بازگشت

نجمه 02


و ايضا در همان کتاب از بزنطي از حضرت رضا روايت نموده که ازحضرتش سئوال نمودم که آيا اين امر يعني زمان ظهور و فرج نزديک است فرمود که حضرت صادق از پدرش حضرت باقر نقل فرموده که آن حضرت فرمود اول علامات فرج در سال يکصد و نود و پنجم هجري ظاهر خواهد شد و در سال صدو نودو ششم طوائف عرب جلوها را از سرهاي خود درآورند يعني نزاع و قتال برپا ميکنند و در سال صد و نود و هفتم فناواقع ميشود و در سال صد و نود و هشتم جلاء وطن اتفاق ميافتد آيا نميبيني که بني هاشم با اهل و اولاد از وطن برکنده ميشوند عرض کردم مراد از کسانيکه جلاء وطن ميکنند ايشانند فرمود که و غير ايشان و در سال صدو نود و نهم خداوند عالم انشاء الله بلا را زائل ميگرداند و در سال دويستم خداي تعالي ميکند چيزي را که ميخواهد پس عرض کرديم که فداي تو شويم بما خبرده از چيزهائيکه در سال دويستم واقع شدني است فرمود که اگر بکسي خبر دادني باشم هر آينه بشما خبر ميدهم بدرستيکه از مکان شما خبر دادني باشم هر آينه بشما خبر ميدهم بدرستيکه از مکان شما خبردارم و موافق راي و تدبير نيست اينکه اينمطلب از من بشما اظهار شود وليکن اگر خداي تعالي بخواهد که چيزي را ازحق ظاهر گرداند هر آينه بندگان برپوشيدن و پنهان دانستن آن قادر نميباشند عرض کردم فداي تو شوم تو که در سال اول از پدرت نقل فرمودي که انقضاء و زوال سلطنت آل فلان در سر فلان و فلان است و بعد از ايشان براي پسرهاي فلان سلطنت نخواهد شد فرمود که اين را بتو گفتم عرض کردم که خداي تعالي کارهاي تو را اصلاح نمايد وقتيکه سلطنت ايشان باخر رسيد آيا کسي از قريش بسلطنت ميرسد بنحويکه امرش قوام بگيرد فرمود نه عرض کردم که پس چه ميشود فرمود چيزي ميباشد که شما آن را ميگوئيد عرض کردم که آيا مراد تو خروج سفياني است فرمود عرض کردم که قيام قائم را اراده ميکني فرمود که خداي تعالي هر چه ميخواهد ميکند عرض کردم که آيا قائم توئي فرمود لا حول و لا قوه الا بالله بعداز آن فرمود که پيشتر از اين امر علامتهاي حادثه که در بين الحرمين واقع ميشود ظاهر خواهد شد عرض کردم که آن حادثه چيست فرمود که طائفه بعداز اين ميايند که فلان شخص از آل فلان پانزده نفر مرد ميکشد علامه مجلسي در بحار بعد از نقل اين خبر فرموده که قول آن حضرت اول علامات فرج الخ اشاره است بوقوع مخالفت در ميان امين و مامون و خلع کردن امين مامون را از خلافت زيرا که اين قضيه اول اغتشاش و پريشاني کار بني عباس بود و در سال صد و نود و ششم هجري نزاع شدت بهم رساند و جنگ در ميان ايشان برپا شد و در ساليکه بعد از آن بود بسياري از لشکريان ايشان فاني گرديدند و در سال آينده آن امراء و بزرگان و اکثر بني عباس کشته شدند و ذکر آن حضرت بني هاشم را در کلام خود از راه تقيه بوده و از اين جهت فرمودکه غير ايشانند و در سال صد و نود و نهم خداي تعالي بسبب مخزول و منکوب ساختن دشمنان اهل بيت بلا را از ايشان زائل گردانيد و مامون بخدمه آن حضرت عريضه نوشت و از او استمداد نمود و او را احضار کرد و قول آن جناب که در سال دويستم خدا ميکند چيزي را که ميخواهد اشاره است بسياري تعظيم مامون و خواستن وي آن حضرت را و در سال دويست و يکم داخل خراسان شد و درماه رمضان آنسال امر بيعه را براي آن حضرت منعقد ساخت و معني قول آن حضرت که از مکان شما خبر داده اين است که آمدن شما را در اينوقت و پرسيدن اينمسئله را از من پيشتر از اين خبر دارم يعني اينها را ميدانم و اظهار آنها را بشما مصلحت نميبينم و قول آن حضرت که فلان شخص از آل فلان پانزده نفر مرد ميکشد اشاره است ببعضي از حوادث که براي بني عباس در اواخر دولتشان يا اينکه تا وقت انقراض ايشان در زمان هلاکوخان روي داده و الله العالم کلام عن بعض العلماء الاعلام في بعض قول الراوي اصلحک الله للامام بدانکه کثير اما در اخبار وارد است که راوي خبر در محضر مبارک امام عرضه ميدارد اصلحک الله چنانچه در اين خبر شريف هم بزنطي خدمه حضرت معروض داشته اصلحک الله اذا انقضي ملکهم يملک احد من قريش که ما آن را مطابق آنچه که در ترجمه سيزدهم بحار است تفسير نموديم باينکه خدا کارهاي تو را اصلاح نمايد وليکن بعضي از علما اعلام در سر گفتن راوي اينکلام فرجام را بامام چنين مرقوم داشته که من در سالف الزمان



[ صفحه 42]



شدند الاعتراض بودم بر بعضي از روات و اصحاب ائمه عليهم السلام که در ساحت قدس امام عرضه ميداشته اند اصلحک الله بجهه اينکه ظاهر اينکلمه دعا درباره امام است و آن را بر قله معرفت ايشان درباره ائمه حمل مينمودم تا آنکه برخوردم بروايتيکه آن را در علل الشرايع از عبدالرحمن هاشمي و اواز حضرت ابي عبدالله روايت نموده از عله فضيلت اولاد امام حسين بر اولاد امام حسن و قرار دادن خداوند امامه را در اولاد آن سرور نه در اولاد امام حسن و حال آنکه ايشان در طريق واحد و منزله واحده اند پس آن حضرت فرمود مگر معتقد نيستيد و باور نداريد آنچه من ميگويم و بيان سبب فرمايم همانا جبرئيل بر رسول خدا نازل شد و عرض کرد که از براي تو پسري متولد خواهد شد که بعد از تو بدست امه تو شربت شهادت خواهد نوشيد فرمود مرا با چنين پسر حاجه نيست سه کرت در ميات ايشان اين مخاطبت رفت آنگاه رسول خدا امير المومنين را طلب نمود و گفت مرا جبرئيل خبري بدينگونه آورد علي نيز فرمود مرا بچنين فرزندي رغبتي نيست و همچنان اين گفتار تا سه کرت تکرار يافت در کرت سيم فرمود آن فرزند خداوند امامه خواهد بود و آثارپيغمبران را بوراثت خواهد نمود و علوم اولين و آخرين را بتمامت خواهد داشت آنگاه فاطمه عليها السلام را مخاطب داشت و فرمود خداوند تو را بشارت ميدهد بفرزندي که امت من بعد از من او را عرضه شهادت دارند عرض کرد اي پدر اينچنين فرزند را نخواهم هم چنان سه کرت اينسخن اعادت شد در کرت سيم فرمود اين فرزند که از تو آيد فرزندان او پيشوايان دين من و وارث آثار من و خازن علم من خواهند بود فاطمه عرش کرد اي پدر بقضاي خد رضا دادم پس بحسين حمل يافت و پس از ششماه بارگذاشت و فرزندي ششماه نيامده که در دنيا بماند و زندگي کندغير از حسين بن علي و عيسي بن مريم وبروايتي يحيي که اين دو تن زندگاني يافتند پس ام السلمه او را کفالت نموده و رسول خدا هر روز حاضر ميشد وزبان مبارک در دهان حسين ميگذاشت تا بمکيدي و سيراب گشتي پس خداوند گوشت او را از گوشت رسول خدا برويانيد و او را نه فاطمه و نه غير فاطمه هرگز شير داد و خدا اين آيه مبارکه را فروفرستاد و حمله و فصاله لثون شهرا الي قوله و اصلح لي في ذريتي اني تبت اليک و الي من المسلمين يعني مدت حمل او و رضاع سي ماه بود و چون توانا شدو سال او بچهل رسيد گفت اي آفريدگار من مرا بشکر نعمت خود الهام کن آن نعمتيکه مرا و پدر و مادر مرا بدان مخصوص داشتي و چنان بداري که برضاي تو کار کنم و شايستگي عطا کن در اولاد من چه آنکه بازگشت من بسوي تو است و در شما مسلمانانم پس حضرت صادق ميفرمايد فلو قال اصلح لي ذريتي کانوا اکلهم ائمه ولکن خص هکذا يعني هرگاه حضرت حسين ميفرمود اصلح لي ذريتي تا قيامه فرزندان او امامان بودند لکن چون فرمود في ذريتي مخصوص شد امامه در نه تن از فرزندان او عليهم السلام و بالجمله بعد از وقوف بر اين روايت دانستم که کلام رواه و اصحاب ائمه بان بزرگواران اصلحک الله اخبار است از ايشان باينکه مخاطب باين کلام امام است و اقرار از ايشان بوده است بامامه آن کسي که باو اين کلام ميگفته اند زيرا که از اين روايت چنين فهميده ميشود که اصلاح مستلزم امامه است پس معني قول ايشان اصلحک الله اين کلام را بان بزرگوار ميگفته اند و حال آنکه معني آن را فهم ننموده اند مثل غير رواه و اصحاب که القاب ائمه را بزبان جاري مينمود و بمعاني آنها وقوف پيدا نميکرده مثل لقب اميرالمومنين و سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و عسکري و قائم و امثال اينها که معاني آنها را ازب راي بعضي از اصحاب خود بيان ميفرموده اند تمام شد ترجمه کلام اين عالم جليل و الله الهادي عباده الي سواء السبيل.