



مخنف و برکه و چهار مرد از موالي انبياء صباح و صياح و ميمون و هود و دو مرد از حله محمد و علي و سه مرد از کربلا حسن و حسين و حسن و دو مرد از نجف جعفر و محمد و دو مرد از مملوکين عبد و ناصح و شش مرد از ابدال از کسانيکه قائم است دين بانهاو اسم همه آنها عبد الله پس حضرت امير المومنين عليه السلام فرمودند که تمامه اين سيصد و سيزده نفر از مطلع شمس و مغرب آن و از زمينهاي هموار و کوههاي دشوار بقدرت پروردگارکمتر از نصف يکشب در مکه معظمه جمع ميشوند پس اهل مکه چون آنها را به بينند با خود گويند که اينها لشکر سفياني هستند که ما را در ميان گرفته اند و چونصبح شود به بينند آنها را که طواف کعبه کنند و نماز گذارند پس مطمئن ميشوند که از اصحاب سفياني نيستند پس اصحاب آنسرور مجتمعا خدمه آن بزرگوار مشرف ميشوند در حالتيکه آنسرور خود را در زير مناره مسجد الحرام مختفي فرموده پس بانسرور عرضه ميدارند که توئي مهدي موعود پس ميفرمايد بلي اي ياوران من پس آنسرورخود را از ايشان پنهان ميدارد تا امتحان شوند که در فرمان برداري آن چگونه اند پس تشريف فرما ميشود بمدينه منوره و پيغام باصحاب خود ميدهد که من بقبر جد خود رسولخدا ملحق شده ام پس اصحاب آنسرور در مدينه آمده بحضرتش ملحق ميشوند پس حضرت در پنهاني از آنها از مدينه بمکه مراجعت ميفرمايد پس آنها نيز بمکه مراجعت ميکنند تا آنکه سه مرتبه اين آمد و شد آنها با حضرت در مکه و مدينه واقع ميشود پس بعد از آن ظاهر ميشود از براي اصحاب خود در ميان صفاو مروه و بايشان ميفرمايد که من قطع نميکنم امريرا و مداخله در آن نمينمايم تا آنکه شما با من بيعت ننمائيد بر قبولي سي خصلت که اتيان آنها را بشما الزام مينمايم که تغييرندهيد از آنها خصلتي را و از براي شما است بر من هشت خصلت پس تماما عرضه ميدارند سمعا و طاعه پس بيان فرما از براي ما آنچه را که ميخواهي بيان کني پس آن بزرگوار بيرون ميرود بجانب کوه صفا در حالتيکه آنسيصد و سيزده نفر از اصحاب آنسرور با حضرتش باشند پس ميفرمايد بيعت مينمايم با شما به اينکه عقب فراري نرويد و دزدي نکنيد و زنا ننمائيد و فعل حرامي بجاي نياوريد و فاحشه را اتيان ننمائيد و کسي را نزنيد مگر بحق و کنز ننمائيد طلا و نقره را و گندم و جو را و خراب ننمائيد مسجد بر او شهادت زور و باطل ندهيد و تقبيح ننمائيد بر مومني و رباء مخوريد و صبر بنمائيد بر شدائد و لعن ننمائيد موحديرا و نياشاميد مسکريرا و نپوشيدلباس زربفت و حرير و ديباج را و دنبال فراريان نرويد و خوني را بناحق و حرام نريزيد و بمسلماني غدر و کيد ننمائيد و ابقاء مداريد کافر و منافقي را و لباس خز مپوشيد رو ساده شما بايد خاک باشد و فاحشه را بايد کراهت داشته باشيد و امر بمعروف و نهي از منکر کنيد و بمومني خدعه منمائيد پس هر گاه شما اينخصال را که گفتم عمل نموديد پس از براي شما لازم است بر من اينکه صاحبي غير از شما اخذ نکنم و نپوشم مگر مثل آنچه را که شما ميپوشيد و نخورم مگر مثل آنچه راکه شما ميخوريد و سوار نشوم مگر مثل آنمرکوبي را که شما سوار ميشويد و نباشم در مکاني مگر آنمکان که شما باشيد و نروم مگر آنراهرا که شما ميرويد و راضي ميشوم بقليل و پر مينمايم زمين را از قسط و عدل چنانکه پر شده است از ظلم و جور و عبادت مينمائيم خدايرا حق عبادت او و وفا مينمايم از براي شما آنچه را که از براي شما تعهد نمودم و شما هم بايد وفا نمائيد بانچه که از براي من تعهدنموده ايد پس تمامه اصحابش عرضه ميدارند سمعا و طاعه و ما راضي هستيم و با تو بهمين نهج بيعت مينمائيم پس آنسرور با هر يک از آنها مصافحه ميفرمايد پس از آن امر آنسرور ظاهر ميشود پس مردمان از براي حضرتش خاضع و خاشع و اهالي بلاد و امصار از براي او مطيع و منقاد ميکردند و ميباشد خضر بني ربيب دوله آنسرور و اهل همدان وزراء آن حضرت و اهل خولان لشکريان آن حضرت و طايفه حميرا عوان وطايفه مضر قواد لشکر آن حضرت تا آنکه بهمين هيمنت آمده وارد عراق ميشود و با سيد حسني ملاقات ميفرمايد الثاني آنکه در نسخه ديگر از خطبه البيان بعد از اينکه ظهور آن حضرت را در مکه معظمه و حضور خواص اصحابشرا در نزد آن بزرگوار ذکر نمود ميفرمايد پس والي ميکند در مکه جابر بن اصلح را و ميکشند عوام او را در ابطح پس رجوع مينمايد آن بزرگوار بعد از اينکه از مکه خارج شده و به عيلم رسيده باشد وبقتل ميرساند از مشرکين جمع کثيريرا در حرم پس والي ميکند رماع بن مصعب را و اراده ميفرمايد رفتن بسوي يثرب را پس عقد لواء مينمايد از براي سرکردهاي لشکرش و والي مينمايد هر يک از اصفياء اصحاب خود را در ناحيه از نواحي کشورش و والي ميکند شبابه بن وافر و حسين بن فعيله و غيلان بن احمد و سلامه بن زيد را در اعمال حجاز و زمين نجد و ايشان از اهل مدينه اند و والي ميکند حبيب بن تغلب و عماره بن قاسم و خليل بن احمد و عبد الله بن نصر و جابر بن فلاح را در اقاليم يمن را کامل و ايشان از اعراب عراقند و والي ميکند محمد بن عاصم و جعفر بن مطلوب و حمزه بن صفوان و راشد بن عقيل و مسعود بن منصور و احمد بن حسانرا در اعمال بحرين و سواحل آن و در عمان و جزائر آن و ايشان از اهالي آن جزائرند و والي ميکند راشد بن رشيد و حزيمه بن عوام و هلال بن همام و عبد الواحد بن يحيي و فضل بن رضوان و صلاح بن جعفر و حسين بن مالک را در حبشه و جزاير کراد پس و ايشان از مشارق عراقند و والي ميکند احمد بن سعيد و ظاهر بن يحيي و اسمعيل بن جعفر و يعقوب بن مشرف و غيلان بن حسين و موسي بن حارث را در حبشه را قاليم مراقش و ايشان از اهل کوفه اند و والي ميکند ابراهيم بن اعطي و حسين بن علاب و احمد بن موسي و موسي بن رميح و يميز بن صالم و يحيي بن غانم و سليمان بن قيس را در مصادر جذلان و اعمال دفوله و ايشان از اهل قوچانند و والي ميکندطالب بن العالي و عبد العزيز بن سهلب بن مره و هشام بن خولان و عمرو بن شهاب و جبار بن اعين و صبيح بن مسلم را در اقاليم ادني و جزاير کتائب و ايشان از نواحي شيرازند و والي ميکنداحمد بن سعدان و يوسف بن مغانم و علي بن مفصل و زيد بن نصر و جراد بن ابي العلا و کريم بن ليث و حامد بن منصوررا در اقاليم حمير و جزاير رسلات و ايشان از بلاد فارسند و والي ميکند عمار بن حارث و محمد بن عطاف و جمعه بن سعد و هلال بن دادويه و عمرو بن اسعد را در جزاير مليبار و اعمال عماير و ايشان از اهل قراي عراق اعلايند و والي ميکند حسن بن هشام و حسين بن عامر و علي بن رضوان و سماحه بن بهيج را در شام ادني و ايشان از مشارق لبنانند و والي ميکند جيش بن احمد و محمد بن صالح و عزيز بن يحيي و فضل بن اسمعيل را در شام اقصي و سواحل از قراي شام اوسط و والي ميکندمحمد بن ابي الفضل و تميم بن حمزه و مرتضي بن عماد و علي بن طاهر و احمد بن شعبان را در اقاليم مصر و جزاير نوبه و ايشان از زمين مصر اند و والي ميکند حسن بن فاخر و فاضل بن حامد و منصور بن خليل و حمزه بن حريم و عطاءالله بن حباه و راهب بن حيار و وهب بن نصر و جعفر بن وثاب و محمد بن عيسي و تفور را در وسايط نوبه و اعمال الکرود و ايشان از بلاد حلوانند و والي ميکند احمد بن سلام وعيسي بن جميل و ابراهيم بن سلمان و علي بن يوسف را در اعمال نواحي جابلقا و سواحل آن و اعمال



[ صفحه 75]



مفاوز و ايشان از اهالي ازدند و والي ميکند وثاب بن حبيب و موسي بن نعمان و عباس بن محفوظ و محمد بن حسان و حسين بن شعبانرا در جزاير اندلس و افريقيه و ايشان از نواحي موصلند و والي ميکند يحيي بن حامد و تيهان بن عبيد و علي بن محمود و سلمان بن علي و احمد بن سامر و علي بن ترخان را درنواحي مراکش و ثغور مصاعد و مروجه النخيل و ايشان از زمين خراسانند و والي ميکند داود بن مخبر و يعيش بن احمد و ابي طالب بن اسماعيل و ابراهيم بن سهل را در ديار بکر و مشارق روم و ايشان از اهل نصيبين اندو والي ميکند حمام بن جرير و شعبان بن قيس و سهل بن نافع و حمزه بن جعفررا در اقاليم روم و سواحل آن و ايشان از اهل فارسند و والي ميکند علقمه بن ابراهيم و عمران بن شبيب و فتح بن معلا و سند بن المبارک و قايد بن الوفا و مصفون بن عبد الله بن مفارق را در قسطنطنيه و سواحل قفجاق و ايشان از اصفهانند و والي ميکند اخوين محمد و احمد بني ميمون را در عراق ايمن و ايشان از مکينند و والي ميکند عروه بن مطلوب و ابراهيم بن معروف را در عراق ايسر و ايشان از اهوازند و والي ميکند سعيد بن فضار ونزار بن سلمان و معدين کامل را در بلاد فارس و سواحل هرمز و ايشان از اهل همدانند و والي ميکند عيسي بن عطاف و حسين بن فضال را در عراق ري وجبال و ايشان از اهل قمند و والي ميکند نصير بن احمد و عباس بن نفيل وطايع بن مسعود را در اعمال موصل و مصادر ارمن و ايشان از قري فراهانند و والي ميکند امجد بن عبد الله و اسامه بن ابي تراب و محمد بن حامد و سفيان بن عمران و ضحاک بن عبد الجبارو منيع بن مکرم را در بلاد خراسان و اعمال نهرين و ايشان از مازندرانند ووالي ميکند مفيد بن ارقم و عون بن الضحاک و يحيي بن يرجم و اسمعيل بن ظلوم و عبد الرحمن بن محمد و کتار بن موسي را در جبال کرخ و اقاليم علان وروس و ايشان از بخارا هستند و والي ميکند عبد الله بن حاتم و برکه بن الاصيل و ابو جعفر بن زراره و هارود بن سلطان و سامر بن معلا را در مالق و نواحي چين و صحاري و ايشان از مروند و والي ميکند رهبان بن صالح و عماره بن حازم و عطاف بن صفوان و بطال بن حمدون و عبد الرزاق بن عيشام و حامد بن عباده و يوسف بن داود و عباس بن ابي الحسن را در اقاليم ديلم و قماقم و تغور شقاقش و غيلان و ايشان از اهل سمرقندند و والي ميکند مطاع بن حابس و محمود بن قدامه و علي بن قين و ضيف بن اسماعيل و فصيح بن غيث بن نفيس و ماجد بن حبيب و فضل بن ظهر و غياث بن کامل و علي بن زيد را در مداين خطا و جبال زوابق و اعمال شجارات و ايشان از قم اند و والي ميکند يعقوب بن حمزه و محمد بن مسلم و ثابت بن عبد العزيز و حسين بن موهوب و احمد بن جعفر و ابا اسحق بن نضيع را در معاليق ضوب و قري قواريق و ايشان از نيشابور اند و والي ميکندحسن بن عباس و مريد بن قحطان و معلي بن ابراهيم و سلامه بن داود و مفرج بن مسلم و معد بن کامل را در بلاد کلب و نواحي ظلمات و ايشان از اهل قري هستند و والي ميکند فضيل بن احمدو فارس بن ابي الخير و اسد بن مراحات و باقي بن رشيد و رضي بن فهد و عباس بن حسين و قاسم بن ابي المحسن و حسين بن عتيق را در سدور و جبال آن و ايشان از نواحي خوارزمند و والي ميکند فضلان بن عقيل و عبد الله بن غياث و بشار بن حبيب و سعد الله بن واثق و فصيح بن ابي عفيف و مرقد بن مرزوق و سالم بن ابي الفتح و عيسي بن مثني را در اقاليم ضحاضح و مناخر قيعان و ايشان از قلعه نهر اند و والي ميکند زاهد بن يونس و عصام بن ابي الفتح و عبد الکريم بن هلال و مويد بن قاسم و موسي بن معصوم و مبارک بن سعيد و عروان بن شفيع و علامه بن جواد را در اقاليم غزنين و اعمال غزاغز و ايشان از اهل جبلند و والي ميکند محمد بن قوام و جعفر بن عبد الحميد و علي بن ثابت و عطاء الله بن احمد و عبد الله بن هاشم و ابراهيم بن شريف و ناصر بن سليمان و يحيي بن داود و علي بن ابي الحسين رادر اقاليم معابد و جبال ملابس و ايشان از قري عجمند و اختيار ميکند اکابر از سادات عمال عارفين باقامه دعائم دين دوازده نفر را و ايشان محمد بن ابي الفضل و علي بن ابي غابرو حسين بن علي و داود بن مرتضي و اسمعيل بن حنيفه و يوسف بن حمزه و عقيل بن حمزه و عقيل بن علي و زيد بن علي و جابر بن مصاعد اند و والي ميکند آنها را از جابرسا و اقاليم مشرق و امر ميکند آنها را در بپا داشتن حدود و رعايه کردن عهد را پس اختيار ميکند مرداني کريم از اتقياء و احرار و ابرار را و ايشان معصوم بن علي و طالب بن محمد و ادريس بن عبيد و ابراهيم بن مسلم و حمزه بن تمام و علي بن الحسين و نزار بن حسن و اشرف بن قاسم و منصور بن تقي و عبد الکريم بن فاضل و اسحق بن مويد و ثواب بن احمد اند و والي ميکند آنها را در جابرقا و بلاد مغرب و امر ميکند آنهارا بانچه امر کرد بان رفقاء آنها را پس اختيار ميکند دوازده مرد و ايشان طاهر بن ابي الفجر و احمد بن الفضل ومعد بن کامل و دوي بن حرث و محمد بن ماجد و رضي بن اسمعيل و ظهري بن ابي الفجر و زکي بن حسين تا آخر دوازده نفر و والي ميکند آنانرا در طرف شمال و اعمال روم و امر ميفرمايد آنانرا بانچه امر فرموده به آن صديقين مقدم بر ايشانرا پس اختيار ميفرمايد دوازده مرد پاکيزه از عيوب را و ايشان اسماعيل بن ابراهيم و محمد بن ابي القاسم و يوسف بن يعقوب و فيروز بن موسي و حسين بن محمد و علي بن ابي طالب و عقيل بن منصور و عبد القادر بن حبيب و سعد الله بن سعيد و سليمان بن مرزوق و عبد الرحمن بن عبد المنظرو محمد بن عبد الکريم اند و والي ميکند ايشانرا در سمت جنوب و اقاليم آن و امر ميفرمايد ايشانرا بانچه امرفرمود بان سابقين بر آنها را از صلاح و سداد پس بعد از تعيين اين ولاه علمها را استوار و معجزات خود را اظهار ميدارد و بجانب کوفه حرکت مينمايد و بر تخت سليمان جلوس ميکند و طيور بر سر آن حضرت سايه ميافکنند وخاتم سليمانرا در انگشت مبارک مينمايد و عصاي موسي را در دست راست خود ميگيرد و جبرئيل امين و عيسي بن مريم با حضرتش هم نشينند در حالتيکه برد جدش پيغمبر را بدوش افکنده و ذوالفقار پدرش امير المومنين را بر کمر بسته و صورت مبارکش مثل دائره قمر است در شب چهارده و خارج ميشود از بين داندانهاي سناياي آن حضرت نوري مثل برق لامع و بر سر آن بزرگوار است تاجي از نور و مرکوب سواري آن حضرت شيري از نور باشد اگر بگويد از براي چيزي کن فيکون بقدره الله و شفا ميدهد کر و مبروص را و زنده ميگرداندمردگانرا و ميميراند زندگانرا و زمين گنجهاي خود را ظاهر ميسازد از براي آن بزرگوار و وجود مقدسش حاوي و حائر است حکمت آدم و وفاء ابراهيم و حسن يوسف و ملاحه محمد را و جبرئيل در طرف راست آن بزرگوار و ميکائيل در طرف چپ و اسرافيل در عقب سر آن حضرتست و ابر از بالاي سر آن بزرگوار و نصر در پيشروي آن حضرت و عدل در زير پاي آن جنابست و ظاهر مينمايد از براي مردم کتاب تازه را که آن بر کافرين صعب و شديد است ميخواند مردم را بسوي امري که هر کس بان اقرار آورد هدايت يابد و هر کس آنرا انکار کند شقي و بدبخت شود پس ويل تمام ويل از براي کسي است که انکار نمايد آن بزرگوار را روف و مهربانست نسبت بمومنين و شديد الغضب و سخت انتقام است نسبت بکافرين اين ناچيز گويد محض اختصار بهمين قدراز خطبه اقتصار شد



[ صفحه 76]