بازگشت

نجمه 12


ايضا در آن کتاب از ابن عقده اواز علي بن حسن تيملي او از ابن محبوب او از ابي ايوب او از محمد بن مسلم روايت کرده او گفته که از باقر شنيدم که فرمود تقواي خدا را پيش گيريد و با ورع و سعي و تلاش در اطاعه بدين حق اعانت و ياري کنيد و هيچ چيز در آخرت مانند دين داري و بندگي باعث غبطه نمودن و رشک بردن ديگران نميشودبيکي از شما يعني وقتيکه يکي از شما رحل اقامت را بدار آخرت کشيد آنگاه در مقابل اطاعه و بندگي که در دنيا کرده نعمتي باو داده ميشود که ديگران بان غبطه ميکنند و رشک ميبرند پس وقتيکه علاقه خود را از دنيا بريد و بعرصه عقبي قدم گذاشت ميبيند که نعمت و کرامه و مژده بهشت از جانب خداوند کردگار او را استقبال نموده ايمن گرديد از عذاب خدا که در دار دنيا ازاو ميترسيد و يقين ميکند که ديني که او در دار دنيا بان دين متدين بوده حقست و کسيکه با دين وي مخالفت داشت در طريقه باطله بوده و امروز هلاک شده پس مژده باد بشما باز مژده بشما آيا بيش از اين چه ميخواهيد آيا دشمنان خودتان را نميبينيد که در سر معصيت خدا کشته ميشوند و بعضي از ايشان بعضي ديگر را در سر مال دنيا ميکشد و شما با اين احوال نيستيد و از ايشان دوري ورزيده در گوشه خانهاي خود با امن و اطمينان قرار گرفته ايدو حال آنکه سفياني در گرفتن انتقام شما از دشمنان شما کفايت ميکند و خروج وي از علاماتست



[ صفحه 21]



براي شما با وجود اينکه فاسق اگر خروج کند شما بعد از خروج يکماه يا دو ماه بان حالت ميمانيد يعني بعد ازآن قائم ظهور ميکند و در آن مدت شدتي و اذيتي از او بشما شيعيان نميرسد حتي جمع کثيري را بقتل ميرساند و شمارا نميکشد وقتيکه آن حضرت اين را فرمود بعضي از اصحابش عررض کردند که در اينحال اهل و عيال را چکنيم فرمودکه مردان شما بايد پنهان شوند زيرا که حدت و شدت وي نيست مگر نسبت بشيعيان ما و آنچه که زنانند برايشان آسيبي نيست انشاء الله پس گفته شد که دجال بکدام سمت خروج ميکند و آنانکه از او ميگريزند بکجا ميروند فرمود هرکه بخواهد از ايشان بگريزد بايد بمدينه يا بمکه معظمه يا بعضي از شهرها برود بعد از آن فرمود که در مدينه چگونه ميتوانيد آرام بگيريد و حال آنکه لشگر اين فاسق آنجا را هم قصد ميکنند ليکن در مکه قرار بگيريد و از آنجا بجاي ديگر مرويد زيرا که محل جمعيت شما آنجا است و مدت فتنه سفياني نيست مگر بقدر زمان آبستن بودن زن که نه ماه باشد و از آن مدت انشاء الله تجاوز نميکند در کتاب مذکور از کليني او از علي بن ابراهيم او از پدرش او از حماد او از حريز اواز زراره روايت نموده او گفته که صادق فرمود که امام خود را بشناس زيرا که اگر او را بشناسي ضرري برتو وارد نميشود خواه ظهور اين امر پيشترواقع شود يا بتاخير بيفتد ايضا کليني از حسين بن محمد او از معلي او از محمد بن جمهور او از صفوان او از محمد بن مروان او از فضيل بن يسار روايت کرده او گفته که از صادق اين آيه شريفه را پرسيدند يوم ندعو کل اناس بامامهم يعني روزي ميشود که هر طايفه را بامام خودشان ميخوانيم يعني در روز قيامه هر طايفه را بامام خودشان بمحشر مياوريم فرمود يا فضيل امام خود را بشناس زيرا که هرگاه او را بشناسي بر تو ضرري نميرسد خواه ظهور اين امر پيشتر واقع شود يا بتاخير ميافتد هر که امام زمان خود را بشناسد و پيش از قيام صاحب اين امر وفات کند بمنزله کسي ميشود که درميان لشگر آن حضرت باشد نه چنين فرمود که او بمنزله کسي است که در پيش روي رسول خدا شهيد شده باشد ايضادر کتاب مذکور از کليني او از علي بن محمد او اين حديث را باب طائني رفع نموده او از ابي بصير روايت کرده او گفته بخدمه حضرت صادق عرض کردم که فداي تو شوم فرج کي خواهد شد فرمود اي ابو بصير تو از کساني هستي که اراده تحصيل مال و جاه دنيا دارند زيرا که هر که اين امر را بشناسد يعني بداند که قائم آل محمد هست و غيبت نموده بعد از مدتي ظاهر خواهد شد و منتظر ظهور وي باشد هر آينه اين انتظار براي او فرج است پس با وجود اين فرج شتاب نمودن بظهور آن حضرت دليلي است براينکه آن شتاب و عجله براي فرج دنيوي است که تحصيل مال و جاه دنيا باشد نه براي فرج ديني زيراکه فرج ديني بانتظار فرج جاه نميباشدايضا کليني از علي بن ابراهيم او از صالح بن سندي او از جعفر بن بشير او از اسمعيل بن محمد خزاعي روايت کرده او گفته که ابي بصير از صادق پرسيد که منهم ميشنيدم گفت چه ميفرمائي آيامن قائم را در مييابم فرمود اي ابي بصير آيا امام خود را نشناخته عرض کرد آري شناخته ام بخدا سوگند ياد ميکنم هر آينه امام من توئي پس آن حضرت را مانند کمند درويشان به پشت وساقهاي خود بگذارد پس مراد آن حضرت اينست که اي ابي بصير باک نداري از اينکه زمان ظهور قائم را درنيابي در کتاب مذکور ايضا از کليني او از جماعتي از اصحاب ما ايشان از احمد بن محمد او از علي بن نعمان او از محمد بن مروان او از فضيل بن يسار روايت کرده او گفته که از باقر عليه السلام شنيدم ميفرمود که هرگز بميرد و امام خود را نشناسد مانند مرده ايام جاهليت مرده هر که بميرد و امام خود را نشناسد هر آينه پيش يا پس بودن اين امر باو ضرر ندارد و هر که بميردو امام خود شناخته هر آينه بمنزله کسي است که در خيمه قائم با آن حضرت باشد تدنيبات للعبقريات الثلاثه و تنضيدات بمثل تنضيد الاثاثه تذنيب اول که راجع بعبقريه اولست آنست که بايد دانست که غيبت حضرت بقيه الله الحجه بن الحسن يکي از بزرگ امتحان الهي است چه آنکه از سنتهاي باري که جاري در ميان بندگان او است از روزيکه بناي ارسال رسل و بعث انبياء شده است امتحان و اخبار او است جل شانه مربندگان خود را بغيبت جلي از آنان لهلک من هلک عن بينه و يحيي من حي عن بينه و لن تجد لسته الله تبديلا و تحويلا و اين اختبار و امتحان نيست مگر براي آنکه ظاهر شود مراتب مردمان و حقايق آنها در ميان همکنان بلکه منکشف شود حال او نسبت بخودش بلي چيزي که هست آنست که کثير امام مخفي ميماند حال انسان نسبت بخودش و ايضا بايد دانستکه شرايع الهيه تماما تعلمات و برنامجاي اديه و ماديه دنيويه و اخرويه و انفراديه و اجتماعيه ميباشند و ازمنه اينعالم مدرسها و معاهد علميه ميباشند و انبيا و رسل مبلغ و معلم اين مدار سند ولابد است از براي هر درس و مدرسه امتحاناتي که مناسب حال آنها باشد و آنچه از حوادث که در اين عالم کون و فساد واقع ميشود امتحانات آن درسها است که انبياء و رسل متعهد تبليغ و تعليم آنها شده اند که غالبابانها شناخته ميشود مقدار تاثيرشان در نفوس قال الله تعالي الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و چون شريعه اسلاميه اکمل شرايع است بقول مطلق و در آنست از معارف آنچيزي که يافت نميشود در غير آن پس ناچار بايد جاري بشود در آن آنچه که جاري شده است در شرايع سالفه از امتحانات و اخبارات بانواع مختلفه که در آنها واقع شده حذ و النعل بالنعل و القذه بجهه اشتمال اين شريعت کليه جامعه بر دروس آن شرايع بنحو اتمم و اکملل و از اهم آنچه بان امم سابقه اختبار و امتحان شده اند غيبت جلي از انبياء و اوصياء آنها است پس چاره نيست از آنکه چنين غيبتي هم بايد واقع شود در اين امه مرحومه چنانکه خود پيغمبر غيبت فرمود و اعتزال نمود از قوم خود در مدت سه سال در شعب ابيطالب و چند وقتي در غار ثور بلکه غيبتي فرمود که از براي هيچ يک از انبياء و اوصياء چنان غيبتي نبوده و آن تشريف بردن آن بزرگوار است بمعراج چه آنکه بصريح روايات مدت ذهاب و اياب آن بزرگوار بمعراج سه ساعه طول کشيده و در جواز غيبت حجه از محجوج عليهم فرقي در ميان طول مدت و زيادي آن نيست چنانکه شيخ صدوق در اول کمال الدين تصريح فرموده و اين غيبت آن سرور رفتن از ابن نشاه بنشاه ديگر بوده نه از صقعي بصقع ديگر از اين نشاه چنانکه در غيبات انبياء و اوصياء بوده و از جمله غيبت حضرت بقيه الله است که نتيجه آن تبين رشد ازغي و مومن از منافق است پس اين غيبت عظيمتر امتحان و اختباري است از براي شيعيان آن بزرگوار چنانکه در روايت سدير صيرفي و شرفيابيش با سه نفر ديگر بخدمه حضرت صادق تصريح بانشده و ما آن روايت را در نجمه ششم از عبقريه اول اين بساط که اين تذنيب راجع بانست نقل نموده ايم فارجع اليها و قل اللهم قرب ظهوره و عجل فرجه و فرجنا به تذنيب دوم که راجع بعبقريه دويم است آنست که بايد دانستکه از امور آنچنانه کرد اخبار کثيره تاکيد بانشده است تعيين ننمودن وقت ظهور حضرت بقيه الله است چنانکه وافري از آنها در عبقريه مذکوره سمت تحرير يافت که از جمله آنها



[ صفحه 22]



کذب الوقاتون او کذب الموقتون است و ممکن است اينکه گفته شود که حکمت در ترک توقت و احتمال ظهور آن بزرگوار درهر زمان بلکه در هر سال بلکه در هر ماه بلکه در هر هفته بلکه در هر روز چند امر است اول از آنها اينست که چون بدا از براي خدا يقه بمعني صحيح آن که طايفه شيعه بان قائلند چنانکه در تضاعيف اينکتاب در چند جا بان تصريح شده است ثابتست بلي ان الله المشيه في جميع مقدراته و چون بدا ثابت است پس جايز است تقديم و تاخير و تغيير وتبديل در مقدرات او سبحانه و زمان ظهور آن حضرت يکي از مقدرات باريتعالي است که بدا در آن تطرق مييابد چنانکه صريح بسياري از اخبار ما شيعه اثني عشريه است پس اگر ائمه طاهرين از براي او وقتيرا تعيين ميفرمودند پس بدا در آن راه مييافت نزديک باين ميشد که شک و ريب در صدق مخبر واقع شود و لذا آن بزرگواران فرموده اند ماوقتنا و لا نوقت دويم ترک توقيت و ارجاع ظهور آنسرور را بسوي اراده باريتعالي و احتمالدادن ظهور آن نور موفور السرور را در امروز و فردا قهرا باعث شوق و الحاح در دعا تعجيل ظهور ميشود و بسا آنکه ظهور آن بزرگوار معلق بر دعا در تعجيل و الحاح در طلب آن باشد سيم آنست که هر گاه زمان ظهور آن بزرگوار معين بشود ولااقل از اينکه بعضي از خواص آن حضرت آنوقت را بدانند پس ناچار آنوقت معلوم ميشود و رفته رفته خاص و عام مردم آنرا دانا ميشوند بخصوص باوفور دواعي بدانستن آن و هر گاه چنين شد پس اعداء آن بزرگوار آماده و مهياي قتال با آن حضرت خواهند شد در اول مرحله از ظهورش و عاده قواي آن حضرت بحسب ظاهر مثل قواي خصم او نيست چنانکه از اخبار هم استفاده ميشود که در اول ظهورش بصورت شباني با چند گوسفند ظاهر ميشود و همانعلت غيبتش که خوف قتلش از اعادي است در اينجا هم هويدا و آشکار ميشود پس شايد که حکمت عدم توقت اين باشد چهارم آنست که امام هر عصري آمر و ناهي و قطب رهاي مسلمين و مدار هيئت اجتماعيه آنها است و بديهي است که غيبت و فقدان امام در ميان جامعه موجب وقوف حرکه آنجامعه است چه جاي آنکه مدت زماني بگذرد و با علم آنجامعه بظهور و رجوع آنسرور سيما با احتمال قريب ظهورش آنجامعه را متمکن مينمايد از حفظ خودو تدبير در امورشان کما لا يخفي پنجم آنست که ترقب ظهور آنجان جهان در هر آن و زمان باعث سرعه حرکت اصلاحيه براي منتظرين ظهورش خواهد شد چه آنکه بديهي است که انسان در وقتيکه نزديک بداند و رود بعضي از دوستان خود را با رجوع نمودن او را از سفريکه رفته است لابد است از اينکه سرعه نمايد درتهيه مقدمات و رود او خوفا از اينکه آندوست وارد شود و اين شخص هنوز قيام بانچه واجب بر او است از تشريفات و تجليلات از ورود او ننموده باشد و حق حقيق آنست که ترک توقيت با انتظار ظهور آنسرور هر گاه اين انتظار از روي واقع و صدق باشد دو عامل قوي هستند در نجاح جامعه شيعه وفلاح آنها تذنيب سيم که راجع بعبقريه سيم است آنست که بايد دانستکه معني انتظار ترقب حصول امر منتظر و تحقق او است که انا بعد آن و ساعه بعد ساعه آن امر بمنصه ظهور و برو زايد و بر لبيب خبير بسي واضح و هويدا است فوائد و ثمراتيکه مترتب بر انتظار ظهور نور موفور السرور حضرت بقيه الله است از امور اصلاحيه راجعه بهر فرد فرد از منتظرين فضلا از آنکه امور اصلاحيه هيئت اجتماعيه و بخصوص جامعه شيعه اثني عشريه هم منوط و مربوط بانست زيرا که اولا يکي از فوائد انتظار فرج بنفسه و من حيث هو اينست که آن خود رياضت مهمه شديده است از براي نفس انساني و مشقت آن بدرجه است که در باره آن گفته شده است الانتظار اشد من الموت يا اشد من القتل و وجه مشقت انهم بديهي است زيرا که لازمه آن مشغولساختن قوه فکريه و توجه دادن قوه متخيله است بسوي امريکه انتظار حصول آنرا دارد واين خود مستلزم دو چيز است يکي قوه فکريه قويه ممتده و جلانيه و ديگر تمکن انسان از جمع آن و توجهش بسوي امر واحد و بعباره اخري فقط فکر و همش متوجه بامر منتظر باشد و بديهي است که اينخود رياضه مهمه شديده است کما لا يخفي و ثانيا آنکه فائده ديگراز براي انتظار فرج آنست که اسهل و آسان مينمايد اين انتظار مصائب و نوائب وارده بر منتظر را و سنگيني آنها را بر او سبک و خفيف ميگرداند چه آنکه بعد از اينکه دانستکه اين دشواريها و سختيها و مصائب و نوائب وارده بر او بالاخره در معرض تدارک است با حسن وجه و اکمل ما يکون قهرا آنها بر او آسان ميشود چنانکه گفته اند ع رنج راحت و آن چه شده طلب بزرگ و چقدر فرقست ميان مصيبتي که انسان بداند تدارک آنرا و آنمصيبتي که نداند تدارک ميشود يا نه چه جاي آنکه احتمال تدارک آنرا عنقريب و بزودي بدهد که آن حضرت ظهور فرمايد و يملاء الارض قسطا و عدلا و ثالثا فائده ديگر از براي انتظار فرج آنست که لازمه آندوست داشتن منتظر است که در عداد اصحاب مهدي موعود معدود گردد و آن حضرت را اعانت و نصرت نمايد و لازمه اين محبت آنست که او سعي نمايد در اصلاح نفس خود و مهذبنمايد اخلاق خود را و بکسب اخلاق حميده و دوري جستن از اخلاق ذميمه و بحليه علم و عمل خود را محلي بدارد تا آنکه قابليت تشرف حضور باهر النور آنسرور و منشا توجه و خدمه بودن در نزد جنابش از براي او حاصلشود که اگر از انتظار فرج مهدي آل اينفائده و ثمره از براي منتظر پيدا شود فنج بخ زيرا که ماوراء عبادان قريه بالاتر و برتراز اينمقامي نيست و رابعا آنکه فائده ديگر از براي انتظار فرج آنست که چنانچه آن ميکشاند منتظر را بسوي اصلاح نفس او بلکه بسوي اصلاح غير اونيز از هيئات اجتماعيه و لا سيما الشيعيه هم چنين باعث ميشود بر تهيه نمودن منتظر مقدمات و معداتي را که موجب غلبه آن نور موفور السرور باشد بر اعادي خصوصا در وقتيکه بداند که غلبه بر عدوش باسباب عاديه ما تحت الطبيعه است که از قبيل خرق عادت و اعجاز باشد و ما آنچه را که ذکر نموديم نبذي از فوائد مترتبه بر انتظار فرج آن امام عالميان بود و اگر بخواهي بدانيکه انتظار فرج آاشف چقدر از خصال حميده و صفات پسنديده است پس گوشدار آنچه بر تو عرضه داشته ميشود از آنها که از جمله کاشفيه او است از کمال عقل و صحه ادراک منتظر زيرا که لزوم وجود امام را در هر آن و زمان ميداند و نيز ميداند که آن مهدي موعود است پس ايمان باو آورده بدون آنکه شخص شريفش را ديده باشد و اينخود کاشف از کمال عقل است کما لا يخفي دويم آنست که آنکاشف از دوستداشتن اقامه حق و عدل و اجراء احکام الله و حدود آن و جريان امور بر قطب و محور صحيح خودشان و رسيدن هر انساني بلکه هر موجودي است بکماليکه از براي رسيدن بان خلقه شده اند سيم آنست که آن کاشف از صدق ولاء و محبت و مودت او است باهلبيت پيغمبرذوي القربي او چه آنکه بظهور آنسرور دولت ذوي القربي و اهلبيت رسول بر پاميشود و حق آنان بر خودشان برميگردد و امر و نهي بريد ايشان جريان پيدا ميکند چهارم آنست که آن کاشف از حسن عقيده و صدق او است بانحضرت و اينکه او است که زمين را پر از قسط و عدل ميکند و اينکه امام اينعصر حاضر آن جنابست پنجم آنکه کشف ميکند از عاطفه منتظر بجانب نوع خود و دوست داشتن اصلاح امور انبتاء جنسشرا نظر بخيرات و سعادات مترتبه بر ظهور آن جناب که راجعه بکافه موجوداتست و در اخبار وارده از ائمه معصومين اشاره است بسوي اکثر آنچه را که ما ذکر کرديم از امور مهمه مترتبه بر انتظار ظهور مهدي آل و خصال حميده منکشفه از آن چنانکه بر متتبع در اخبار و متضلع در آثار کالشمس رائعه النهار بسي واضح و آشکار است و ما ازجمله تو را حواله مينمائيم بروايه عمار از حضرت صادق در روايه طويله که ذکر شده است در آن که عبادت در سولب باطل افضل است از آن در دولت حقه و اينکه ثواب و اجر در صورت اولي اکثر از ثانيه است چنانکه ما آنرا در نجمه چهارم از عبقريه سيم اين بساط ذکر نموده ايم چه در ذيل آنست که عمار عرض کرد الحال که عبادت در دوله باطله افضل است پس ديگر آرزو نميکشيم که ازاصحاب قائم مقام



[ صفحه 23]