بازگشت

نجمه 04


ايضا در بحار از ابن عقده او ازعلي بن الحسين او از علي بن مهزيار او از حماد بن عيسي او از حسين بن بختيار او از ابي بصير روايت کرده اوگفته که بخدمه صادق عرض کردم که در قول خداي عز و جل عذاب الخزي في الحيوه الدنيا و في الاخره عذاب خزي دنيا چيست فرمود يا ابا بصير کدام خزي و خواريست که شديدتر باشد از اينکه مرد در خانه و حجله خود در ميان برادرانش نشسته باشد ناگاه چند نفر گريبان پاره نموده بنزد او داخل شوند و گريه بکنند و از ايشان پرسيده شود که اينحالت و گريه براي چيست ايشان بگويند که فلان شخص در همين ساعه مسخ گرديد راوي گويد عرض کردم که آيا اين پيش از قيام قائم خواهد شد يا بعد از آن فرمود پيش از آن ايضا محمد بن همام او از فزاري او ازابن ابي الخطاب او از حسين بن علي اواز صادق در خصوص قول خداي تعالي سئل سائل بعذاب واقع يعني سئوال نمود سئوال کننده از عذابيکه شدني است روايت نموده که آن حضرت فرمود که تاويل آن اينست که ميايد عذابي يعني آتشيکه در آن ثويه که نام جائي است واقع ميشود تا بکناسه بني اسد منتهي ميشود تا اينکه بقبيله ثقيف ميگرد و کشته که آل محمد او را کشته اند نميگذارد مگر اينکه او را ميسوزاند واين پيش از خروج قائم است و نيز از ابن عقده او از علي بن حسين او از محمد بن خالد احتم او از ابن بکير اواز ثعلبه او از زراره او از حمران بن اعين او از ابي جعفر محمد بن علي در خصوص قول خداي تعالي فقضي اجلا و اجل مسمي عنده روايت کرده که آن حضرت فرمود که اجل دو قسمت است يکي اجل محتوم و ديگري موقوف حمران عرض کرد که اجل محتوم کدام است فرمود آنست که غير از آن واقع نميشود يعني تغيير درآن راه نمييابد بعد از آن عرض کرد که اجل موقوف چيست فرمود چيزي است که خداي تعالي را در آن مشيتي هست اگر بخواهد آن را تبديل ميکند حمران عرض کرد که من اميدوارم که اجل سفياني و خروج آن از جمله موقافاتست يعني تغيير بايد و واقع نشود فرمود نه چنين است که ميگوئي بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه از جمله محتويات است وايضا از ابن عقده او از علي بن حسن تيملي او از عمرو بن عثمان او از ابن محبوب او از عبد الله بن سنان روايت کرده او گفته که در خدمه صادق بودم از مرديکه از اهل همدان بود شنيدم گفت که جماعه اهل سنت بما سرزنش ميکنند و ميگويند که شما چنان گمان داريد که ندا کننده از آسمان بنام صاحب اين امر ندا خواهد کرد در وقتيکه آن مرد اين سخن را گفت صادق تکه کرده بود در آنحال برخواست و نشست بعد از آن فرمود اين سخن را که خواهم گفت از زبان من نقل نکنيد و اززبان پدرم روايت نمائيد و بر شما در اينباب حرجي نيست اگر از زبان پدرم نقل کنيد پس شهادت ميدهم بر اينکه ازپدرم شنيدم ميفرمود که بخدا سوگند ياد ميکنم که هر آينه اين امر در کتاب خداي تعالي واضح و آشکار است چنانچه ميفرمايد ان نشاء ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين يعني اگر بخواهيم ما آيتي از آسمان برايشان نازل ميگردانيم پس گردنهاي همه خلايق بان آيت خضوع و فروتني مينمايند آن حضرت فرمود که دراين روز در روي زمين کسي نميماند مگراينکه در پيش آن آيت خضوع و فروتني ميکند پس اهل زمين وقتيکه آن روز شد اين صدا را از آسمان شنيدند ايمان مياورند و اين صدا اينست که آگاه شويد بدرستيکه حق با عليست و شيعيان او پس وقتيکه فرداي آن رو شد ابليس عنه



[ صفحه 34]



بهوا بلند ميشود تا بحديکه از نظرهاي اهل زمين پنهان ميشود بعد از آن ندا ميکند که آگاه شويد بدرستيکه حق با عثمان بن عفان و شيعه او است زيرا که با ظلم و ستم کشته گرديد پس خونخواهي او را ببکنيد در آنحال خداوند عالم مومنان را در سر قول حق و اعتقاد صحيح ثابت قدم ميگرداند و آن نداي اولي است و در اين روز کسانيکه در دلهايشان مرض هست بشک ميافتند بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه آن مرض عبارتست از عداوت ما پس در اينوقت ازما تبري ميکنند و بما نسبت ميدهند و ميگويند که منادي اول صحري است از سحرهاي اين اهلبيت بعد از آن آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود و آن يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر يعني ايشان اگر آيتي و معجزه به بينند هرآينه ميگويند که اين سحري است که هميشه در ايشان بوده و نيز از ابن عقده او از علي بن حسن او از پدرش اواز محمد بن خالد او از ثعلبه بن ميمون او از عبد الرحمن بن مسلمه روايت نموده او گفته که بخدمه صادق عرض کردم که اهل سنت بما سرزنش ميکنند و ميگويند که ندا باعتقاد شمادو ندا است بنابراين نداي حق از نداي باطل از کجا تميز داده ميشود آن حضرت فرمود که شما چه جواب داديد بايشان عرض عرض کردم که چيزي نميگوئيم فرمودکه بايشان بگوئيد که نداي حق را کسي تصديق ميکند که پيش از وقوع آن بان اعتقاد نموده است خداي عز و جل فرمودافمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون يعني آيا کسيکه هدايت کننده است اولا يقترا سنت باينکه باو تبعيت نمايند و کسيکه هدايت کننده است او لايق است باينکه خلايق تابع او شوند نه ديگري.