نجمه 02
در بحار از کتاب جامع الاخبار نقل کرده که جابر بن عبدالله انصاري روايت نموده که درخدمه رسول خدا بحج الوداع رفتم وقتيکه آن حضرت واجبات حج را بجا آورده بود آنگاه بکعبه آمد که آن را وداع نمايد از حلقه درش گرفت باواز بلند صداي ايها الناس از او درآمد پس همه اهل مسجد و اهل بازار در آنجا مع شدند آن حضرت فرمود که بشنويد اي مردم بدرستيکه من الان خبر ميدهم بشما چيزهائي را که بعد از اين شدني است پس برساند اينها را کسانيکه از شماها در اينجا حاضرند بکسانيکه از اينجا عايند بعد از آن حضرت گريست بطوريکه بسبب گريه او همه حضار گريستند وقتيکه از گريه فارغ گرديد وساکت شد فرمود که بدانيد خدا بشما رحمت کند که مثل شما در اين روز تا بصد و چهل سال بعد از اين برگي است که در آنجا نباشد بعد از آن تا دويست سال خار و برگ آن هر دو ميباشد يعني هرگاه لذت و نعمت و استراحت ميباشد وگاه مشقت بعد از آن خار ميباشد بدون برگ يعني مشقت محض ميباشد بدون استراحت بطوريکه در آن زمان ديده نمشود مگر پادشاه ظالم جابر يا مالدار خسيس و بخيل يا عالمي که بمال دنيا راغب است يا فقيريکه بسيار دروغگو است يا پيريکه بسيار فاجر است يا طفليکه بسيار بيحيا است يا زنيکه بسيار احمق است بعد از آن حضرت گريست در آنحال سلمان فارسي از جاي خود برخواست و عرض کرد يا رسول الله بما خبر ده که اينها کي واقع خواهد شد فرمود يا سلمان در وقتيکه علماي شما قليل گرديدند و قاريان شما رفتنديعني فاني شدند و زکوه دادن را قطع نموديد و منکرات را اشکارا ساختيد و صداها را در مساجد خود بلند گرديد و دنيا را ببالاي سر خود داشتيد و علم را بزير پاهاي خود انداختيد و دروغ گفتن را حديث خود قرار داديد و غيبت را براي خود ميوه شمرديد و حرام را غنيمت دانستيد و بزرگ شما بکوچک خود رحم نکرد و کوچک شما بزرگ شما تعظيم ننمود پس در اين وقت لعنت بر شماها نازل ميشود و جنگ شديد در ميان واقع ميگردد و از دين در ميان شما نامي درزبانهاي شما باقي نميماند پس وقتيکه اين خصلتها بشما داده شد آنوقت بوزيدن باد سرخ يا مسخ شدن يا بباريدن سنگ منتظر باشيد و مصدق اين سخن من در کتاب خداي عز و جل اين آيه است قل هو القادر علي ان يبعث عليکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او يلبسکم شيعا و يذيق بعضکم باس بعض انظر کيف نصرف الايات لعلهم يفقهون يعني بگو بايشان که خداي تعالي او است قادر بر اينکه از سمت بالاي سر شما يا از سمت زير پاي شما عذابي بفرستد يا اينکه شما را طايفه چند بکند با هم مخالف و بچسباند ببعضي ازشما شدت جنگ بعضي ديگر را نگاه کن ببين که چگونه آيات علامات را ميرگدانيم براي اينکه ايشان متنبه شوند و بفهمند تا اينکه از بيراهه ضلالت بشاهراه هدايت بر کردند در آن اثنا جماعتي از صحابه از جايشان برخواستند و گفتند که يا رسول الله بما خبر ده که اينحادثه کي واقع خواهد شد فرمود در وقتيکه نمازها را از وقت آنها تاخير کردند و بشهوات نفس و شرابخوردن مشغول شدند و بپدران و مادران دشنام دادند و گمراهي را بحدي رسانيدند که حرام را غنيمت و زکوه دادن را ضرر شمردند و مرد بزلش اطاعت کرد و بهمسايه اش جفا نمود و قطع ارحام و رحم از دلهاي بزرگان زايل گرديد و حياي کوچکان گم شد و بناي عماد را محکم کردند و بغلامان وکنيزان ظلم نمودند و با خواهش نفس شهادت دادند و حکام شرع با جور حکم کردند و مرد بپدرش دشنام داد و ببرادرش حسد و رشک نمود و شرکاء با خيانت معامله کردند و وفادار ميان خلايق قليل گرديد و زنا مشهور و شايع شد و مردان ببا زينت زنان مزين گرديدند و مقنعه حيا از سرهاي زنان برداشته شد و کبر در دلها بجنبش آمد چنانچه از هر در و عمل بسنتها کم گرديد و معصيتها ظاهر و آشکار شدند وامور عظيمه در دين خفيف و سهل انگاشته شدند و مدح و ثنا را با مال طلبيدند يعني مال را دادند براي اينکه مدح کرده شوند و مال در تغني صرف کردند و بدنيا مشغول شدند و از آخرت باز ماندند و ورع کم و هرج و مررج بسيار گرديد و مومن ميرسد پس دراين زمان رويهاي آنها رويهاي آدميان است و دلهايشان مانند دلهاي شياطين کلامشان از عسل شيرين تر ميباشند و دلهايشان از حنظل تلخ تر پس ايشان کرکهايند که لباس آدمي پوشيده اند روزي نميشود مگر اينکه خداي تعالي درآن روز بايشان خطا بنموده ميفرمايد که آيا بمن افترا ميگوئيد و بر من جرات نموده معصيت ميکنيد افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون يعني آيا چنان گمان نموده ايدکه ما شما را عبث خلق کرده ايم و بسوي من نخواهيد برگشت سوگند بعزت و جلال خودم ياد ميکنم که اگر نبودند کسانيکه با اخلاص بمن عبادت ميکنند هر آينه يکطرفه العين مهلت نميدادم بکسانيکه بمعصيت من مرتکب ميشوند هرگاه ورع صاحبان ورع نميبود از بندگان من هر آينه قطره باران از آسمان نازل نميکردم و يک برگ سبزي نميرويانيدم پس تعجب باشد از قوميکه اموالشان را معبود خود قرار داده اندو ارزوهاي آنها طولاني شده عمرهاي آنها کوتاه و ايشان چنان طمع دارند که بهم سايه کي مولاي خود يعني خداوند عالم بر سند و نميرسند مگر باعمل و بندگي و عمل هم تمام نميشود مگر با عقل.