بازگشت

نجمه 06


و شيخ صدوق در کمال الدين روايتکرده باسناد خود از سدير صيرفي که گفت من با مفضل بن عمرو ابو بصير و ابان بن تغلب بخدمه حضرت صادق رفتيم ديديم که آن بزرگوار بر روي خاک نشسته و لباسي بي گريبان و کوتاه آستين که آنرا مسح خيبري گويند پوشيده و مانند بچه مرده گريه و حزن و اندوه از وجنات احوالش ظاهر و لايح و کاسه چشمش پر از اشک و اينفقرات را ترنم ميکرد که حاصل معني آنها اينست که اي آقاي من غيبت تو خواب را از من برد و رخت خواب را بر من تنگ نمود و استراحت دلم را ربود اي آقاي من غيبت تو مصيبت مرا باندوه ابدي کشانيد و بمصائبيکه بفقدان آن يکي بعد از ديگري است از ياران من ملحق نمود باشک چشم و ناله سينه خود که بسبب مصائب و بليات سابقه اند نظرنميکنم مگر آنکه در پيش چشم من بزرگتر و شديدتر از آنها متمثل ميگردد با علاوه مصائب و حوادثيکه ازجهه تو ميباشد راوي گويد که از شدت حيرت نزديک گرديد که عقل از سر ما برود و دلهاي ما پاره شود و گمانکرديم که مصيبتي بزرگ بر آن حضرت وارد شده عرض کرديم که اي بهترين خلق خدايتعالي چشمهاي تو را نگرياند کدام حادثه اشک چشم تو را جاري نموده و چه باعث شده که تو را باين حالت انداخته آن حضرت آه جانسوزي کشيد که دل مبارکش بدرد آمد و حزنش افزونگرديد پس فرمودکه خير باد بر شما بدرستيکه امروز صبح نظر کردم بکتاب جفر و آنکتابي است مشتمل بر علم مرگها و بلاها و علم آنچه واقع شده و ميشود تا روز قيامه و آنعلوم را خداوند منحصر فرمود بمحمد و امامان بعد از او و درآن کتاب ديدم که قائم ما متولد ميشودو غايب ميشود و غيبتش طول ميکشد و عمرش طولاني ميگردد و مومنين در آنزمان امتحان کرده ميشوند اين ناچيزگويد ملاحظه فرما که چگونه حضرت صادق عليه السلام تصريح فرمود بامتحان مردم در زمان غيبت آن نور الهي پس فرمود بسبب طول غيبت شکوک در دلهاي ايشان عارض ميشود و بسياري از دين خارج و مرتد ميشوند و ربقه اسلام را از گردنهاي خود خلع مينمايند و حال آنکه خدا فرموده که و کل انسان الزمناه طائره في عنقه يعني ربقه ولايت را بگردن هر کس لازم کرده ايم چونملاحظه آنکردم مرا رقت عارض گرديدزاري گويد عرض کرديم يابن رسول الله ما را بذکر بعضي چيزها که در اينباب دانسته اکرام کن فرمود خدايتعالي در خصوص قائم ما سه چيز خواهد کرد که آنها را در خصوص سه نفر از انبياء کرده مولد او را مانند مولد موسي مقدر فرموده و غيبت او را مانند غيبت عيسي و طول عمر او را مانند طول عمر نوح عليهم السلام بعد از آن طول عمر خضر را دليل بر طول عمر او قرار داد پس عرض کرديم که اين امور را واضح فرمائيد فرمود فرعون چونمطلع گرديد بر اينکه سلطنت او بدست مردي زايل خواهد گرديد امر باحضار کاهنان کرد او را بنام و نسب موسي خبر دادند و گفتند که او از بني اسرائيل است پس امر بشق بطون زمان اسرائيليان نمود تا آنکه زياده از بيست هزار و کمتر از سي هزار زن را شکم دريدند و کشتن موسي مر او را ميسر نگرديد زيرا که خداوند او را ملاحظه نمود و چون بني اميه و بني عباس هم دانستند که زوال دولت ايشان بدست قائم ما ميباشد با ما درافتادند و شمشيرها براي قطع نسل ال محمد و قتل قائم کشيدند و خدا ابادارد از اينکه امر خود را باتمام نرساند هر چند که ظالمان و مشرکان کاره باشند و در خصوص عيسي يهود اتفاق کردند بر اينکه او کشته گرديد و خدا ايشانرا تکذيب کرد و فرمود ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبيه عليهم يعني او را نکشتند و بردار نزدند بلکه بر ايشان مشتبه گرديد غيبت قائم ما نيز چنين باشد زيرا که اين امه اورا انکار کنند طايفه گويند هنوز متولد نشده بعضي گويند متولد شد و وفاتکرد پاره گويند امام يازدهم اولاد نداشت برخي گويند ائمه تا بسيزده و بيشتر از آن ميرسد پاره گويند که روح قائم در هيکل ديگري حلول کند و سخن گويد و بيان طول عمر نوح ايستکه چون نوح از خدايتعالي نزول عقوبت را بر قوم خود خواست جبرئيل هفت دانه تخمه نزد او آورد و گفت خدايتعالي ميگويد که اينمردمان مخلوق و بندگان منند ايشانرا بصاعقه از صواعق خود هلاک نميکنم مگر بعد ازتاکيد دعوت و اتمام حجت بر ايشان پس برگرد بسوي دعوت ايشان و تو را در مقابل آن ثواب دهم اين تخمها را هم بکار چونروئيدند و بحد کمال رسيدند وبار آوردند فورا فرج خواهد رسيد و باينخبر مومنان را بشارت ده چون پس از زماني طويل آن درختها رسيدند و ناراور گرديدند از خداوند سئوال فرج کرد ديگر باره خداوند امر فرمود که از تخمه ميوه ايندرختان بکارد و صبر نمايد و طريقه سعي و تلاش را در دعوت امت و اتمام حجه بر ايشان پيش گيرد چون اينحکم تازه را بمومنين رسانيد سيصد نفر از ايشان مرتد گرديد و گفتند اگر نوح در دعوي خود صادق بود خداي او خلف وعده نمينمود پس از آن ديگر بار خداوند او را امر بکاشتن تخمه اشجار فرمود همچنين تا هفت دفعه و در هر دفعه جماعه بسيار مرتد گرديدند تا آنکه از ايشان ما بين هشتاد و هفتاد نفر باقي و برقرار ماند آنگاه خدا وحي فرستاد که الحال نقاب صبح نوراني که از شب ظلماني بوداز پيش چشمت زايلگرديد زيرا که حق واضح و ايمان بارتداد آنان که طينت ايشان خبيث بود از کدر صافگرديد اگر قبل از اين کافر آنرا هلاک ميکردم و باقي ميگذاشتم آنانرا که مرتد شدند از آنها که ايمان آورده بودند هر آينه وعده سابق من که بمومنين قوم توکرده بودم که ايشانرا در زمين باقي گذارم و در دين ثابت دارم و خوف ايشانرا بدل مامن کنم تا آنکه در عبادت من خالص شوند صادق نبود و چگونه ميشد که اهل ارتداد را تمکين وخوف ايشانرا بدل يا من کنم و ايشانرادر روي زمين باقي گذارم با آنکه ضعف يقين و خبث طينت و بدي باطن ايشانرا ميدانستم پس صادق فرمود که هم چنين است حال قائم ما ايام غيبت او طول خواهد کشيد تا آنکه حق خالص و ايمان از کدر کذب صافگردد زيرا که بسبب طول آنکساني از شيعه که خبث طينت دارند ومنافق هستند مرتد ميشوند تا آنکه صادق اين آيه را تلاوت فرمود حتي اذااستياس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا فجائهم نصرنا پس فرمود و بيان حال خضر اينست که طولاني نمودن خدايتعالي عمر او را نه از براي خوفي بود ه باوداده شود و نه از براي کتابي بود که بر او نازلگردد و نه بجهه شريعتي بودکه شرايع انبياي گذشته را فسخ کند و نه از براي امامه بود که ديگران باو اقتدا نمايند و نه از براي عبادتي بود که خداوند بر او واجب نموده بلکه چون در علم ازلي خدايتعالي قدر عمر قائم و قد رغيبت او گذشته بود و دانست که مردم طول عمر قائم را انکارکنند لهذا عمر خضر را طولاني گردانيدتا آنکه بان بر طول عمر قائم استدلالشود و حجه معاندين از ما منقطع گردد و خلق را بر خدا حجتي نماند اين ناچيز گويد اگر نباشد در خصوص غيبت مگر اينحديث شريف که قبل از ولادت آن بزرگوار بزمان بسيار مانند ساير اخبار وارد گرديده مشتمل بر ذکر حکمت و عله و شبيه و نظير هر آينه کافي و شافي بود



[ صفحه 6]