نجمه 08
توقيعي است که در بحار آنرا از اسحق بن يعقوب روايت نموده که التماس نموداز محمد بن عثمان عمري که عريضه او را که مشتمل بود بر سئوالي چند بخدمه حضرت صاحب عليه السلام برساند و جواب آنرا بگيرد آن حضرت جواب مسائل او را بخط مبارک خود نوشته و فرستاد بعبارتي که مضمونش اينست که اما آنچه سئوالکرده که حقتعالي تو را براه راست بدارد و هدايت نمايد از احوال جمعي از بني اعمام و خويشان ما بدانکه ميانه حقتعالي و هيچ آفريده قرائب و خويشي نيست و هر که منکر اين باشد از ما نيست و امر او مثل امر پسر نوح است يعني چنانکه بسبب کفر پسر نوح پيغمبر عليه السلام از فرزندي آن حضرت بيرون است اگر کسي از خويشان ما بان اعتقاد داشته باشد از انتساب بما بيرون است و اما حال جعفرعم من و فرزندان او حال برادران يوسف است و در آنکتاب بعد از ذکر اين توقيع نيز فرموده مولفگويد از اينحديث چنين مستفاد ميشود که منسوبان حضرت رسالت صلي الله عليه و اله را بسبب حرمه آن حضرت در بديهائيکه از آنها واقع ميشود مذمه نبايد کرد هم چنانکه از چندين حديث معلوم ميگردد و از جمله آن احاديث يکي حديثي است که آنهم از حضرت صاحب صلوات الله عليه در باب جعفر عم آن حضرت واقع شده است و ديگر حديث مشهور متواتريکه از حضرت رسالت صلي الله عليه و اله منقولست که خلاصه مضمون آن اينست که آن حضرت فرمود که گرامي داريد صلحاي اولاد مرا از براي حقتعالي و بدکاران ايشانرا از براي من و اما فقام آشاميدن آن حرام است واما مالهاي شما را قبول نميکنم آنرا مگر آنکه پاک شود مال شما و هر که خواهد برساند و هر که خواهد قطع
[ صفحه 208]
نمايد و آنچه حقتعالي بما ميرساند بهتر است از آنکه شما ميرسانيد و اماظهور فرج که از آن پرسيده يعني سئواليکه کرده که ما کي ظهور خواهيم کرد آن امري است که باحقتعالي است و بغير از حقتعالي کسي آنرا نميداند و آنهائيکه وقت قرار ميدهند از براي ظهور ما دروغ گويانند و اما آنکه جماعتي را گمان اينست که حضرت امام حسين عليه السلام کشته نشده آنکفر و گمراهي است و اما اينکه پرسيده که هرگاه چيزي بر ما مشکل شود ما را چه بايد کرد در مشکلات خود رجوع کنيد بعالمان و راويان احاديث ما بدرستيکه ايشان حجه اند بر شما و من حجتم بر ايشان و بدانکه کتاب محمد بن عثمان وپسرش کتاب من است و ايشان نزد من ثقه اند و ماليرا که از براي ما ميفرستيدتا پاک و بي شبهه نباشد نزد ما مقبول نيست و ثمن مغنيه حرام است و ظاهر اينست که مراد از ثمن مغنيه اين باشد که کنيزکي خواننده باشد هر گاه او رابفروشند پيش از آنکه او را توبه فرموده باشند قيمت او حرام است هم چنين که از بسياري از احاديث معلوم ميشود و اينحقير بعضي از آن احاديث را در رساله اعلام الاحباء في حرمه الغناء في القرآن و الدعاء ايراد نموده اگر کسي خواهد يابد که بانمختصر رجوع نمايد و ممکن است که مراد از ثمن مغنيه از روي تجوز مالي باشد که از راه خوانندگي کنيزان خواننده کسب ميکنند يعني چنين مال حرام است همچنانکه از چندين حديث معتبر ظاهر ميگردد و محمد بن شاذان از شيعيان ما است و ابو الخطاب ملعون است و اصحاب او ملاعين اند با ايشان سخن مگوئيد که من و پدران من از ايشان بيزاريم و اما خمس را ما بشيعه خود مباح کرده ايم و بر ايشان حلال است تا وقت ظهور ما و بعضي از فضلاي معاصرين از اينحديث استدلال کرده اندکه در زمان غيبت لازم نيست بر کسي که خمس مال خود را اخراج کند بلکه خمس مال از مالک است و در اين نظر است ازجهه آنکه خمس همچنانکه از کلام مجيد و از احاديث معلوم ميگردد شش سهم است يکسهم از آن از خدا است و سهم ديگر از رسولخدا صلي الله عليه و اله و سهم ديگر از ذوي القربي که ائمه معصومينند عليهم السلام و سه سهم باقي يکي از آن از يتيمان است و يکي از مساکين و يکي از ابناء سبيل است از آنهائيکه منسوب بهاشم باشند پس ميگوئيم که سه سهم باقي خود مال امام نيست و معلوم است که آن حضرت مال غير را بکسي حلال نميکند و در سه سهم اول که تمام آن در زمان حضرت رسالت صلي الله عليه و اله از آن حضرت است و بعداز آن جناب از امام و جانشين او است ممکن است که مراد حضرت صاحب صلوات الله عليه که فرموده ما خمس را بشيعه خود مباح کرده ايم و بر ايشان حلال است آن باشد که سه سهم اول را ما در زمان غيبت بارباب استحقاق خمس از شيعيان خود مباح کرده ايم نه آنکه تعلق مالک داشته باشد و مسائليکه متفرع بر خمس ميباشد بسيار است اگر کسي خواهد که بر آن اطلاع يابد بايد که بمحلش رجوع نمايد و سبب اينکه اينچند کلمه در اينمقام ايراد شدن آن بود که مبادا جماعتي که آنرا از آن بعض شنيده باشند و اين توقيع را در اينجا به بينند از جهه آنکه تامل نکنند گمان کنند که ايندليل بر صحت آن فتوي خواهد بود و اما آنهائيکه شک در دين خدا داشته باشند و پشيمان باشند از آنچه بما واصلکرده اند ما ترا بصله ايشان احتياج نيست و اگر استقاله کنند ما نيز اقاله ميکنيم و اما آنکه سئوالکرده که سبب غيبت شما چيست آيا نشنيده ايد که حقتعالي در قرآن مجيد ميفرمايد که لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلکم تسوکم و حاصل مضمون اين آيه وافي هدايه آنکه سئوال مکنيداز اشياء و چيزي چند که اگر ظاهر شوداز براي شما غمگين کند شما را و شايدکه سبب اينکه آن حضرت اين آيه را در اينمقام فرموده آن باشد که چون اعوان و انصار آنسرور اندکي اند اگر اينظاهر شود دوستان خالص از اين اندوهناک خواهند شد که آن حضرت را دوست و غم خوار و ياور و مددکار کم است و آن جناب نخواسته باشد که آن دوست خود را از اينخبر دهد و مويد اين احتمال است حديثيکه خلاصه مضمونش اينست که هر گاه عدد متابعان آن حضرت بسيصد و سيزده نفر رسد واجب ميشود برآنسرور که خروج کند و الله اعلم و بعضي ديگر از احتمالات ممکنه از بقيه حديث معلوم ميشود و هيچيک از پدران ما نبودند مگر آنکه بيعت طاغي و ظالمي بر گردن ايشان بود و ليکن وقتيکه من ظهور کنم بيعت هيچ طاغي و ظالمي در گردن من نخواهد بود و اما اينکه سئوال نمودي که از نفع يافتن مردمان از من در حال غيبت بدرستيکه آن مثل نفع يافتن مردمان است از آفتاب در روز ابر که اگر چه در روز ابر آفتاب از نظر ايشان مخفي است اماباز نفع از آن بعالميان ميرسد و بدرستيکه من امانم از براي اهل زمين همچنانکه ستاره ها امانند از براي اهل آسمان و سئوال از چيزهائيکه بيفائده باشد مکنيد و بهر چه شما را مکلف بان نکرده اند کار مداريد و زنهار که دعا کنيد در تعجيل فرج که فرج شما در آنست که از حقتعالي در همه وقت بتخصيص در اوقات استجابت دعوات و عقيب صلوات تعجيل فرج آل محمد صلي الله عليه و اله را مسئلت نمائيد و سلام بر تو باد اي ابا اسحق و بر هر که تابع حق باشد و السلام بدانکه بکي از توقيعات شريفه توقيعي است که در تعزيه عثمان بن سعيد که نايب خاص اول آن بزرگوار است به پسر او محمد بن عثمان که نايب خاص دويم آن حضرت است نگاشته که ما آنرا در ياقوته دويم از مسند اول از عبقريه چهارم از بساط چهارم که ملقب بياقوت الاحمر است مذکور داشته ايم چنانکه يکي ديگر توقيعي است بواسطه حسين بن روح بر قدح و ذم شلمغاني و شريعي و نميري و هلالي وبلالي عز صدور يافته که ما آنرا در ياقوته ششم از مسند سيم از عبقريه چهارم از بساط چهارم ايراد نموده ايم چنانکه يکي ديگر توقيعي است که از براي علي بن محمد السمري عز صدور يافته از اعلام نمودن او را از موتش بعد از ششروز که ما آنرا در ياقوته چهارم از مسند اول ازعبقريه چهارم از بساط چهارم نقل کرده ايم مضافا بر اينکه ما از ياقوته دهم تا ياقوته پنجاه و پنجم از عبقريه هشتم از بساط چهارم قريب پنجاه مکتوب از آن جان جهان و امام عالميانرا که باشخاص عديده معينه مرقوم فرموده است ايراد نموده ايم که تمامه اين توقيعات شريفه و مکتوبات منيفه چنانکه در اول رقم دويم از توقيعات ذکر نموده ايم از جمله دلائل بر ثبوت و اثبات وجود فائض الجود آن بزرگوار است زيرا که مکتوب و توقيع بدون کاتب و موقع بلکه مطلق اثر بدون موثر نشودو نشايد انتهي.
ما اردنا بنقله بحمد الله و حسن توفيقاته قد فرغت من کتابه هذا الجزء و من الکتاب الشريف في يوم السابع عشر خلون من شهر محرم الحرام سنه و انا العبد المحتاج الي ربه الغني ابن الشيخ محمد حسين محمد علي الحائري