بازگشت

نجمه 04


توقيعي است که در خصوص ازاله شک مرتابين خارج شده چنانکه در اکمال الدين است که توقيعي بعمري و پسرش رضي الله عنهما بيرون آمد که شيخ ابو عبدالله جعفر گفته که آنرا بخط سعد بن عبد الله بدين نهج نوشته ديدم و ترجمه آن اينست و فقکما الله لطاعته و ثبتکما علي دينه و اسعدکما بمرضاته رسيد بما آنچزيرا که شما ذکر نموده بوديد و آن اين بود که ميثمي خبر داده بود شما را از مختار و مناظره او و احتجاج او باينکه خلف و جانشيني از براي حضرت عسکري غير از جعفر بن علي نيست و اينکه او تصديقکرده جعفر را و فهميدم جميع آنچيزها را که نوشته بوديد و آنچيزها را که اصحاب شما از اول نقلکرده بودند و من پناه ميبرم بخدا از کوري بعد از بينائي و از گمراهي بعد از زاهدابي و از اعمال هلاک کننده و آزمايشهاي پست نماينده بدرستيکه خداي عز و جل ميفرمايد الم



[ صفحه 206]



احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امناو هم لا يفتنون يعني آيا مردم گمانکرده اند اينکه واگذاشته ميشوند بهمين که ميگويند ما ايمان آورده ايم و آزمايش و امتحان نميشوند تا آنکه دروغ و راست ايشان ظاهر گردد چگونه واقع شدند در فتنه و امتحان و افتادند در تردد و حيرت و بجانب چپ وراست رفتند و يا از دين بيرون ميرونديا آنکه در شک افتاده اند يا آنکه عناد بحق دارند يا آنکه روايات صحيحه و اخبار صادقه را ندانسته اند يا آنکه دانسته اند و اظهار فراموشي و نسيان ميکنند آيا ندانسته اند اينرا که زمين خالي از حجت نميماند يا ظاهريا غايب آيا ندانستند انتظام امامانرا بعد از پيغمبر ايشان که هر يک بعد از ديگري آمدند تا آنکه امر بامام گذشته رسيد بامر خداي عز و جل پس آن بزرگوار در مقام پدران خود عليهم السلام قائم گرديد و مردم را هدايت بسوي حق و طريق مستقيم مينمود و بود او نوري درخشنده و ماهي تابنده پس اختيار کرد خداي عز و جل از براي او چيزيرا که نزد او بود پس گذشت او بر طريق پدران خود بدون تفاوت بر عهديکه با او شده بود و بر وصيتي که آنرا سپرد بوصيي که خداي عز و جل او را بامر خود غايب کرده تا مدتي و مکان او را پنهانداشته بمشيت خود بسبب قضاي سابق و قدر نافذ خود و در ما باشد مواضع او و از براي ما باشد فضل او و اگر خداي عز و جل اذن بدهد در آنچيزيکه از آن منع کرده و زايلکند از آن آنچيزيرا که جاري شده از حکم او هر آينه مينمايد بايشان حق را با بهترين زينتها و ظاهرترين دلالتها اوواضح ترين علامتها و آن حق نفس خود را ظاهر کند و حجه خود را اقامه نمايد و لکن قدرهاي خداوند مغلوب نميشود و اراده و توفيق خداوند را نتوان سبقت گرفت پس بايد مردم واگذارند متابعت هواي نفس را و بايستند بر آن اصلي که بر آن بودند وتجسس ننمايند از آنچيزيکه پنهان گشته از ايشان پس گناهکار شوند و کشف سر خداي عز و جل نکنند پس مذموم گردند وبايد بدانند که حق با ما ميباشد و حق در ما ميباشد و نميگويد اينکلام را غير از ما مگر نکه دروغ گو و افترا بند باشد و ادعا نکنند غير ما مگر آنکه در غوايت و ضلالت بوده باشد پس بايد اکتفا نمايند از ما بر اينقدر مجمل و تفسير و توضيح از ما نخواهند و قناعه نمايند بتعريض و تصريح نخواهند انشاء الله مولف گويد که وجه مضايقه از بيان و ايضاح و تصريح آنست که چونکلام بايد مطابق مقتضي حال واقع گردد و زمان و مکان و اشخاص و احوال و غير آنرا در آنمدخليت باشد وهکذا اظهار معاني و مقاصد را در مقدار مراتب بسيار باشد که بحسب امورمذکوره مختلف گردد و لهذا گفته اند که ليس کل ما يعلم يقال و کلما يقال حان وقته و لا کلما حان وقته حضر اهله پس بعد از اتمام حجت و ابلاغ معذرت و تعريف امام بطوريکه دليلي عاقل پسند و منصف پذير بر آن قائم گرديد چنانکه در توقيع اشاره بان فرمودند ديگر زايد بر آن تاکيد و توضيح و تفسير واجب نباشد و قواعد حکمت و عدل اقتضاي وجوب آن نکند بلي آنجايز ميباشد از باب تفضل و احسان گگر مانع از آن نباشد در نظر حکيم و الا جايز هم نباشد و از اينجهه بود که ابو طالب با آنکه بعد از بعثت بلکه پيش از وجود سيد انبياء ايمان باو آورده بود و با اينحال در مقام اظهار برنيامد بلکه در وقت وفات هم بر وجه اجمال افراد نمود چنانکه شيخ صدوق روايتکرده که مردي سئوالکرد از شيخ ابو القاسم حسين بن روح که چيست معني قول عباس که بحضرت رسول عرض کرد که عم تو ابو طالب با حساب ابجد ايمان آورد يعني انگشتانرا چنان عقد کرد که اشاره بود بشصت و سه شيخ فرمود که ابو طالب از اين عقد الله احد جواد اراده نمود پس عقد انگشتان اشاره بشصت و سه و عدد حروف اينسه کلمه هم بحساب ابجد شصت و سه باشد مولفگويد که عقد انگشتان بطوريکه دلالت بر شصت و سه کند بحسب وضع واضع آنست که سر انگشت ميان و خنصر و بنصررا برميگرداني بطوريکه بنزديک پنجهاي آنها رسد و ناخن انگشت ابهام را به بند دوم انگشت سبابه ميچسباني زيرا که نوزده صورت از هيئت وضع انگشتان بازاء عقود تصوير کرده اند که هر يک دلالت بر عددي نمايد که از يک تا ده هزار بانضبط توانکرد که بيان تفضيل آن از وضع کتاب خارج است.