بازگشت

نجمه 03


ايضا از جابر جعفي او از باقر روايت نموده که آن حضرت ميفرمود در تاويل آيه شريفه فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين کفروا من مشهد يوم عظيم پاره طايفه ها از ميان خلايق با هم مخالفت کردند پس واي بر کافران از شر حاضر شدن روز بزرگ که روز جنگ سفياني باشد پس در جاي خود بکشين و دست و پا منجبان تا وقتيکه به بيني آن علامتها را که براي تو ذکر ميکنم در سالي که جفت نيست ماننديکم و سيم و پنجم ندا کننده را ميبيني که در دمشق ندا ميکند و دهي از دهات آن بزمين فرو ميرود و قدري از مسجد آنجا خراب ميشود وقتيکه ديدي که لشکر ترکان از دمشق گذشتند هر آينه رو مياورند تا اينکه در جزيره فرود ميايند و در مکه منزل ميکنند و در آن سال در همه بلاد عرب محاربه و اختلاف واقع ميگردد و اهل شام در اينوقت با سه بيدق بيدق اصهب و بيدق ابقع و بيدق سفياني با طايفه بني ذنب الحمار که بقبيله بني ذنب الحمار خروج ميکنند و ايشان را بنوعي بقتل ميرساند که مانند آن هرگز واقع نشده باشد و مردي از قبيله بني ذنب الحماربا جمعيت و استعداد از دمشق ميرسد پس سفياني او را ببا جمعيتش بقتل مي رساند و ايضا در کتاب الغيبه از ابن عقده او از محمد بن فضل او از ابن فضال او از ثعلبه او از معمر ببن يحيي او از داود جاجي او از باقر روايت نموده که آن حضرت فرمود که آيه فاختلف الاحزاب من بينهم راا از اميرالمومنين پرسيدند فرمود که بمشاهده سه چيز منتظر باشيد در آنحال عرض کردم يا اميرالمومنين آنها چيستند فرمود اختلافي است که در ميان اهل شام واقع ميشود و بيدقهاي سياهندکه ميايند از خراسان و اظرابي است درماه رمضان يکي عرض کرد که چيست آن اضطرابيکه در ماه رمضان واقع ميشود فرمود که آيا نشنيده ايد قول خداي عزو جلل را در قرآن مجيد آن انشاء ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين يعني هرگاه بخواهيم هر آينه از آسمان آيتي و علامتي بر ايشان نازل ميگردانيم و ميگردد گردنهاي ايشان در پيش اين آيه پست و خاضع و خاشع ميشوند و آن آيت صدائي است که از آسمان ميرسد آنچنان صدائي است که از شدت مهابتش و خربا عفت را از پس پرده بيرون و خوابيده را بيدارو بيدار را مضطرب گرداند و ايضا ابن عقده از حسين او از ابن سبابه او از عمران بن ميثم او از عبايه بن ربعي روايت نموده او گفته که بخدمه اميرالمومنين داخل شدم در حالتيکه من پنجمين و بحسب سن از ايشان کوچکتر بودم پس از آن حضرت شنيدم که ميفرمودبرادرم رسول خدا فرمود که من ختم کننده هزار پيغمبرم و تو ختم کننده هزار وصي و بچيزهائي مکلف شده که ايشان بانها مکلف نشده بودند راوي گويد که عرض کردم که بنابر فضائليکه تو داري اين قوم در حق تو انصاف نميکند فرمود که اي پسر برادرم مطلبم آن نيست که تو ميگوئي سوگند ياد ميکنم بپروردگار عالم که هزار کلمه ميدانم که آنها را کسي غير از من و غير از محمد نميداند و هر آينه مردم آيه در کتاب خداي تعالي ميخوانند و بمفاد آن برنميخورند و اينست و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنالا يوقنون يعني وقتيکه قول برايشان واقع گرديد بيرون آورديم براي ايشان دابه از زمين که عبارت از اميرالمومنين باشد آن دابه با ايشان سخن ميگويد بدرستيکه خلايق نسبت بايات و علامات ما در مقام يقين نيستند بعد از آن گفت که آيا خبر دهم بشما از آخر سلطنت شيخ فلان عرض کرديم آري بفرما يا اميرالمومنين فرمود آخر سلطنشان در وقتي است که قوي از قريش نفس حرام را در روز حرام و در بلد حرام يعني نفس محترم را در روز محترم بقتل رسانند ظاهر اينست که مراد از نفس محترم نفس زکيه باشد و از روز محترم روز جمعه و از بلد محترم مکه معظمه بعد از آن فرمود که سوگند ياد ميکنيم بانخدائيکه دانه راشکافته و انسان را خلق کرده که هر آينه بعد از قتل نفس محترم ايشان را سلطنتي نميباشد مگر يازده شب عرض کرديم که آيا اين پيش از آن يا بعد از آن امر ديگر واقع خواهد فرمود که در ماه رمضان صبحه ميرسد که بيدار رابفزع و اضطراب مياورد و خوابيده را بيدار ميکند و دختر مستوره



[ صفحه 33]



از منزلش بيرون مياورد و ايضا ابن عقده او از محمد بن فضل و سعدان بن اسحق و احمد بن حسين بن عبدالملک و محمد بن احمد در يکجا ايشان از ابن محبوب محمد بن ابراهيم گفته که کليني از علي بن ابراهيم او از پدرش و محمدبن يحيي ايشان از علي بن عيسي و علي بن محمد و غير او ايشان از سهل در يکجا او از ابن محبوب او از عمرو بن ابي المقدام او از جابر او گفته که حضرت باقر در تفسير آيه شريفه يا ايها الذين اوتوا الکتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علي ادبارها فرمود اي جابر بزمين بچسب و در جاي خود بنشين و دست و پايت را مجنبان تا وقتيکه به بيني آن علامتها و نشانها را که لن براي تو ذکر ميکنم اگر عمر تو آنها را دريابد اول آنها اختلاف بني عباس است با هم و نميبينم که تو آن زمان را دريابي وليکن بعد از من اينها را نقل کن و ندا کننده از آسمان ندا ميکند و صداي فتح از سمت دمشق بشما ميايد و دهي از دهانت شام که جابيه نام دارد بزمين فرو ميرود و طايفه ازمسجد دمشق که در سمت دست راست است ميافتد و طايفه از ناحيه ترک خروج ميکند و در عقب آن هرج و مرج اهل روم واقع ميشود و برادران ما که از طايفه ترکند رو مياورند تا اينکه در نهر جزيره فرود ميايند و طايفه از اهل روم که خروج کرده رو مياورند تا اينکه در رمله فرود ميايند پس يا جابر در آنسال در همه سرزمين مغرب اختلاف بسيار هست پس اول سرزمين از بلاد مغرب شام است اهل آنجا در آنوقت با هم اختلاف ميکنند و سه گروه ميشوند در زير سه بيدق بيدق اصهب و بيدق سفياني و بيدق ايقع اما بيدق سفياني با بقع برميخورد و ميجنگد و سفياني او را با لشکرش بقتل ميرساند و اصهب را هم ميکشد بعد از آن او را مقصدي نميشود مگر آمدن بسمت عراق و لشکرش بسمت قرميسا ميگذرد پس با اهل آنجا قتال ميکند و صد هزار نفر از جباران و ظالمان آنجا را بقتل ميرسانند و سفياني لشکريکه هفتاد هزار نفر باشد بر سر کوفه ميفرستد واز اهل آنجا پاره را بدار ميکشند و پاره ديگر را اسير ميکنند در وقتيکه ايشان در اينکار مي باشند ناگاه بيدقها با تعجيل و سرعه تمام از جانب خراسان رو مياورند و با ايشان چند نفر از اصحاب قائم ميباشند بعد از آن مردي از غلامان اهل کوفه با چند نفر مرد ضعيف بقصد جنگ و قتال بيرون ميروند سردار لشکر سفياني او را در ميان حيره و کوفه ميکشد بعد از آن سفياني لشکر بسمت مدينه ميفرستد پس مهدي از آنجا بسمت مکه معظمه فرار ميکند و خبر فرارش بسردار لشکر سفياني ميرسد او لشکر از پي آن حضرت ميفرستد و باو نميرسد تا اينکه داخل مکه ميشود در حالتيکه مانند موسي بن عمران ترسان و منتظر است و بزرگ لشکرسفياني با لشکرش در بيداء فرود ميايند و آن نام بيابان همواري است در ميان مکه و مدينه در آنحال منادي از آسمان صدا ميکند که اي بيدا اينقوم را هلاک گردان پس آن بيابان ايشان را فرو ميکشد و خلاص نميشود ازايشان مگر سه نفر که خداي تعالي روهاي ايشان را بسمت پشتشان برميگرداند و اين آيه در خصوص آنها نازل شده و ايضا ابن عقده از احمد بن يوسف او از ابن مهران او از ابن بطائني او از ابي بصير روايت کرده اوگفته که از حضرت باقر شنيدم که پرسيدند از تفسير قول خداي عز و جل سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق يعني بعد از اين مينمائيم بايشان آيات و علامات خود را در اطراف عالم و هم در نفسهاي ايشان تا اينکه ظاهر شود بايشان اينکه او حقست آن حضرت در جواب سائل فرمود که خدا بنمايد بايشان در نفسهاي خودشان صخ را يعني ايشان را از جمله مسوخات ميگرداند و در اطراف عالم نقصان و تنکيراند پس قدرت خداي تعالي را هم در آفاق ميبينند و هم درنفسهاي خود و قول خداي تعالي حتي تبين لهم انه الحق مراد از آن خروج قائم است و آن از جانب خداي عز و جل حقست و اين خلايق آن را خواهند ديد وچاره از خروج نيست بايد خروج کند.