بازگشت

نجمه 07


علامه مجلسي ره در بخار از علقمه بن قيس روايت کرده که اميرالمومنين در منبر کوفه خطبه لولوه را ادا فرمود ودر آخر آن اين فقره را بيان کرد که آگاه باشيد که من در اين نزديکي سفر آخرت خواهم کرد و بعالم غيب خواهم رفت پس بفتنه بني اميه و سلطنت کسرويه و اضمحلال اسلام و اقامه بدعه منتظر باشيد و خانهاي خود را صومعه خود قرار دهيد و آتش درخت قذا را که خاموش نشود بزير دندان گيريد و خدا را ذکر کنيد زيرا که ذکر خدا اگر بدانيد از همه چيز بزرگتر باشد بعد از آن فرمود که در ميان دجله و دجيل و فرات شهري است که آن را زوراء گويند بنا شود و آن بغداد است پس چون ديديد که آن شهر با گچ و آجر محکم گرديد و با طلا و نقره و لاجورد و مرمر و خاتم مزين شد و با درهاي عاج و آبنوس جوهر دار و قبه ها و ستارها آراسته گرديد و درخت عاج و عرعر و صنوبر تازه در آن بسيار شد و قصرهاي محکم در آن بنا شد و پادشاهان بني شيمصبان که بيست و چهار نفرند بانجا از پي يکديگر درآمدند که از جمله ايشان سفاح و مقلاص و جموع و خدوع و مظفر و مونث و نظار و کبش و مقهور و عثار و مصطلم و مستصعب و علام و رهباني و خليع و سيار و مترف و کديد وا کتب وا کلب دو سيم و ظلام و غيوق است و قبه خاکستر رنگ در بيابان سرخ رنگ باشد در عقب آنها قائم بحق در ميان اقاليم نقاب غيبت از روي خود بردارد و مانند ماه درخشنده در ميان ستارهاي دري ظاهر گردد بدانيد که از براي ظهورش ده علامه باشد اول آنها طلوع ستاره دمدار است در نزديکي ستاره جدي پس هرج و مرج بر فتنه و شرواقع شود و اينها علامه ارزاني نرخهاباشد و از علامتي تا علامه ديگر امورعجيبه واقع شود و چون آينده علامه وقوع يابد ماه نوراني يعني قائم ظاهرشود و کلمه اخلاص و مقام توحيد براي خدا لايح کرد و در روايت اصبغ بن نباته آن حضرت فرمود که سلوني قبل آن تفقدوني يعني از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد زيرا که براههاي آسمانها از همه علماء داناترم و براههاي زمين از اهل عالم بيناترم منم بزرگ اهل دين و امير مومنين و امام متقين و مجازي مردمان در يوم الدين منم قاسم نارو خازن جنان و صاحب حوض و اعراف و ميزان نيست از ماامامي مگر آنکه بجميع اهل ولايت و محبت خود دانا و بينا است و اينست معني آيه انما انت منذر و لکل قوم هاد پس بپرسيد از من پيش از آنکه نيابيد مرا و پيش از آنکه فتنه از سمت مشرق ظاهر شود پاي خود را برداردو در حال حيات و بعد از ممات و بر بالاي مردم گذارد و همه را پايمال نمايد و آتش فساد با هيزم بسيار در سمت مغرب زمين شعله ور شود و باواز بلند بگويد که واي بر حال مردم از شرمن بايد از آنجا بگو چند يا آنکه مانند کوچيدن کنند و چون غيبت قائم عليه السلام طول کشد گويند که او مرده يا هلاک شد و بکدام بيابان مفقود گرديد تا آنکه ميفرمايد که بدانيد که از براي آن يعني ظهور قائم علاماتي هست چند اول آنها محاصره کوفه باشد با خندق و نگهبان و پاره کردن مشگهاي آب در کوچهاي کوفه و تعطيل مساجد تا چهلشب و ظاهر شدن هيکل و جنبيدن بيدقها در اطراف مسجد اعظم



[ صفحه 38]



و قاتل و مقتول در آتش باشد و قتل نفس زکيه با هفتاد تن در کوفه و بريدن سر ديگري در ميان رکن و مقام وکشتن اصقع در خصوص بيعت بتها بطريق صبر و خروج سفياني با بيدق سرخ و امير آنها مردي باشد از قبيله بني کلب و دوازده هزار ايشان بسمت مکه و دمينه رود بسرداري مردي از بني اميه خزيمه نام که چشم چپ در اصل خلقت ندارد و در چشمش سفيدي کلفت و ضخيم باشد و او بمروان شبيه باشد بيدقش برنگردد تا آنکه در مدينه در خانه که آن را خانه ابوالحسن موري گويند داخل شود و لشکري بر سر مردي از آل محمد که جمعي از شيعه بر سر او جمع شوند واز مدينه بمکه برگردد ميفرستد که سردار آنها مردي از غطفان باشد چون بوسط قاع ابيض رسند و آن بياباني است بزمين فرو روند و از ايشان نماند مکرمردي که رويش بعقب برگردد از براي آنکه توابع سفياني را بترساند و بر ايشان حجه باشد چنانکه خدا فرمايد و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب پس فرمود که سفياني صد و سيهزار نفر بسوي کوفه فرستد و در روحا و فاروق فرود آيند و از آنجا شصت هزار نفر از آن لشکر آيند تا در نخيله در موضع قبر هود وارد شوند و در روز عيد قربان بر اهل کوفه هجوم آورند و امير کوفه در آنوقت مردي جبار باشد و او را کاهن و ساحر گويندو از شهر زوراء يعني بغداد سرداري باپنجهزار مرد از کاهنان بسوي ايشان درآيد و در سر جسر کوفه هفتاد هزار مرد بکشند بطوريکه مردم تا سه روز بسبب خونهاي کشتگان و عفونت بدن ايشان از آب فرات نياشامند و هفتاد هزار دختر باکره که از غايت عفت دست و سرشان ديده نشده اسير شوند تا آنکه بمجملها گذاشته شده ثبويه يعني بغري برده شوند پس از کوفه صد هزار مومن ومشرک خروج کرده بدمشق روند و کسي نباشد که ايشان را از آنجا منع کند ودر آنجا ارم دات العماد باشد و بيدقهائيکه پوش آنها از پنبه با کتان با حرير دوخته نشده از جانب مشرق زمين آيد که سرهاي آنها بمهر سيد اکبر يعني رسول خدا ممهور باشد و آنها را مردي از آل محمد که در مشرق زمين ظاهر شود بردارد و بوي آنها در مغرب زمين مانند مشک پر بود بمشام خلايق برسد و بيم آنها از يگماه راه از خود آنها بيشتر در دلها جان کند تا آنکه وارد کوفه شوند و خونخواهي پدرانخود کنند در حالتيکه سم اسبان ايشان از شدت تعب خراشيده شده و موهاي آنها ريخته گشته و صاحبان آنهابر آنها متحسر شوند و از زيادتي تعبي که بر آنها وارد آورده اند بسوي خدا توبه و انابه کنند و ايشانند از آل محمد آن ابدالي که خدا در حق ايشان فرمود که ان الله يحب التوابين و يحب المطهرين پس مردي از اهل نجران خروج کند و دعوت امام را اجابت نمايد و اول کسي باشد از نصاري که دعوت امام را قبول کند و از بيعت نصاري خارج گردد و خاج را بشکند و با غلامان و ضعيفان درآيد و با بيدقهاي هدايت نجيله روند و اجتماع خلايق در روي زمين در فاروق شود و در آن ايام در روي زمين سه هزار هزار نفس کشته شود و تاويل اين آيه که فماز الت تلک دعويهم حتي جعلناهم حصيدا خامدين ظاهر گردد و منادي از سمت مشرق در ماه رمضان در وقت طلوع صبح ندا کند که اي اهل هدايت در يکجا جمع شويد و ندا کننده از سمت مغرب بعد از غروب شفق ندا کند که اي اهل باطل جمع شويدو فرداي آن روز در وقت ظهر آفتاب رنگ برنگ گردد و زرد شود بعد از آن سياه و تاريک گردد و در سيم آن روز خدا حق را از باطل جدا کند و دابه الارض بيرون آيد و اهل روم بکنار دريا در نزد مغاره اصحاب کهف را با سگ ايشان بر انگيزاند که از ايشان مردي باشد تمليخا نام و ديگري صلاها نام که امرقائم عليه السلام را قبول نمايند و دوشاهد برامر او باشند.