بازگشت

نجمه 09


و ايضا در اسرار الفاتحه در مقام ذکر بعضي از فتنهاي دجال پر اضلال و ابتلاي بندگان بانشوم بدفعال عليه اللعنه و العذاب و النکال چنين مرقوم داشته بدانکه حقسبحانه و تعالي از براي ابتلاي بندگان و امتحان مومنان اين بليه عظمي و داهيه کبري که از زمان آدم تابانقراض حال چنين ا ابتلاي عميم و بلاي عظيم بوقوع نپيوسته ذلک تقدير العزيز العليم کما قال رسول الله ليس ما بين خلق آدم الي قيام الساعه امرااکبر من الدجال و از اينجهت بود که حضرت رسالت مر امت را متابعت بر ثبات ميفرمود و از مغلطهاي آنلعين مومنين را تنبيه ميکرد و ميفرمود که همه پيغمبران قوم خود را از واقعه دجال خبر کرده اند و انذار ايشان نموده اند چنانچه نوح نجي انذار فرمود قوم خود را و از فتنهاي او خبردار گردانيد و اما من پس شما را سخني ميگويم که هيچ پيغمبر بر امت خود را نگفته اينمقدار بدانيد که وي اعور است يعني يک چشم است و حقتعالي شانه اعور نيست و اينکلام نوع تنبيهي است بر تلبيس آنلعين و دلالت دارد بر کمال اضلال او و از بسياري انذار و تحذير آن حضرت از آنلعين بود که وقتي اسماء بنت يزيد گفت يا رسول الله لقدخافت افئدتنا بذکر الدجال پس آن حضرت در مقام تسليه آن برآمده و



[ صفحه 46]



فرمود ان يخرج و انا حي فانا حجيجه والا فان ربي خليفه علي کل مومن و در اين نسخه از فتنهاي او چندي مبين ميشود تا کمال اضلال او و اظهار استغناي الهي سبحانه را مشاهده کني وبحقتعالي پناه بري از سوء قضاي او و از جمله فتنهاي او و از جمله فتنهاي او يکي آنست که او را اطلاع باشد بدانچه در ضمير بگذرد و از امور غيبي خبر دهد و ما في الضمير خلايق بيکيک معروضدارد و از اين ممر چندين هزار اضلال نمايد چنانچه شمه از اينمعني در کيفيت ملاقات او با پيغمبر و آن بزرگوار چيزيرا در ضمير گرفتن و سئوال فرمودنش از آن و گفتن آنلعين الدخ الدخ سمت تحرير يافت که آن مضمرآياتي از سوره دخان بوده و اما فتنه ديگر از فتنهاي او سحر است که گويند ساحرترين همه خلايق او است و از کمال سحر او خواهد بود که ساليرا روزي خواهد نمود چنانکه آن حضرت يعني جناب ختمي ماب بيان فرمود چون اصحاب پرسيدند و ما لبثه في الارض يا رسول الله قال اربعون يوما کسنه و يوم کشهر و يوم جمعه و سائر الايام کايامکم و شارح طيبي ميگويد که دجال چندان از شبهات و تمويهات ظاهر گرداند که عقول ارباب عقل را مسلوب گرداند و بصائر ذوي الابصار را چنان مستور سازد که زمان طريقه مستمره بر ما مضي را بر وتيره اتيان روز و ذهاب شب در نظر ايشان بر يکحالت استمرار يافته بنماياند تا آنکه زمانرا بالتمام اسفار بلا اظلام و صباح بلا مساء پندارند و آفتاب در نظر ايشان در شب و روز منطوي ننمايد و ضياء او از ساحات مکانيه و ساعات ازمانيه انفکاک نپذيرد پس آنروز بحقيقه سالي خواهد بود مشتمل بر سيصد و شصت روز وسيصد و شصت شب و لکن آن دو سيصد و شصت از روز و شب در نظر خلايق همه روزي شب نمايد و لهذا چون صحابه پرسيدند يا رسول الله يکفينا فيه صلوه يوم در جواب فرمود لا اقدر يعني نماز يکروز کفايت نکند بلکه باندازه هر روز متعارف بايد از آنوقت فرض و تقدير کرد و نماز خواند تا گويند که بيشتر از امور غريبه که از جمله خوارق عاداتش محسوب دارند همگي مبني بر سحر خواهد بود فتنه ديگر آنکه از جمله فتنهاي او سرعه سير است چنانکه از حضرت رسول سئوالکردند که و ما اسرا عنه في الارض قال کالغيث استدبرته الريح چون باراني که باد اورا ميراند سريع السير خواهد بود تا در چهلروز تمامي ربع مسکونرا سير کندو جابلقا و جابلسا را در احاطه درآورد و سرعه سيرش بمرتبه باشد که گويند از طائف تا به ختن بيک گام و خطوه طي نمايد فتنه ديگر هر که باو ايمان آورد بصنوف تربيت و الوف تمشيتشن بهره مند گردد تا آسمان گويدکه براي وي باران ببارد و زمين را گويد براي او گياه روياند مواشي و بهائم متابعاتش بلند کوهان و گشاده پستان پر ميان و پر شير و احوال منکران و معاودانش يعني مومنان ثابت الايمان بقحط و تنگدستي و بلا مبتلا و بقله مال و بمجاعه اهل و عيال و بهلاکه سوايم و مواشي و تضييع زروع وحواشي گرفتار صد هزار بلا کما في الحديث انه بمر بالحي فيکذبوه فلا يبقي لهم سائم الاهلکت و يمر بالحي فيصدقونه فيامر السماء ان يمطر و يامر الارض ان تنبت لهم لا جرم بيشترخلايق باطاعه فرمان او کمر بندند و دعوي باطلش باذعان و قبول به پسندند فتنه ديگر آنست که بهر خرابه که بگذردخطابکند ايخرابه هر گنجينه در کنجي از خود مدفونداري بيرون انداز پس بمجرد اينخطاب گنجها از خرابها ظاهر گشته در دنبالش روانشوند و ميرود چون يعسوب بخل و گنجهاي دفيه و صد هزار خزينه در عقب او روانگشته فتنه ديگر آنکه با وي بهشت و دوزخ همراه بود و هر جائي که رود بهشت وي برطرف راست ودوزخش بر طرف چپ او است و بروايتي بجاي بهشت و دوزخ آب و آتش آمده است فاما آنچه بنظر مردم بهشت و يا آب نمايد آندوزخ و يا آتش است و آنچه که دوزخ و يا آتش نما بدان بهشت و آب خوشگواراست و لذا قال رسول الله صلي الله عليه و اله فمن ادرک ذلک منکم فليقع في الذي يراه نارا فتنه ديگر آنست که آنلعين چندين کسرا بقتل رساندو باز آنها را زنده برانگيزاند چنانچه در مصابيح آورده است که يدعو از جلا مهيبا شابا فيضربه بالسيف فيقطعه جزلتين او قطعتين رميه الغرض ثم يدعوه فيقبل و يتهلل وجهه بضحک و حضرت رسول صلي الله عليه و اله فرمودسخت ترين فته او آن باشد که اعرابي پيش آيد دجال او را گويد که شتران تورا که مرده و تلف شده اند از براي توزنده گردانم بشرطيکه بربوبيت من اعتراف نمائي اعرابي گويد بلي ميخواهم في الحال شتران وي زنده و تندرست بمراتب از آنکه بوده اند خوبتر در نظر او درآورد هم شيردارتر و هم بزرگتر و هم چنين ديگري را که پدر و برادرش مرده باشند گويد اگر مردگان تو را زنده گردانم بربوبيت من اقرار کني گويد بلي پس دو ديو را بصورت پدر و برادرش در نظر او مجسم گرداند باخر رسيد عبارات صاحب اسرار الفاتحه با في الجمله تغييري از داعي در اسلوب و ترتيب آن اشارتان الاولي آنکه مصابيح که در اين فتنه اخيره کيفيت مرده زنده کردن دجالرا از او نقل نموده کتاب بسيار معتبري است در نزد عامه و از تاليفات ابو محمد محيي السنه حسين بن مسعود بغوي است که شافعي مذهب و شيخ مفسر محدثي است که شرح السنه که در حديث است و معالم التنزيل که در تفسير است نيز از مولفات او است و چنانچه گويند مصابيح کتابي است در حديث شبيه بکتاب من لا يحضره الفقيه شيخنا الصدوق در حذف اسانيد و اسناد خبر براوي اصلش و وفات مولف آن در مرو رود در سال پانصد و پانزده واقع شده است و بغوي منسوب است به بغ و آن بده است در خراسان که ميان مرو و هرات واقع شده است الثانيه آنکه آنچه را که اين ناچيز در آخر عنوان چهلم از جزو دويم کتاب الجنه العاليه که بطبع رسيده نوشته ام که حديث احياء دجال ملعون مرده را حديثي است عامي و اما از طرق خاصه چيزي در اينخصوص وارد نشده است کما لا يخفي علي المتتبع قبل از اطلاعم بر کتاب کفايه المهتدي في معرفه المهدي بوده و بعد از اطلاع برآنکتاب معلوم شد که در احاديث خاصه نيز احياء آنملعون مرده را تمويها وارد شده است مرحوم سيد جليل و عالم نبيل مير محمد بن محمد لوحي سبزواري که از تلامذه مرحوم ميرداماد و شيخناالبهائي زاد الله بهائهما في الجنه بوده است در ذيل حديث سي و نهم از اربعين خود که مسمي بکفايه المهتدي في معرفه المهدي است جمله از اخبار علائم ظهور حضرت بقيه الله الحجه بن الحسن العسکري صلوات الله عليهما را ذکر مينمايد و از جمله در ضمن حديثيکه آنرا از فضل بن شاذان بن خليل در کيفيت خروج دجال بد سگال نقل فرموده چنين است که و هو في کل يوم بقتل احدا من اصحابه او غيره فيواريه احدا من الشياطين و يري الناس نفسه بصورته فيجعلهم الدجال انه يحيي و يميت و بذلک يفويهم



[ صفحه 47]



اشد الاغواء يعني رجال در هر روزي خواهد کشت يکي از اصحاب خود يا غير از اصحاب خود و آنکشته را يکي از شياطين پنهان خواهد کرد و خود را بصورت آنکشته بمردمان خواهد نمود و دجال بخيال خواهد انداخت مردمانرا که جان ميستاند و حيوه ميدهد و بان مکر و تزوير مردمان را سخت گمراه خواهد گردانيد انتهي بعين عباراته.